printlogo


اقتصادسرآمد تحلیل می کند؛
«علوم دريايي» سواد مغز و دست

گروه دانش دریا – ایرج گلشنی - به طور كلي در علوم شناختي و معرفتي، دو دسته علم مي‌توان تشخيص داد: علومي كه به طور مستقيم با مغز رابطه دارند و كاملا نظري هستند و علومي كه دستي بوده و به طور مستقيم با مهارت سر و كار دارند و مغز براي كاربري اين گونه علوم، كارايي كافي ندارد. به عبارت ديگر، در بخش مهارت‌ها، مغز لازم است اما كافي نيست.
علوم محض، كاملا مغزي هستند و براي درك و كاربست آن‌ها به يك مغز قوي و هوش بالا نياز است. مواردي مانند رياضي محض، فلسفه، ادبيات و مباحث عرفاني و ماورايي از اين دسته هستند. براي درك و دريافت و كاربست اين گونه از علوم، مغز كفايت مي كند؛ زيرا تمام فرايندهاي آن‌ها، به طور مطلق مغزي است و حتا يك انسان معلول از ناحيه دست و پا، به خوبي مي‌تواند از پس آن‌ها برآيد. 
اما علوم كاربردي و مهارتي چنين نيستند و مهارت اصل و اساس آن‌ها به شمار مي‌رود و اين مهارت كه كار دستي يا يدي هم گفته مي‌شود، فقط از طريق مباحث تئوريك و نظري به دست نمي‌آيد و آموزش‌هاي نظري فقط بخشي از يادگيري در اين گونه علوم محسوب مي‌شود. 

علوم مهارتي
براي درك بهتر، جند مثال مي‌زنم: علوم پزشكي در دسته علوم مهارتي قرار مي‌گيرند كه آموزش‌هاي نظري فقط بخشي از آن را محقق مي‌كند. براي مثال، يك جراح، مي‌تواند در دانشكده‌ها اين علم را بياموزد؛ اما بعد از فارغ‌التحصيلي به سرعت نمي‌تواند تيغ جراحي به دست بگيرد. مهارت در گرفتن تيغ جراحي در دست، چيزي نيست كه كتاب‌ها بتوانند به آن‌ها بياموزد؛ بلكه كارگاه‌هاي عملي مي‌تواند اين كار را تا حدي آموزش دهد و سپس كار عملي و عيني مي‌تواند اين مهارت را كامل كند. اين است كه يك فارغ‌آلتحصيل از دانشكده پزشكي در رشته‌هايي مانند جراحي يا دندانپزشكي، به كاراموزي نياز دارند تا سطح مهارت آن‌ها به جايي برسد كه بتوانند تيغ جراحي به دست بگيرند و شروع كنند به كار. سپس با كارهاي كوچك شروع كنند تا به مرور به مهارت كافي و لازم براي اجراي يك جراحي بزرگ و كامل برسند.
 
علوم نظري
اگر يك دانشجوي فلسفه را در نظر بگيريم، تنها كاري كه بايد بكند اين است كه همواره تمرين مغزي كند. دست و مهارت كار در اين رشته هيچ نقشي ندارد. فرد نياز به مهارت يدي براي صغري- كبري چيدن و استنتاج نيازي ندارد. 
همچنين يك دانشجوي ادبيات را در نظر بگيريد، او براي تسلط تامه بر مباحث ادبي، كافي است فقط از مغز خود كمك بگيرد. مثلا در شعر، عروض و قافيه و اوزان را حفظ كند و براي تسلط به آن، شعر حفظ كند و اوزان را آن قدر مرور كند كه شاكله ذهني او شود. ديگر نيازي به دست يا مهارت بدني خاصي ندارد. 

علوم دريايي
حال با اين مقدمات و مثال‌ها، سوال اين است كه علوم دريايي از كدام نوع هستند؟ آيا مغزي هستند يا دستي؟ نظري هستند يا كاربردي؟
علوم دريايي در حوزه علوم مهندسي و كاربردي قرار مي‌گيرند يا اغلب چنين هستند. بنابراين، فعاليت مهارتي نياز دارند. مي‌توان گفت مانند همه علوم كاربردي، فعاليت مغزي پيش درآمد اين علوم است و بخش لازم است و كافي نيست. بخش مهارتي، بعد كفايت اين علوم را تعيين مي‌كند. براي مثال، يك مهندس دريايي، با مغز خود در دانشكده علوم مهندسي دريايي، قواعد را مي‌آموزد؛ اما براي كاربست آن، نياز به مهارت‌هاي تكميلي دارد. مثلا يك طراح كشتي بايد بتواند آموزه‌هاي نظري را با مهارت دست، به نقشه و طرح تبديل كند. اگر اين بخش از مهارت را نداشته باشد، بخش مغزي او به هيچ كاري نمي آيد.
نقش مهارت در علوم دريايي در برخي مشاغل ديگر، قوي‌تر است. مثلا يك ملوان بيشتر به مهارت نياز دارد تا به تحليل هاي مغزي. اين است كه ملوانان اغلب داراي تحصيلات دانشگاهي نيستند و نيازي هم به آن ندارند؛ بلكه گذراندن يك دوره آموزشي، يا شركت در كلاس‌هاي يك آموزشگاه برايش كافي است و نياز به دريافت تئوري‌هاي پيچيده دريايي ندارد. 

