اقتصادسرآمد گزارش می دهد
بازار ماهي سرچشمه رها بدون ناظر
گروه شیلات – امید متین - بازار ماهي سرچشمه تهران. جايي كه چندين مغازه ماهيفروشي دارد و راسته سرچشمه تا نزديك سيروس را در بر ميگيرد. اين بازار معمولاً خالي است و كمتر مشتري در آن جا تردد و خريد ميكند، اما اين كه چرا اين بازار همچنان سرپا و فعال است، سوالي است كه همچنان در ذهن ما ميچرخد و البته جواب درست و درماني نمييابد. براي چندمين بار به اين بازار سر ميزنيم و ميخواهيم با كسبه سر حرف را باز كنيم كه معمولا پس ميزنند. به شدت از گفت وگو درباره وضعيت بازار پرهيز ميكنند. هر كس دليلي دارد، يكي ميگويد من فقط يك كارگرم و خبر ندارم. ديگري ميگويد : من مالك مغازه هستم و خريد و فروش ماهي كار من نيست. يكي ميگويد: صاحبش رفته نيم ساعت ديگر برميگردد و... خلاصه هر كس به نحوي ما را از سر وا ميكند.
كلاهبرداري سيبسي!
در جلد يك خريدار ميروم. وارد مغازهاي ميشوم و ميگويم: ماهي سيبس داري؟ تند و تيز دو ماهي بزرگ كه هر كدام سه تا چهار كيلو است را روي ترازو مياندازد و ميگويد: اين هم سي بس شما! پاك كنم؟
ميگويم: اين كه ماهي سي بس نيست!
ميگويد: اين سي بس شمال است. خيلي هم خوشمزه است!
ميگويم: شمال كه اصلا سيبس ندارد!
با اصرار ميگويد اين سيبس است و سيبس شمال با جاهاي ديگر فرق دارد!
ميگويم: اجازه بده عكس اين ماهي را براي يك پرورشدهنده ماهي سيبس بفرستم، ببينم اين ماهي سيبس شمال است؟
ميبيند كه من تا حدي از ماهي سر در ميآورم و حداقل ماهي سي بس را ميشناسم. به شاگردش اشاره كرد و شاگردش جلدي رفت و برگشت و 5-6 ماهي سيبس را روي ترازو ريخت!
گفتم:اين ماهي سيبس است ولي آن ماهيهاي گنده، سيبس نيستند. چرا به اسم ماهي سيبس يك ماهي ديگر به مشتري قالب ميكني؟
شروع كرد به توجهيات عجيب و غريب.
پنجاه سال ماهي فروشي
خودش را شيرزادي معرفي ميكند. حدود 65 ساله است. كارت خبرنگاري را به او نشان ميدهم و او كارت را سر و ته ميگيرد و نگاه ميكند و بدون توجه به اين كار خود، دستم را ميگيرد و ميبرد به آن طرف خيابان. يك فروشگاه زنجيرهاي آنجاست. با هم وارد شديم و يك راست مرا برد سر يخچال گوشت. يك بسته گوشت چرخكرده از يخچال بيرون آورد و گفت:
گوشت كيلويي چقدر است؟ و خودش جواب ميدهد: گوشت الان كيلويي 500 هزار تومان است، ميشود تو به من بگويي كه اين چرا قيمت 250 هزارتومان خورده است؟ مگر گوشت كيلويي 500 تومن نيست؟ ميبيني كه اين گوشت مخلوط دارد. از جگر و سنگدان تا پوست مرغ در اين گوشت قرمز ريختهاند تا قيمتش را پايين بياورند و مشتري هم خيال ميكند واقعا دارد گوشت قرمز ميخرد؛ در حالي كه ظاهرش گوشت قرمز است و باطنش چيز ديگر، و بعد نتيجه ميگيرد: ديدي؟! همه دارند تقلب ميكنند!
ميگويم: اگر همه تقلب كنند، دليلي براي تقلب شماست كه شيرماهي را به جاي سيبس به من بفروشي و هر كيلو حداقل 100هزارتومان كلاه سر من بگذاري؟
ميگويد: چارهاي نداريم. مشتري كم است و ما خرج كارگر و كرايه مغازه كمرمان را شكسته است.
