printlogo


مادر هند در ايران  مادري كرد

ایرج گلشنی- دنياي سياست، دنياي تار و نازيبايي است. كسي را نمي‌توان يافت كه با شنيدن واژه سياست، فكرش به هراز جاي ناجور و ناخوشايند نرود. از جنگ و درگيري و مناقشه تا دروغ و دغل همه در توبره سياست پيدا مي‌شود و اين واژه را مبهم و كثيف مي‌كند تا جايي كه تصور مي‌كنيم هر چه در اين وادي بگنجد، زشت و پليد است.
اما قصه‌هايي هست كه اين منظر را عوض مي‌كند. چيزي شبيه نيلوفر زيباي آبي در مرداب. چيزي شبيه شكوفه‌هاي لطيف صورتي در انبوه خارهاي يك كاكتوس. قصه مادر هند ما از اين قصه‌هاي زيباست. قصه‌اي كه در زندان تاريك سياست، يك پنجره به آسمان آبي است. 
غروب بیست و چهارم مردادماه یکهزاروچهارصد و دو شمسی، جشن هفتادو ششمين سالگرد استقلال كشور عجايب روزگار بود. هند جادويي. هندي كه تا نامش را مي‌شنويم، ياد رمز و رازهاي پيچيده، معماهاي مبهم، فرهنگ و سنت جالب و داستان‌هاي مهيج و زيبايي كه رابطه و اشتراك ريشه‌ ما و هندي‌ها را نشان مي‌دهد؛ از كليله و دمنه گرفته تا طوطي و بازرگان. راستي! در آن دوران‌هاي دوست‌داشتني، تاجران ما هميشه مي‌رفتند به هند. انگار جز هند هيچ كشور ديگري نبوده است. 
مادر هند در ايران
سفير جدید هند در ایران معارفه شد. «درامندراي» دوست‌داشتني و مهربان رفت و «شرست» خوش‌رو و مودب كه دوست‌داشتني به نظر مي‌رسد، آمد. سفير جديد در جشني به عنوان «روز استقلال هند» از خود رونمايي كرد و در ميان مهيمانانش چرخيد و خوش‌وبش كرد و عكس يادگاري گرفت. 
مانند كليله با دمنه‌ها سياست بازي كرد
مانند ميزبان از مهمانان پذيرايي كرد
مانند دوست با ما دست داد و البته مانند هر سياست‌مدار ديگري- از جمله حداد عادل و باقری معاون سیاسی كه آن‌جا بود- به ما وعده مصاحبه داد! حال آيا بشود، آيا نشود! وعده يك سياست‌مدار عن مهريه است: كي داده و كي گرفته!
اما اين محفل سياسي- اجتماعي يك جلوه ويژه داشت. اي جانم براي اين جلوه ويژه. تمام چشم و دلم را گرفت. تمام روحم را سر كشيد. شعف در رگانم مي‌دويد. واقعا جلوه زيبايي بود: «مادر» مادرسفير هنددر ایران، چه مادرانه كنار او بود تا همچنان حامي باشد، همچنان مشوق باشد و همچنان مادر. در نگاه من، گويي مادر هند به ايران آمده است تا ثابت كند همه جاي دنيا، مادر، مادر است و فرزند، فرزند. گويي مادر هند آمده است به ايران. گويي همه هند جمع‌شده‌اند در نگاه شاد و لبخند زيباي مادر سفير هند. احساس غرور و بزرگي مادرانه از تمام آن لباس‌هاي رنگارنگ هندي‌اش مي‌باريد. مادر هند انگار كنار پرچم‌ ايران ايستاده بود و تمام احساسات مادرانه را به ايرانيان نيز تقديم مي كرد و با مادران ايراني، به زبان مشترك مادرانه چيزي مي‌گفت. چيزي كه دركش براي گوش‌هاي سياسي غريب و ناآشناست. 
مادر زيباي من
از هر كجا كه باشد، به هر زباني كه سخن بگويد، به هر لباسي كه آراسته باشد، تا آسمان آبي است، مادر، مادر است. و دنيا اگر در دست مادران بود، اكنون، مهرباني پروانه‌هاي خوش‌بال و پري بودند كه دور گل‌ها مي‌چرخيدند و دنيا با بوي خوش اطلسي‌ها نفس مي‌كشيد. 
مادر زيباي من، مادر زيباي تو، مادر زيباي آن‌ها، مادر زيباي همه، همه يك مي در چند ساغرند. يك روح در چند بدن. يك لبخند بر چند لب. 
من چرا در اين نوشتار، نمي‌توانم سياسي فكر كنم و سياسي بنويسم؟ 
شايد براي اين آروزست كه اي كاش به جاي سياست‌مدارن، مادران بر كره زمين حكومت مي‌كردند تا دنيا پُر مي‌شد از لبخند و مهرباني.