ماست و دوغ ايرانرود
گروه درياپايه – ايرج گلشني - در كشكولي آمده است: مردماني بودند در قديم كه زياد حال و حوصله فكر كردن نداشتند. و يا روشهايي براي كار انتخاب مي كردند كه كمي عجيب بود. در زمستان، كنار بخاري هيزمي مي نشستند و چوب در بخاري مي گذاشتند. ابتدا سرد بود، بعد كمي گرم ميشد، اما وقتي هيزمها بسيار داغ و آتشين ميشدند، بسيار داغ مي شد و زانوي آنها را مي سوزاند. مردم كلي مشورت كردند و خانواده ها حسابي با هم فكر كردند و عاقبت، به يك ايده بسيار جالب رسيدند. آنها در تشتها، خاك و آب ريختند و گل درست كردند. بعد كنار بخاري مي نشستند و هر جا كه شعلههاي داغ آتش، از سر زانو تا جاهاي ديگر را داغ ميكرد و مي سوزاند، يك مشت گل برميداشتند و به محل سوزش مي زدند و اين گونه بود كه ديگر پايشان يا جايشان نسوخت!
آبراهه خليج-اصفهان
اين حكايت كه گفتيم و احتمال ميدهيم از كشكول شهيد منتظري روايت شده باشد، قصه حفر كانال آبي از جنوب به سمت اصفهان و يزد است تا مشكل كم آبي را رفع كنند!. كه البته ابتكار بسيار جالبي است و مانند مردمان بالا كه گفتيم، بسيار خلاقانه عمل كردهاند.
البته مردمان بالا ميتوانستند وقتي بخاري هيزمي يكباره گر ميگيرد و داغ ميشود، كمي عقبتر بنشينند و نيازي به گلمالي خودشان نبود.
اينجا هم ميشد كه صنايع آب بر را به مناطق ساحلي و پرآب منتقل كنند و خيال خودشان را راحت كنند و نيازي به كندن زمين نباشد! اما وقتي قرار است كارها به روشهاي نوين ساخته و پرداخته شود، ديدن و شنيدن اين ايدهها و ابتكارات جاي سرور و شادي دارد.
آبراهه داخلي افغانستان
افغانستاني كه ما او را هيچ مي پنداشتيم، سال هاست كه دست به ساخت آبراهه داخلي زده است. كشوري كه از هيچ سو به دريا راهي ندارد و محصور در خشكي است، منابع آبي خود را به مناطق ديگر منتقل مي كند تا توسعه پايدار كشاورزي خود را محقق كند. شگفتا كه افغانستانيها خيلي زودتر از ما شروع كردند و به نتيجه رسيدند؛ و ما همچنان در حال محاسبات علمي! هستيم كه آيا مي شود؟ بكنيم؟ نكنيم؟ ببريم؟ نبريم؟ اي خدا ما چه كنيم؟
چين شگفتانگيز
اگر ابراهه چيزي بود كه تازه اختراع شده بود و نمونه ثاني نداشت، چهكنم چهكنمهاي ما درست بود. اما تاريخ آبراهه كه چند هزارسال قبل مي رسد و داريوش بزرگ در عمل آن را انجام داد. از اين گذشته، همين چين كه كشور دوست و برادر و استراتژيك و اين چيزهاست، آبراهههايي حفر كرده است كه تعجب انسان را به آسمان ميبرد. كانالي به طول چند صد كيلومتر فقط در مدت شش سال. و ديگر آبراهههايي كه متعددند و كشور چين را از هر سو سيراب كردهاند.
روسيه همپيمان
روسيه كه معروف است به داشتن كانالها و آبراهههاي متعدد به نحوي كه در هر جاي روسيه ميتوان يك جريان دستساز از آب مشاهده كرد. چيزي شبيه تونلهاي مترو كه روزگاري عجيب و غريب بودند و اكنون عادي شدهاند. همه كشور روسيه، آبراههكشي شده است و ما با داشتن دو مرز آبي با سه درياي قابل كشتيراني (خليج فارس- درياي عمان يا مَكُران و خزر)، بر و بر داريم به پيشرفت جهانيان نگاه ميكنيم و البته فقط نگاه ميكنيم و نگاه ميكنيم و نگاه ميكنيم.