ميگويم: مگر خرج كارگر چقدر است؟ اصرار ميكند كه من حدس بزنم. قيمت بالايي ميگويم و ميخندد. ميگويد: ديدي از بازار خبر نداريد. خبر نداريد و بيخودي قضاوت ميكنيد. خرج كارگر اين جا ماهي 15 ميليون تومان است و كرايه مغازه هم حداقل 15 ميليون تومان همراه با خرجهاي ديگر، ماهيانه خرج ما از 40 ميليون تومان هم بالاتر ميرود. با اين بازار راكد كه كسي ماهي نميخرد و مشتريهاي اندكي كه اينجا ميآيند، ما چطور خرج و دخل را جور كنيم و سودي هم به عنوان حقالزحمه خودمان برداريم؟
ميگويم: فرض ميكنيم همه اينها درست؛ اما دليل تقلب نميشود. تو ميتواني ماهي سيبس را بفروشي و آن ماهي را هم به مشتري ديگري بفروشي. اين كار شما تقلب و كلاهبرداري است و ممكن است يك ناظر يا يك بازرس به جاي من بيايد و برايتان دردسر بشود.
ناظر كجاست؟
با لبخند ميگويد: من كه ناظر نديدهام. پنجاه سال است اينجا كار ميكنم. كسي سراغ ما نيامده و همه اين راسته، همين كار را ميكنند. نظارت به طوري كه كسي را نگران كند اينجا وجود ندارد. يك ناظر از هر كجا هم اگر پيدايش شود، از اول بازار تا آخر بازار همه خبردار ميشوند و حساب كار را ميكنند. ولي به طور كلي اينجا ناظر نميآيد و اگر هم بيايد، آن قدر مهارت ندارد كه بتواند دست كسي را رو كند. آنها معمولا با لباس رسمي ميآيند. معمولا قيافهشان داد ميزند كه خريدار ماهي نيستند. دفتر و دستك دارند. از بالا به پايين نگاه ميكنند. يك راست مي رود و همه ماهيها را برانداز ميكنند؛ خلاصه كاري كه يك مشتري است را انجام نميدهند و زود دم خروسشان ميزند بيرون! بازار هم سريع به همديگر خبر ميدهند. اين ناظر يا بازرس اگر يك ماه اين جا باشد چيزي گيرش نميآيد.
گفتم: پس چرا متوجه من نشديد؟
گفت: وقتي سرگردان دنبال ماهي سيبس ميگردي، معلوم است كه هم سيبس را خوب نمي شناسي و هم به دنبال خريد يك ماهي خاص هستي. ولي بازرسها دنبال خريد يك ماهي خاص نميگردند. اغلب هم يك راست ميرود سر اصل مطلب و سوالات بازرسي خودشان را ميپرسند. بالاخره ما تجربه داريم و ميتوانيم آنها را بشناسيم.
كلاهبرداي ماهيفروشانه
ميپرسم: حالا چرا آن شيرماهيهاي گنده را ميخواستي جاي سيبس به من بفروشي؟ ماهي سيبس حداكثر يك كيلو است و پوزه و پره مشخص دارد، ولي آن ماهي بيشتر از 4 كيلو است. چرا آن ماهي را به جاي سيبس به من پيشنهاد كردي؟
ميگويد: همه بازار همين كار را ميكنند. ماهيهايي كه رو به فرسودگي و فساد هستند را به هر نحو ممكن بايد فروخت. اين است كه هر ماهي كه داشته باشند كه وقت فروشش رسيده را به جاي ماهيهاي ديگر جا ميزنند. گاهي براي اين كه اصلا مشخص نباشد، آن را فيله ميكنيم.
گفتم: مشتري اعتراض نميكند كه چرا شيرماهي به جاي سيبس ميفروشيد؟
ميگويد: مشتريها اغلب ماهيها را نميشناسند. برايشان قبل از اسم و رسم ماهي، قيمت ماهي مهم است. البته هستند مشتريهايي كه حرفهاي هستند و ماهيها را ميشناسند و ماهي خاص خودشان را انتخاب ميكنند؛ اما تعداد اينها خيلي كم است و اغلب مردم ماهيها را نميشناسند. به خصوص اگر وقتي پاك يا فيله شوند ديگر اصلا قادربه شناسايي ماهي نيستند. بازار هم همين است. يك ماهي را كافي است كمي ارزانتر بفروشي، آن ماهي ميشود ماهي ايدهآل.