اقتصاد سرآمد منتشر می کند؛ همسر یک افسر نیروی دریایی ارتش حاضر در ناوگروه 86:
زندگیِ سختِ همسرانِ نیروی دریایی در مأموریتهای طولانی شوهران شان
گروه دانش دریا – روزنامه دریایی اقتصادسرآمد - وقتی همسرش به مأموریت هشت ماههی ناوگروه 86 اعزام شد، او و دختر هفت سالهاش در شهر غریب تنها ماندند و تمام مسئولیتهای زندگی بر دوش او افتاد. روزهای اول به شدت بیتاب و نگران شوهرش در این مأموریت خطیر و ناشناخته بود؛ اما هر چه بیشتر گذشت، خداوند هم صبر او را بیشتر کرد.
اهمیت دریا بر هیچ فردی پوشیده نیست و درصد زیادی از اقتصاد دنیا به آن وابسته است؛ به عنوان مثال در دوران دفاع مقدس، ۹۰درصد از صادرات و واردات کشور از طریق دریا بود. ایران هم نزدیک به شش هزار کیلومتر ساحل دارد و استفاده از منابع عظیم دریا، میتواند به اقتصاد کشورمان کمک کند اما اگر بخواهیم از این منابع عظیم استفاده کنیم، ابتدا باید امنیت آن برقرار شود و این امنیت بر دوش دلاورمردان نیروی دریایی است که به واسطهی شجاعت و اقتدار آنان، نه تنها هیچ کشوری جرأت تجاوز به خاک کشورمان را نداشته بلکه استفاده از ظرفیت عظیم اقتصاد آبی، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. نمونهی این دلاورمردیها را میتوان در مأموریت ناوگروه86 جمهوری اسلامی ایران دید که دریادلان، هشت ماه تمام را در دریاهای جهان حضور داشتند و با پیمودن 65هزار کیلومتر، رکورد دریانوردی 360درجهای به دوره کرهی زمین را رقم زدند.
این مأموریت آنقدر مهم بود که سران استکبار جهانی، از همان ابتدا شروع کردند به شیطنت و سنگاندازی؛ از تحریم ناوگروه گرفته تا تحلیلها و پیشبینیهای عجیب و غریب. به عنوان مثال، کارشناسان دریایی آمریکایی، روی نقشه، خطی کشیدند و گفتند ایرانیها حتی توان گذشتن از عرض اقیانوس اطلس را ندارند اما ایرانیها از طولانیترین عرض در اقیانوس اطلس و آرام گذشتند. یا آنکه پیشبینی کردند ناوشکن دنا، در اقیانوس اطلس غرق خواهد شد. در برههای که آنها مشغول همین تحلیلهای دل خوشکنندهشان بودند، ناوشکن تمام ایرانی توانست دریاهایی را پیمایش کند که هر کشور توانایی حضور در آن را ندارد. آنها وارد خلوتگاه آمریکا شدند و از پنج تنگهی راهبردی و اقیانوسهای ناآرام نیز گذشتند و پس از هشت ماه، به سلامتی و با دست پُر، به آغوش میهن بازگشتند.
درست است که صحنههای اینچنینی، یک فعالیت مردانه است و چنین جهادِ بزرگی، شجاعت و بیباکی مردانه را میطلبد اما در پرورش این روحیه، زنان، نقش اصلی را ایفا میکنند. از سوی دیگر، وقتی مردان، نگران ادارهی خانه و فرزندان خود نباشند، با خیالی آسوده، پا در رکاب گذاشته و بدون دغدغه، به جهاد میپردازد و اینجا باز هم زنان، نقش مهمی را بر عهده دارند.
پدری که یک سال تحصیلی دخترش را در مأموریت دور دنیا بود
در اين باره، پای صحبتهای خانم مریم وکیلی نشستیم. او 24ساله و همسر جعفر پهلوانی، یکی از دریادلان نیروی دریایی ارتش حاضر در ناوگروه86 است. اهل کاشمر استان خراسان رضوی میباشد و به واسطهی یکی از اقوام، به همشهریاش آقای پهلوانی معرفی و سال1392 عقد میکنند. دو سال بعد مراسم عروسی را برگزار و راهی بندرعباس میشوند. حاصل این ازدواج، یک دختر به نام زهرا است که هفت سال دارد. درست زمانی که میخواست به کلاس اول برود، مأموریت پدر آغاز شد و وقتی این سال تحصیلی را به اتمام رساند، پدر از مأموریت بازگشت.وقتی آقای پهلوانی، برای بار اول این مأموریت طولانی را با همسرش مطرح میکند، اصلاً تاب نیاورده و میگوید حتی یک روز هم بدون تو نمیتوانم تحمل کنم، چه برسد به چند ماه اما همسرش میگوید این یک مأموریت ساده نیست، بلکه برای اولین بار است که در تاریخ دریانوردی ايران اجرا میشود و یک جهاد و افتخار بزرگ برای کشورمان است. این جملات چنان در قلب خانم وکیلی مینشیند که این بار بدون چون و چرا، مأموریت همسرش را پذیرفته و اسبابِ سفرش را مهیا میکند. همسر هم وقتی از زیر قرآن رد شده و میخواهد برود، برمیگردد و یک جمله را به او میگوید: «منتظرم بمان، زود برمیگردم».
