printlogo


گذری بر اهمیت خلیج فارس 


همایون الهی - ژئواستراتژی را معمولاً بدین‌گونه تعریف می‌کنند: «به کارگیری استراتژی برپایه جغرافیا توسط یک دولت» و یا «موقعیت مناسب جغرافیایی که به یک کشور برتری (نظامی) نسبت به رقیب یا رقبا می‌دهد». به سخن دیگر ژئواستراتژی ترکیبی از عوامل ژئوپلیتیک و استراتژیک که مشخص کننده یک حوزه جغرافیایی معین است؛ یعنی آن عوامل جغرافیایی که در یک منطقه وجود دارد و قابل استفاده در حوزه استراتژی و ژئوپلیتیک است. 
در ادامه بحث به اصطلاح دیگری می‌رسیم تحت عنوان ژئوپلیتیک که تعاریف متعددی برای آن عرضه شده است: 
۱- در ژئوپلیتیک، رابطه جغرافیا و سیاست و تأثیر عوامل جغرافیایی بر سیاست ملل مطالعه می‌شود. دولت‌ها عموماً با ملاحظه اوضاع جغرافیایی خود سیاستگذاری می‌نمایند. 
2- برخی ژئوپلیتیک را رابطه بین اوضاع جغرافیایی و سیاست خارجی کشورها می‌دانند و معتقدند ژئوپلیتیک مطالعه آثار و نتایجی است که عوامل جغرافیایی بر سیاست خارجی کشورها به جا می‌گذارد.
3- عده‌ای نیز ژئوپلیتیک را رابطه بین عوامل جغرافیای طبیعی و سیاست یک کشور می‌دانند.
۴- گروهی معتقدند که ژئوپلیتیک رابطه جغرافیای طبیعی و انسانی بر سیاست داخلی و خارجی را مورد توجه قرار می‌دهد. 
با توجه به این تعاریف، ژئوپلیتیک تا حدودی شامل وقایع تاریخی ناشی از عوامل جغرافیایی نیز می‌شود. به علاوه اگر سیاست خارجی را دنباله سیاست داخلی بدانیم، انسان‌ها و نحوه بکارگیری آن‌ها در هماهنگی با اوضاع طبیعی هر کشور قرار دارند. عوامل تأثیر‌گذار جغرافیای طبیعی و انسانی ممکن است مثبت یا منفی باشد بطوری که از یک عامل جغرافیایی معین، یک دولت ممکن است بهره‌وری مثبت به دست آورد و دولت دیگر، از همان عامل بهره‌وری منفی داشته باشد. به علاوه حد و حدود توان بهره‌وری مثبت از عوامل جغرافیا و یا چشم‌داشت سایر دولت‌ها به این عوامل از جمله مسایل دیگر در این رابطه است. بدین ترتیب یک عامل جغرافیایی معین ممکن است در کشورهای مختلف، زمان‌های مختلف و موقعیت‌های مختلف تأثیر متفاوتی بر سیاست خارجی داشته باشد. به عنوان مثال قطب شمال برای یک قدرت دریایی یک مفهوم دارد و برای یک قدرت هوایی مفهوم دیگر.
1- نظریه‌های ژئوپلیتیک 
نظریه‌های ژئوپلیتیک معمولاً با هدف سلطه و یا تبعیض نژادی عرضه شده‌اند. هر چند در اینجا گسترش بحث در این رابطه مورد نظر نمی‌باشد ولی به چند نظریه مشهور که کم و بیش به منطقه خلیج فارس مرتبط می‌شود و بیان کننده موقعیت ژئوپلیتیک آن یعنی تأثیر موقعیت جغرافیایی منطقه بر سیاست دولت‌های منطقه (یا سیاست دولت‌های دیگر در منطقه است) اشاره می‌شود:
الف - نظریه سیلاک و شرایبر 
چنانکه مرسوم ادبیات غرب است معمولاً شروع هر مطلبی را زمانی می‌دانند که آن مطلب در غرب مطرح شده باشد و در شرق چون دانش و علم در دوران استعمار و بعد از آن وارداتی است، همین برداشت به وجود آمده است. در خصوص نظریه‌های ژئوپلیتیک نیز همین قاعده حاکم است و معمولاً از آلفرد ماهان به عنوان طراح استراتژی‌های دریایی نام برده می‌شود. در حالی که ۲۵ قرن قبل از وی، دریا سالار هخامنشی، سیلاک، پایه‌گذار این استراتژی بوده است. سیلاک معتقد بود هر کشوری که بر سه منطقه کلیدی و استراتژیک یعنی بحرین، عمان و یمن مسلط باشد، بر جهان حکومت خواهد کرد. با توجه به همین استراتژی بود که در دوره هخامنشیان، ساسانیان، اشکانیان، ایرانیان نیروی دریایی قوی داشته و بر آب‌ها و سرزمین‌های دو طرف خلیج فارس و دریای عمان تسلط داشته‌اند.
ژان ژاک شرایبر آمریکایی عقیده دارد که هر کشوری بر شبه جزیره عربستان مسلط شود بر همه قاره اروپا مسلط است. طبیعی است که هر کشوری بر قاره اروپا مسلط شود، بر جهان حکومت خواهد کرد. به علاوه دیده می‌شود که نظریه سیلاک مبنی بر اینکه هر کس بر بحرین، عمان و یمن مسلط باشد بر جهان مسلط است و یا نظریه ژان ژاک شرایبر آمریکایی که معتقد است هرکس بر شبه جزیره عربستان مسلط باشد بر جهان حاکم است نه تنها در طول تاریخ بلکه تا به امروز هنوز قابل تأمل است. حتی در نظریه قلب زمین (هارتلند) «هالفورد مکیندر» انگلیسی اهمیت خلیج فارس به عنوان یک راه دریایی قابل دسترسی به هارتلند مشاهده می‌شود. محدوده هارتلند مکیندر در ۱۹۱۹ کم و پیش نیمی از ایران را در بر می‌گیرد. هرچند در سال ۱۹۹۳ ایران به طور کامل از این محدوده خارج می‌ماند. دلیل این امر آن است که در ۱۹۱۹ به علت وجود قرارداد ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ که ایران را به حوزه‌های نفوذ انگلستان و روسیه تقسیم نموده بود، مکیندر محدوده هارتلند را وسیع‌تر ترسیم نموده و حوزه نفوذ روسیه در ایران را بخشی از خاک روسیه تصور نموده بود.