مهمان مامان با چشمانی خیس
مسعود خدیوی کاشانی- وقتی همراه فیلم مهمان مامان میشویم خویش را محصور شده صفحه نمایش درمییابیم و خود را در حال و هوای فیلم احساس میکنیم چون پروانه ای که خویش را در بزم گل ها رها شده درمی یابد تا اینگونه دلباخته ای عیان کند، بازی روان و سادگی و خانه سنتی فیلم و سفره رنگارنگ ساکنین ، اندیشه را عجیب مدهوش جنون مستی میسازد به راستی چقدر دلتنگ دورهمی های آن دورانیم
گذری به فیلم اجاره نشین ها که حال و هوایی دیگر را عیان میدارد و دلبرانه ای را با تهرانی مربوط به سالیانی خیلی دور نمایان میسازد که صفای مهر و مهربانی هایش هنوز دل را به شوق میلرزاند و باز سفره ای دل انگیز از سخاوت مهر و مهماننوازی ایرانی
مش حسن و گاوش گویی حرف جدیدی را می کاود از فصلی نو در سینمای ایران و تحقق فلسفه و تفکر، فیلمی که در آن دوران غوغایی از توجه را خلق میسازد و قصه لیلا و هامون که درد اجتماعی را رو میکند تا نقش های ماندگارش ماندنی شوند برای یک عمر سارا و نقش ایثار و فداکاری بانوی ایرانی را عیان میسازد و درد بدبینی که جامعه را تهدید میکند، هامون نگاه ریزبینانه ای را به جدایی در خانواده ترسیم میکند و شاید زنگ خطری که خانواده ها را بیدار سازد در دورانی که طلاق در جامعه ما نوظهور و غریب بوده و هنوز انسی با مردمان ما ایجاد نکرده است.
انبوهی از جوایز و تقدیرها خود به تنهایی شکوه تلاش های کارگردانی را نمایان میدارد که پس از کوچی چند ساله به عشق وطن به ایران بازمیگردد تا هنر را از نگاه فلسفه به نمایش بگذارد.
آری نشستن پای فیلم های مهرجویی ورق زدن تاریخ تحول و اندیشه نویی از سینمای ایران است با آوای آرامشبخش سنتور این ساز خوش آهنگ ایرانی
فیلم هایی که بعد از تماشای آن تازه باید تحقیق کنی و نقد آن را بخوانی و دریابی که او چه خواسته ای در نگارش خویش پنهان کرده و باز شاید دیدن مجدد فیلم حال دیگری عطا کند گویی آثارش آنگونه است که لذت چندبار دیدن را همراه خویش دارد
دورانی که فیلم نامه ها عجیب هویت داشتند و سینما واقعا معنا داشت نه گرفتار قهر با گیشه سینما!
چون شاعرانی که رمزی در پس قافیه های شعرهای خویش پنهان کرده اند برای آنان که حال و وقتی برای کاویدن دارند
فیلم هایش جایگاه معرفی خیلی از هنرمندانی است که استعدادی را شکوفا کرده اند و او با چراغ قوه کاوش میان ازدحام تاریکی آنان را یکی یکی جسته است
خبری ذهن و اندیشه پرتلاطم این روزهای ما را سخت متحیر خویش میسازد و سکوت و بهتی را مهمان ناخوانده اش میسازد
قتل کارگردان شهیر و نامآور ایرانی به اتفاق همسرش به دلایل نامعلوم !
یاخدا ، به راستی مزد آن همه صفا در سرایش سروده های فیلم هایش به حق این نبوده است.
چندی پیش هم خبری از سوی همسرش در فضای مجازی و درست قبل از این اتفاق شوم پخش میگردد ایشان عنوان میکند که از سوی چند فرد ناشناس با سلاح سرد مورد تهدید جانی قرارگرفته اند...
کاش دقت بیشتری صورت میگرفت تا یکی از اساتید هنر ایران زمین را اینچنین ساده از دست نمیدادیم!
سکانسی غیرقابل باور برای داریوش مهرجویی چون تیتراژ پایان با تماشاچیانی سرپا شور به اشکی غمبار !
گرچه انتخاب منطقه اسکان بعد از تهدیدات صورت گرفته قابل تامل است ، نقطه ای دور از شلوغی با ماوایی تقریبا خالی از همسایه که دقت و توجه بیشتری را از سوی نزدیکان ایشان میطلبید و ایکاش هایی را دامن میزند ، یادمان باشد بیماران روانی گاها آزادانه در شهر پرسه میزنند که چنین وقایع تاسفباری را با یک سهل انگاری رقم خواهند زد
بی شک این پرونده به زودی از سوی پلیس جنایی رمزگشایی خواهد شد و دستان انتقام قانون گلوی مجرمين را خواهد فشرد و به زودی به سزای رفتار ننگین شان خواهند رسید تا شاید بتواند چنین دردی را برای جامعه التیام بخشد.
حیف و هزاران افسوس به راستی گاه حیف چه واژه معناپذیری خواهد شد برای روایت حزنی که ذهن و جامعه را در برگرفته است.
بی شک جامعه هنر تا سال ها غم فقدان این نامآور جهانی را بر کالبد وجود خواهد داشت در روزگاری که در همین ایام محزون زده از دست دادن خوبانی چون آتیلا پسیانی و فردوس کاویانی است آنانیکه نقش آفرینان خاطرات کودکی و دیروزمان بوده اند
باشد که یادشان چو نام شان ماندگار ماند.
دانش آموخته دکتـری حقوق