افتادن تمام مسئولیتهای زندگی بر دوش زن
سخت است
خانم وکیلی از سختیهای نبود همسر برایمان گفت از اینکه در این شهر غریب، تمام مسئولیت زندگی را یک تنه به دوش گرفته و در این باره به ما گفت: «بزرگترین سختی، همین دوری و دلتنگی بود و بعد از آن هم همهی مسئولیت زندگی بر دوش من افتاد. اینکه تمام مسئولیتهای زندگی بر دوش زن بیافتد، واقعاً سخت است». وی ادامه داد: «در این هشت ماه، علاوه بر کارهای خانه و نگهداری و مراقبت از فرزند، کارهایی مثل تمام خریدها، پیگیری کارهای تعمیرات خانه و غیره هم بر عهدهی من قرار گرفت و اینجا هم باید پدر خانه میشدم و هم مادر خانه».
انگشتان دست و پایم را میشمارم، تا بابا بیاید
آقای پهلوانی، وقتی خیلی بچه بوده، پدرش را از دست میدهد و در نبود او بزرگ میشود. حالا همان سختیها موجب شده خیلی هوای دخترش را داشته باشد و کمبودی برای او نگذارد؛ همین امر، موجب وابستگی شدید دختر به پدر شده است.
خانم وکیلی با اشاره به اینکه در این هشت ماه، همسرم در عید نوروز، شب یلدا، تولدها و دیگر مراسم مهم کنارمان نبود، گفت: «دخترم کلاس اول ابتدایی است و در مدرسهشان جشن روز پدر برگزار شد و پدرِ بچهها آمده بودند. در آن روز دخترم بغض کرده و یک گوشه نشسته بود و بچههای دیگر را نگاه میکرد. آنجا متوجه شدم که او هم جای خالی پدرش را بسیار احساس میکند».
زهرا خانم که مشغول شیطنتهای بچهگانه است، گاهی حرفهای ما را گوش میدهد و با ناراحتی میگوید: «بابا نبود، خیلی سخت بود». او برای دیدن پدر، روزشماری میکرد و انگشتهای دست و پایش را روزشمار خودش کرده بود و آنها را میشمارد تا بابا بیاید.
از او میخواهیم با ما صحبت کند و یا شعری برایمان بخواند و شروع میکند به خواندن یک شعر زیبای کودکانه: «شبا که ما میخوابیم، آقا پلیسه بیداره / ما خوابِ خوش میبینیم، اون دنبال شکاره / آقا پلیسه زرنگه، با دزدا خوب میجنگه / ما هم اونو دوست داریم، بهش احترام میذاریم». زهرا این شعر را با تمام حسِ نابِ کودکانهاش برایمان خواند و ما را برد به رشادتهای تمام نیروهای حافظ کشورمان از سپاه و ارتش گرفته تا نیروی انتظامی و پلیس و هر نهاد دیگری که کارش حفظ امنیت است. از احمد کشوری، عباس بابایی، علی صیادشیرازی، محمدابراهیم همت و حسین خرازی گرفته تا نورخدا موسوی، محمد بلباسی، محمدحسین محمدخانی، آرمان اللهوردی، روحالله عجمی و سلمان امیراحمدی. آری مملکت ما مرهون همین دلاورمردانی است که وقتی ما میخوابیم آنها بیدارند؛ ما خواب خوش میبینیم اما آنان، رقص اندر خون خود کرده و با صبر، توکل، غیرت و فداکاری، «امنیت» را برای ایرانِ عزیزمان، به ارمغان میآورند.
