نوروز دریا به روایت یک مردم شناس
بنیامین انصاری نسب
نویسنده و محقق حوزه فرهنگ دریایی
پیش از طلوع آفتاب، سرم را از آب بیرون آورده و شوری آب دریا را از صورتم پاک کرده و میگویم:
اللهم صلى الى محمد وآل ..
ناگهان دست پدر در آب فرو میبردم. آها .....
از آب که بیرون آمدم شنیدم که پدر با خود میگفت:
انشاء الله امسال دریا برای مردم پرخیر و برکت باشد.
بار سوم که از آب بیرون آمدم خورشید طلیعه طلاییاش را در امتداد افق میگستراند. به خانه که رسیدیم حیوانهای خانهمان با سر و بدنهای قرمز شده از رنگ گِلَک به دنبال هم میدویدند. پدر لباس سفید بلندش را پوشید از کنارم که رد شد بوی عطر عربی تمام سرم را پُر کرد. مادر که از مطبخ با دیس پُر بیرون آمد بوی بلالوت هلدار و تخممرغ در هم پیچید حالا خانه کاملاً رنگ و بوی عید میداد.
پرسیدم:
مگر نوروز است؟؟
پدر گفت:
نوروز که هست ولی « نوروز دریا » است.
نوروز دریا دیگه چیه؟!!
- ما در سلخ، سالی یک بار برای تشکر و قدردانی از دریا و نعماتی که در طول سال به ما خواهد داد جشن میگیریم و برای این کار امروز را صید نمیکنیم و هیچ کس ماهی پخت نمیکند. ما با این کار به طبیعت احترام میگذاریم زیرا حیات و سلامت زندگیمان به او بستگی دارد. دریا خیر و برکت فراوانی دارد که هنوز بسیاری از آنها کشف نشده است. پسرم بدان که ما میراثداران دریانوردانی هستیم که شهرت دریانوردی آنها از هند تا آفریقا گسترده شده است پس، از نوروز دریایی به عنوان مراسم اجدادیمان نگهداری میکنیم.
صدای نوای «رزیف» از کوچه به گوش میرسد پدر که متوجه حواس پرتی من شده بود گفت:
- جشن- شروع شده و کمکم شوشیها بیدار میشوند با دست مرا به بیرون هدایت کرد:
برو و ببین
پدر آهسته گفت: شاید شوشیها با نواختن شاخه سبز درخت نخل به شما باعث شوند نسل آینده بیشتر به اهمیت و جستجو در این آیین بپردازد و میراث دریانوردان هرمزگان را به جهان معرفی کند.
دویدم در کوچه وقتی که پیچیدم، دریا و دهلها مرا میخواندند.
لباسهایم را با عجله بیرون میآورم و با سرعت به سمت هلهله جمعیت میروم.
روستای سلخ به عنوان یکی از قدیمیترین مراکز ماهیگیری جزیره قشم شناخته میشود؛ به طوری که نام آن را از عبارت مسلخ به معنای محلی برای پوست کندن انتخاب کردهاند. چرا که در دورهای این روستا محل اختصاصی کوسه و نهنگهای عظیم الجثه که در زبان محلی به آن کولیکَر میگویند، بوده است و از آنجا که برای صید آن به چندین نفر نیروی ورزیده نیاز است بیشتر مردان روستا به شغل صیادی اشتغال دارند. بعد از ممنوعیت صید کولی که به دلیل رو به انقراض بودن و کمبود آن در آبهای خلیج فارس، مردان سلخی همچنان به صیادی برای امرار معاش ادامه دادند، اما نه برای صید کولیکر بلکه صید ماهیان کوچکتر برای امرار معاش خانواده و همچنین فروش و معامله پایاپای برای رفع نیازهای زندگی ست. بنابراین دریا و صیادی برای این مردم از اولیتهای اولیه زندگی به حساب میآید و «نوروز دریایی» یا «نوروز صیادی» جشنی است برای یادآوری این پیوند بین دریا و مردم این مراسم در اوایل شروع فصل صیادی یعنی اوخر تیر و هفته اول مرداد ماه برگزار میشود.
در قدیم مردم سلخ در این روز مردم خود و حیواناتشان به دریا میرفتند و در خانههایشان را گِلَک(گل سرخ) میکشیدند، لباس نو میپوشیدند. همچنین در آن روز خاص، کسی از دریا صید نمیکرد و همگی اهالی روستا در این روز گوشت نمیخورند، اما در ده سال گذشته که دهیاری سلخ فعال شده موارد دیگری برای رونق و جلب گردشگر بیشتر به آن اضافه شده است؛ از جمله مسابقات شنا، طنابکشی، دو میدانی، بازیهای محلی و غیره.
در روز نوروز مردم به گِلَک زدن به سر و پیشانی حیوانات و تنه نخل و درختانی که میوه میدهند و همچنین درخانهها را با الله نوشته و بیسوادان نیز علامتی مانند دایره یا ضربدر روی در میگذارند و با این کار ورود روز و سال جدید صیادی را اعلام میکنند. در گذشته بندرعباس در ایام عید نوروز نیز این مراسم گلکزنی انجام میگرفت بعد از گلک زدن به حیوانات حالا نوبت به لُوبَند کردن حیوانات میرسد. این عمل توسط ملای مخصوصی انجام میشود بدین ترتیب که او سوره، آیات و دعاهای را میخواند و بعد روی گردن هر حیوان طنابی را گره میزند، آنها معتقدند با انجام این عمل در طول سال حیوانهایشان از گزند درندگان محفوظ خواهند ماند. تمامی این برنامهها در روز نوروز انجام میگیرد و در بعد از ظهر به انجام مراسم رزیف و نمایش شوشی اختصاص مییابد. این مراسم در جزیره قشم بنام «عضوا» یا «عصوا» معروف است، گویا این نام از خیزران به عنوان عصا گرفته شده که به مرور زمان به عصوا تبدیل شده است.
مراسم نمایشی شوشی از قدیم در مراسم عروسی که با جفتی همراه بود انجام میشد و امروزه برای اینکه فراموش نشود، در این روز به نمایش در میآید. بازیگران این نمایش عروسکی شامل: روباه، شتر و ساربان، مرغ دریایی و خود شوشی است. شوشی فردی است بَدَوی که در کوه بوده و شهر را به چشم ندیده است. او هیبتی عجیب دارد؛ لباسی سیاه، صورتی سفید شده با آرد و ریشی که از سِیس مغ (الیاف نخل) درست شده و کلاهی از پیش مُغ بافته شده به سر دارد. او با شنیدن صدای شادی مردم و اشعار عصوا به طرف صدا میآید و با عصبانیت به مردمی که سر راهش قرار بگیرند، با شاخه نخلی (پِیش مُغ) که در دست دارد ضربه میزند. در آخر مراسم عروسی همه چیز خود را میبخشد. شاخههایی که در دست دارد را به مادر داماد میدهد، کلاهش را به ملای مسجد و عبایش را به موذن مسجد میدهد. بعد از بخشش همه چیزهایش به دریا میرود، استحمام میکند و آن چهره عجیب به یک آدم عادی تبدیل میشود و مراسم نوروز دریا پایان مییابد.