قصه ايرانرود
بارها گفتيم كه اين قصه، صدساله است و هنوز كسي نيامده كه ماست و دوغ آن را براي ما روشن كند كه بالاخره قصه ما راست بود يا دروغ؟
به طور طبيعي، در هر كشوري، در باره ابرپروژهها، بدون فوت وقت تصميم گيري ميكنند كه اين كار بشود يا نشود. و اگر قرار است بشود در چه سالي شروع و در چه سالي پايان يابد.
اما قصه ايرانرود در ايران مسكوت مانده است. شايد به دلايل سياسي. همان دلايلي كه اين كار شروع نشده مورد تحريم غرب قرار ميگيرد. دليل آنها روسيه است. به نظر ميرسد مهمترين كشوري كه از آبراهه ايرانرود نفع ميبرد روسيه باشد كه بسيار هم مشتاق اجراي آن است. به همين دليل، غربيها كه در فكر جلوگيري از توسعه تجاري روسيه هستند، حفر كانالي كه خليج را به خزر وصل ميكند و قابل كشتيراني است را تحريم و ممنوع اعلام فرمودهاند و ما هم لابد بايد تبعيت كنيم.
نقطه نظر ديگر اين است كه اگر قرار باشد همه سودها به نفع روسيه باشد، ما چرا سرزمين خود را نصف كنيم و وسطش يك كانال بزرگ حفر كنيم؟ قصه وصل ميشود به ضربالمثل ديگي كه براي ما نجوشد! اين است كه دليلي ندارد كه يك آبراهه بكشيم و كلي هم زحمت بكشيم و زخم و زيلي هم بشويم، عاقبت مسير كشتيهاي روسيه شود و سهم ما تماشا. يا اين كه حداكثر چند تا عوارضي بسازيم و بمانيم كه كشتي روسها بيايد و يك عوارض مختصر مرحمتي بدهد و برود.
بنادر نيمه كاره
همين الان بنادر ما نيم بند دارند كار ميكنند. اين همه بندر داريم، چه نيازي است به ايرانرود؟ ما اگر اين كاره باشيم همين بنادر را به اوج برسانيم –مانند سنگاپور- يا طوري كار كنيم كه بنادر ما جزو صد بندر برتر جهان باشد(نه جزو ده بندر برتر كه اين تخيل است) هر چه داريم از همان بنادر صادر كنيم. ديگر كانال ميخواهيم چكار؟
دل و دماغ تصميم
به طور كلي، تصميم در باره چنين پروژهاي دل ميخواهد. عيب بزرگ اين پروژه اين است كه كندنش در چهار سال ممكن نيست. پس اين چه كاري است كه يك دولت شهامت به خرج دهد، تصميم بگيرد و آغاز كند، اما افتتاح پروژه بيفتد دست يكي ديگر. اين زحمتش را بكشد و ديگري پزش را بدهد. اين است كه كسي دل و دماغش را ندارد كه از اين تصميمها بگيرد.
انسان بايد عبرت بگيرد. همين احمدينژاد را ببينيد. آمد و اين همه مسكن مهر ساخت طوري كه افتتاحش به ارث به رييسي رسيده است. رييسي ژستش را ميگيرد و احمدينژاد فحشش را ميخورد! خوب است آدم عاقل باشد و به پروژههايي فكر كند كه حداكثر چهار سال به سرانجام برسد.
با اين حساب، تصميم براي بيخيال شدن از ايرانرود، يك تصميم عاقلانه است و بر اساس زمانسنجي درست و اين كه چه كسي روبان پاره ميكند گرفته شده است. فقط بحث ما اين است يكي بيايد و خدايي بگويد كه ايرانرود تعطيل است كه ما هم در روزنامه دريايي اقتصادسرآمد تعطيلش كنيم. از بس در باره ايرانرود نوشتيم كه ديگر لحن و كلمه و جمله كم آوردهايم و دچار هذيانبافي شدهايم. لطفا تعطيلش كنيد.
بالا نرفتيم كه ماست باشد. كي حالش را دارد كه برود بالا!. همين جا نشستيم و گل به زانو زديم و گفتيم: قصه ما دروغ بود. خلاص.