خانوادههای شهدا الگوی من هستند
در چند ماه اول مأموریت، خانم وکیلی خیلی دلشوره و اضطراب دارد از اینکه اگر دریا طوفانی شود، مردان حاضر در ناوگروه چکار میکنند؛ اگر دشمن اذیتشان کند، چه میشود و خلاصه مواردی از این دست اما رفته رفته، توکلش به خدا بیشتر شده تا آنجا که هر چه زمان بیشتری میگذرد، قویتر و پختهتر میشود. وی در این باره میگوید: «هر چه بیشتر از این سفر میگذشت، بیشتر عادت میکردم و هر چند دوری از همسر خیلی برایمان سخت تمام شد اما خداوند صبر مرا بیشتر کرد و توانستم مستقل بودن را بیاموزم تا یک تنه بتوانم تمام مسئولیت این زندگی را در شهر غریب بر عهده بگیرم».
خانم وکیلی خانوادههای شهدا را الگوی خود قرار داده و در این باره میگوید: «در دوران دفاع مقدس، زنان در پشت صحنه، اقدامات بزرگی انجام داده و رشادتهای فراوانی آفریدند. آنها همسرانشان را راهی کردند و به آنها دلداری دادند و در نبودش، هم پدر بچههایشان شدند و هم مادرشان. سختی که ما در مقابل مادران و همسران شهدا میکشیم خیلی کم است اما آنها الگوهای خوبی برای ما شدهاند و با مطالعهی زندگی آنان، آرامش پیدا میکنیم».جالب آنجاست که خانم وکیلی با این همه سختی که در مأموریتهای همسرش کشیده اما باز هم حاضر است برای حفظ و حراست از این مملکت، همسرش را راهی مأموریت کند و اینجاست که یاد آن جملهی معروف معمار کبیر انقلاب میافتیم که «از دامنِ زن، مرد به معراج میرود».
هیچگاه اجازه ندادهام، نامحرم مرا بدون چادر ببیند
او آنقدر محجبه است که در بیرون از منزل، با چادر مشکلی حاضر شده و در مهمانیهای خانوادگی، چادر رنگی به سر دارد و در این باره میگوید: «هیچگاه اجازه ندادهام، نامحرم مرا بدون چادر ببیند. نگهداری این یک تکه پارچه، نه تنها هیچ سختی برای من ندارد بلکه مرا از بسیاری از نگاهها در امان نگه میدارد و امنیت بیشتری به من میدهد».وی ادامه داد: «حتی وقتی همسرم در مأموریت بود، بچهها را با همسایهها و دوست و آشنا، به پارک میبردیم، آنها میگفتند هوا گرم است و همسرت هم که نیست پس چادرت را بردار اما هیچ وقت حاضر به برداشتن آن نشدهام زیرا هم خودم و هم همسرم احترام زیادی برای چادر قائل هستیم و این میراث، به فرزندانمان هم خواهد رسید».
دریادلانی که در عزای عزیزانشان حضور ندارند
همسر که تماس میگیرد، مدام جویای حال زن و بچهاش شده و از آنها میخواهد هر کاری دارند، به همسایهها و همشهریهایشان در بندرعباس مراجعه کنند زیرا در بندرعباس کسی را ندارند. از سوی دیگر هم جویای اقوام و آشنایان هم میشود به خصوص پدربزرگش که خیلی به او وابسته بود و قدری کسالت داشت.
چند روزی به عید مانده که پدربزرگ از دنیا میرود و نوهای که کیلومترها با او فاصله دارد گویا به دلش افتاده که اتفاقی برای پدربزرگ افتاده است و مدام جویای احوالش میشود. خانم وکیلی تا ده روز اول از جواب دادن طفره میرود زیرا میداند که در غربتبودن و مرگِ عزیز را شنیدن، بسیار سنگین است اما همین که اصرار همسر را میبیند، چارهای ندارد جز آنکه واقعیت را بگوید.
آری این تنها یکی از مشکلاتی است که سپیدپوشانِ سرو قامتِ ارتش آن را به جان میخرند تا امنیت را برایمان به ارمغان بیاورند. کم نبودند افرادی که فقط در همین ناوگروه، کیلومترها دور از خانواده، غم از دست دادن عزیزانشان را تک و تنها به نظاره نشستند. یکی دیگر از سرنشینان ناوگروه86، دو تن از عزیزترینهایش را از دست داد یعنی پدر و مادر؛ او نه تنها نتوانست دقایق آخر عمرشان، آنها را ببیند بلکه حتی نتوانست در مراسم ختمشان حضور داشته باشد. یکی دیگر هم فرزند جگرگوشهاش را از دست داد و ماهها بعد، به جای دیدار با فرزندش، بر سر مزارش حاضر شد و کم نیستند این قبیل بزرگمردانی که امنیت ایران اسلامی را مرهون جانفشانیهای آنان هستیم.