«اقتصادسرآمد» با توجه به وضعیت انرژی کشور تحلیل می کند
چراغ فرهنگ سازی استفاده بهینه از انرژی خاموش است
اقتصاد سرآمد- امید متین- کشور ما اکنون در وضعیت نامساعد انرژی قرار گرفته است و دستگاه های دولتی برای کاهش مصرف گاز هم هشدار می دهند و از طریق رسانه ملی و دیگر رسانه ها تبلیغ می کنند که لباس گرم بپوشید، زیرا گاز سرمایه ملی است!
آیا تا چند ماه پیش، گاز سرمایه ملی نبود؟ تا چند سال پیش چطور؟ چه شده که یک باره گاز به سرمایه ملی تبدیل می شود و پیامد آن تبلیغات متعدد و متکثر است تا در خانه لباس گرم بپوشیم؟
چند نکته قابل طرح و بحث است. در این رابطه هم مسائل اقتصادی مطرح است، هم مسائل صنعتی و تکنولوژیک و هم مسائل فرهنگی.
در این نوشتار نمی خواهیم در بحث مسائل اقتصادی و صنعتی وارد شویم؛ زیرا به حد کفایت در باره آن سخن ها گفته شده است. این که در زمینه زیرساخت های صنعتی و کاربست تکنولوژی روز تا چه حد موفق شده ایم، و این که تا چه از منابع مشترک گازی بهره برداری کرده ایم، تا چه حد پیشگیرانه عمل کرده و وضعیت تابستان و زمستان را سنجیده ایم، تا چه حد از نشت گاز جلوگیری کرده ایم، تا چه حد از منابع موجود استفاده بهینه کرده ایم و... همه این ها را بارها هم ما و هم دیگر رسانه ها به کرات بحث کرده اند.
اما در بعد فرهنگی، گویا چندان فعال نبوده ایم. ماجرای فرهنگ استفاده را رها می کنیم تا زمانی که به مشکل برخورد کنیم. این رویه غلط متاسفانه در همه ابعاد اقتصادی ما رایج است و در مورد گاز هم می بینیم که به وضوح دیده می شود. اشکال از کجاست و کم کاری تا چه حد است؟ بررسی چند نکته ممکن است هشداردهنده و جهت دهنده باشد:
اول: زمان فرهنگ سازی
فرهنگ سازی موجودی زمان بر است. هر موضوع فرهنگی که مطرح می شود، بین 3 تا 15 سال زمان نیاز دارد تا جا بیفتد. تبلیغات چند روزه و چند ماهه به معنای زمان مناسب برای فرهنگ سازی نیست. این که یک باره دچار بحران گاز می شویم و شروع می کنیم به مردم تذکر دادن که درزها را بگیرید و ژاکت بپوشید و از پتوهای ضخیم استفاده کنید؛ این ها به معنای فرهنگ سازی نیست و حتا نتیجه عکس می دهد که شوخی ها و طنرهای مردم از آن بر می آید. وقتی که موضوع مهم را نتوان به خوبی جا انداخت، تبدیل می شود به مضحکه این و آن. تبلیغ برای صرفه جوی در گاز یکی از آن موارد است.
فرهنگ سازی یعنی «تبدیل یک مفهوم به رفتار جمعی: مفهومی مانند بستن کمربند ایمنی در خودرو، به نحوی که شاکله رفتاری فرد را در بر بگیرد و راننده قبل از حرکت، کمربند خود را به صورت عادی و به عنوان یک رفتار طبیعی و پذیرفته شده و حتا به طور ناخودآگاه، ببندد، مصداقی از فرهنگ سازی است. راننده می داند که اگر استارت نکند، ماشین روشن نمی شود. می داند که برای حرکت باید دنده یک را به کار گیرد و می داند که باید کلاج را به طرز خاصی استفاده کند. همه این ها مجموعه ای است از آموزش و فهمی که راننده می داند بدون این اقدامات نمی تواند رانندگی کند. اما بستن کمر بند، علاوه بر آموزش، به مولدها و انگیزاننده های دیگری نیاز دارد؛ زیرا راننده می داند که بدون بستن کمربند می تواند ماشین را حرکت دهد. اما باید به او آموخت و برای آن جا انداخت که بستن کمربند، شخصیتی از رانندگی ایجاد می کند که فراتر از کلاج و دنده است. این مهم، ابزارهای متعدد می طلبد که در کنار هم قرار گرفته و در نهایت، بستن کمربند نه تنها لازمه رانندگی، بلکه بخشی از «شخصیت راننده» شود. می بینید که با وضعیت بسیار متفاوتی مواجه هستیم.
