تقدیم به همه آنانی که دل در گرو نام ایران دارند
مسعود خدیوی کاشانی- چه بسیار، چشمانی که لحظات دلهره آوری را دیده اند که تنها تلاش و انتظار و نیایش سوی قبله ی ربنا، میاندار آن بوده است.
مادری که سال ها، درد را مونس است، دل به سرنوشت می سپارد و دخترکش در پشت درب انتظار، قلب خویش را به امواج تلاطم وامی گذارد.
سنی ندارد اما همدردی را به فهم، ترجمان می گردد و می پذیرد که به شکوه آرامش ، مادرش را بدرقه گوید برای رهایی از درد.
دست هایش را میان انگشتان مادر می گذارد به رسم پشتوانه ای چون کوه و به او اطمینان می دهد به عهد دل و دخیل دعایی که به رحمانیت خدا نگاشته است
به راستی ، کودکان چه دنیای زیبا و قشنگی دارند چون زلالی باران .
با سینه ای پر از حرف و گلویی خسته از بغض، گوش به نوای خوش قلب مادر می سپارد و آرزو می کند که باز این آرام ترین سمفونی دنیا را بشنود.
گذر ثانیه، برایش ترجمانی است از گوی سبقت ساعت ها، گویی در این سیر لحظات است که شعبده روزگار را به سپیدی مویی می بینی.
صدای تیک تاک ساعت، طبلی است ناخوش بر هوش و حواس و سکوت، حاکم بی رحم این فضا می گردد و آنچنان حکمرانی می کند که طنین قلب ها به وضوح شنیده می شود.
گذر آهسته لحظات که حکم روزها را دارد ، عمری می گذرد تا دربی ، گشوده شود !
سپیدپوشی ، سفیر سخن و فرشته نجات می گردد در چالش میان گذر زمان و صبر
باشد که تلخی، سفره خویش را جمع کند و خوان شیرینی و شادی بساط سخاوت خود را پهن سازد.
دخترک با التهابی که در آن نجوای همکلامی با پروردگار عیان است و اضطرابی ویرانگر و سیمایی رنگ پریده از زمان سبقت می گیرد و هنر خویش را در لب خوانی عیان می سازد تا قبل از گفتن خبر، معجزه تلاش را بشنود!
دکتر با لبخندی مهربان، دستی بر سر دخترک می کشد و می گوید، دخترم تو با دعایت اعجازی را رقم زدی، نذرت قبول، دعایت اجابت شد.
دخترک با چشمانی پر از اشک بهاری به دانه های مروارید، قفل زبان باز می کند و در یک واژه کوتاه فصل الخطاب شاکری را بیان می دارد:
دکتر تا آخر عمر شکرگزارت خواهیم بود و آرام فرو می ریزد.....
مهربانا به مهربانه های مهربانیت، هیچ انسانی را در جاده انتظار تلخ، گرفتار مکن.
به راستی چه هنری والاتر و چه نقاشی قشنگ تر از این لحظات، تمثیلی بی بدیل از انسانیت این گمشده عصر ما، تفاوتی شگرف میان انسان با دگر موجودات.
خدایا در دوران بی مهری آدم ها، مهر انسان ها عجب عیار زیبایی دارد در جهانی که ستاندن جان هر روز به خلاقیتی رو می شود، قطعا فعالیت برای احیا و تداوم حیات شاهکاریست بی نظیر.
خوشا به آنانکه قلم اندیشه شان غزل زندگی و شفا می سراید و نگارگر لبخند خدا هستند و در قاب تصویر تلاش شان شادی خالق و مخلوق عیان است، گویی صلاه عشق اقامه می دارند در محراب خدمت.
دستان نجیبی که به اذن پروردگار، نقش تبرک شفا به خود گرفته است، چه فخرآفرین است نام ایرانی در بلندای شهرت علم، آن هم به صلح و دوستی در جهانی که پر از جنگ و آتش است.
شهریور و بهانه ای برای پاسداشت نام پزشک و داروساز و سپیدپوشانی که نذر دل کرده اند برای وطن به پویایی و خویشتن خویش را وقف اشرف مخلوقات ساخته اند.
یادی از بزرگان سرزمین مان، ابوعلی سینا و رازی این حکیمان شهیر که نام ایران را سالیان سال در مهد تمدن جهانی شهره کرده اند و اینک، رفقای بامرام و عاشقانی دگر که همان منش را آمیخته با پژوهش و پویایی، پیش می برند.
آن چنان که چشمان شان خواب را یاد برده است و عزم و همت آنان صبح یا نیمه های شب عجیب به بی وقتی عادت دارد!
و صحت و سلامتی خویش را در شفای ایرانی به ضمانت گذاشته اند.
پرچم افراشته به بالندگی مام وطن در پیشگاه اندیشه آنانی که ثریای رویاهاشان، ایرانی آباد را کنکاش دارد به پاس ادب و احترام ، قامت فرومی شکند.
آری نام آنان، همیشه در قاب خاطره مان، چون طب ایران زمین مانا و جاودان خواهد بود.
گرچه این تلاش، انحصاری در آن نیست حتی آن رفتگری که سحرگاهان به ساز دلنواز جارو دستی برای پاکیزگی وطن تلاش دارد تا آن خلبانی که بر بلندای افق ایران زمین، اقتدار و شکوه را عیان می دارد.
پس به شکرانه وجودشان از مهربان طبیب آسمانی به قنوت نجوای دل می خوانیم که تمامی فرزندان ایران را که جان وقف سربلندی و عزت ایران زمین کرده اند به مانایی عمر، شادمان و سربلندشان دارد .
دانش آموخته دکتری حقوق