مغز و دست
اين جا لازم است تذكر دهم كه در هر كاري- از كوچك‌ترين فعاليت تا بزرگ‌ترين فعاليت- دست و مغز با هم كار مي كنند. مغز فرماندهي مي‌كند و دست بايد مهارت اجراي آن دستور را داشته باشد. در هيچ فعاليتي، مشاركت مغز به صفر نمي‌رسد؛ اما مي تواند مهارت دست به صفر برسد. مثلا يك شاعر مي‌تواند اصلا دست نداشته باشد. يا پا و دست نداشته باشد. كاملامعلول فيزيكي باشد، اما قادر به سرايش اشعار نغز باشد. براي نمونه، رودكي بزرگ-پدر شعر پارسي- بر اثر ديابت كور شد؛ اما اشعارش با همان زيبايي و صلابت سروده مي‌شد به طوري كه تعداد ابيات وي را بيش از ميليون مي‌دانند. 
اما هيچ انساني نمي‌تواند فعاليت مغز را به صفر برساند. بنابراين، مغز هميشه درصدي از فعاليت را به خود اختصاص مي‌دهد؛ اما در برخي موارد، فعاليت مغز صد در صد است و در برخي موارد، اين درصد كاهش مي‌يابد و سهم تكميلي به فعاليت‌هاي بدني (يدي) داده مي‌شود.
تصور كنيد كه يك شناگر هستيد. چقدر از مغز براي شنا و چقدر از دست و پا و بدن استفاده مي‌كنيد؟ به طور طبيعي، مغز همان‌قدر كه بتواند يادگيري شنا را به ما انتقال بدهد، كافي است؛ اما موفقيت در مسابقات، نيازمند مهارت بدني بالاست و براي اين مهارت بدني بالا، لزوما نيازي به هوش سرشار نيست؛ بلكه نياز به تمرين بدني بالا دارد. 
در علوم دريايي، نسبت به فعاليت هايي كه رخ مي‌دهد، درصد كاربست مغز و دست تغيير مي‌كند. براي مثال مي توان گفت كه يك ملوان از 30درصد فعاليت مغزي و 70درصد فعاليت مهارتي و بدني استفاده مي‌كند. بخش اول را در يك آموزش‌كده مي‌تواند تا حد زيادي ياد بگيرد، اما مهارت را بايد در حين كار و به مرور زمان به توان خود اضافه كند. هر چه مغز هوشيارتري داشته باشد، يادگيري عملي او هم سريع تر و خلاقيت فردي او بالاتر خواهد رفت؛ اما در هر صورت، مهارت را بايد در حين كار بياموزد. 

نتيجه اول:
از اين گفتار چند نتيجه مي‌توان گرفت. نتيجه بديهي اول اين است كه با توجه به كمبود نيروي انساني در حوزه درياهاي ايران، نمي‌توان به چند دانشكده و آموزش‌كده اتكا كرد. و بايد دانست كه بخش مهمي از نيروي انساني كه از اين دانشكده‌ها و آموزش‌كده كه خارج مي‌شوند، مستقيم قابليت كار در حوزه دريا را ندارند و بايد مدتي هم براي كارآموزي و كار مستقيم و تجربه‌اندوزي حين عمل اختصاص داد. اين است كه ما در تامين نيروي انساني، با چالشي بزرگ‌تر از آموزش دردانشكده‌ها و آموزش‌كده‌ها مواجه هستيم. به هر حال مي‌خواهيم دريانورد داشته باشيم، نه شاعر!

نتيجه دوم: 
به طور طبيعي دانشكده‌ها و آموزش‌كده‌هاي ما مجهز با كارگاه‌هاي آموزشي هستند تا تئوري با كار عملي در هم آميزد. اين كارگاه‌ها بايد به حد بالايي تجهيز شوند و ساعات كار عملي به طور فزاينده‌اي بايد افزايش يابد. به بيان ديگر، بايد در دانشكده‌ها و آموزش‌كده‌هاي ما مقوله علمي-كاربردي به معناي واقعي كلمه تحقق يابد؛ و گرنه ساختن يك ذهن بدون پرداختن دست، براي دريا هيچ ارزشي ندارد. 

نتيجه سوم: 
فعاليت كاربردي با تجربه همنشين و هم‌ذات است. تجربه اينجا بالاتر از علم است. به همين دليل، خيلي خوب خواهد بود كه به درياي تجربه نيروي انساني خود توجه كنيم. اين درياي تجربه در اقيانوس پيشكسوتان و بازنشستگان نهفته است. اگر بتوان رابطه تجربي و انتقال تجربه را در ميان نسل‌ها ايجاد كرد، گام بزرگي براي كوتاه كردن فاصله آموزش تا كار برداشت.