در مورد مصرف انرژی و به طور خاص در مورد مصرف گاز در این روزها، با وضعیت ویژه مواجه هستیم. وضعیتی که صرفا چند تبلیغ و تهدید به جریمه برای رعایت مصرف آن کارساز نیست. باید فرهنگ سازی رخ دهد. فرایندی چند ساله که محدود به دوران سرما و کاهش مصرف گاز ما نمی شود.
دوم: مجری فرهنگ سازی
آیا متولیان گاز کشور می توانند فرهنگ ساز باشند؟
وقتی فشار گاز پایین می آید، متولیان گاز تازه یادشان می افتد که چند تبلیغ بفرستند تا صدا و سیما با حرارت آن را اعلام کند و خیال می کنند که «فرهنگ سازی» کرده اند. با گفتار بالا دانستیم که این طور کارها، فرهنگ لازم را ایجاد نمی کند. فرهنگ سازی نیاز به زمان، برنامه و مجری حرفه ای دارد.
ما فکر نمی کنیم که متولیان گاز کشور بتوانند فرهنگ سازی کنند؛ چون اصولا تخصص این کار را ندارند. مغزهای صنعتی و تکنولوژیکی، قادر به کارهای بزرگ در حوزه صنعت هستند و در سایر بخش ها مانند فرهنگ و فرهنگ سازی، کارآیی و اثربخشی لازم را ندارند. برای رفع این نقصان حداقل دو راه کار هست و این که چرا مسئولان مربوطه از این راه کارها استفاده نمی کنند، جای سوالی عجیب و عمیق است.
اول: استفاده از یک تیم حرفه ای.
با ایجاد واحد لازم در بخشی مانند روابط عمومی نهاد مربوطه، می توان یک گروه حرفه ای را به کار گرفت و طی برنامه ای چند ساله و مشخص- حداقل 5 ساله- بتوانند در مورد تغییر رفتار مصرف در بخش انرژی کار کنند.
دوم: واگذاری فرهنگ سازی به فرهنگ سازان رسمی کشور.
جایی مانند وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی موظف به فرهنگ سازی است. بند اول از شرح وظایف این وزارت خانه او را موظف و مکلف به فرهنگ سازی در جامعه کرده است. در ادامه شرح وظایف این وزارت خانه، برنامه ریزی برای رفع نیازهای فرهنگی سایر سازمان ها و نهادها را می توان مشاهده کرد. به بیان دیگر، وزارت ارشاد بر اساس شرح وظایفش، مسئول فرهنگ سازی و کمک به سایر سازمان و نهادها برای فرهنگ سازی است. حال چرا نهادهای متولی امر گاز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مراجعه نمی کنند و تفاهم نامه فرهنگ سازی امضاء نمی کند، چیزی است معما گونه که ما از آن بی خبریم. و این که چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خود به استناد ماهیت و شرح وظایفش، روند فرهنگ سازی مصرف بهینه انرژی – و سایر موارد مشابه را- پیگیری نمی کند نیز جای سوال و ابهام است.
می شود حدس هایی زد:
متولیان امور گاز کشور، سرشان در حساب و کتاب گاز و کمبودها و مشکلات و... است و فرصت فرهنگ سازی ندارند.
متولیان فرهنگی کشور هم هزار مساله و مشکل داخلی خودشان دارند که دیگر فرصت فکر به فرهنگ سازی گاز و ... ندارند.
در هر دو صورت هم صورت مساله یکی است، هم نتیجه یکی. آن چه باقی می ماند و سرش بی کلاه می ماند، فرهنگ استفاده بهینه از سرمایه های ملی.
در نهایت چنین نتیجه گرفته می شود: چراغ فرهنگ سازی استفاده بهینه از انرژی خاموش است.