printlogo


چالش جلوگیری از گسترش نفوذ غرب در دریای سیاه

گروه دریاپایه - سیدعمران طباطبایی - با نگاهی اجمالی به پرونده اوکراین می‌توان گفت که روسیه در نزدیک خود، سیاست بحران‌سازی را پیش گرفته است که دلیل اول آن تقابل با غربگرایی بوده است. در وهله دوم، روسیه قصد دارد به مناطق و کشورهایی که روزی جزیی از اتحاد جماهیر شوروی به حساب می‌آمدند (مانند قفقاز شمالی) بفهماند که عاقبت درخواست آن ها برای برقراری روابط با غرب، نه تنها برای آن ها خوب رقم نخواهد خورد، بلکه می‌تواند هزینه‌های زیادی برای شان به وجود بیاورد. شاید اگر روسیه به اوکراین حمله نمی‌کرد، این راهبرد به نوعی خاکستری تحلیل می‌شد اما حالا اوضاع فرق می کند و روسیه با مشکلات زیادی از حیث سیاسی، امنیتی و اقتصادی روبه‌رو است.
به گزارش اقتصادسرآمد، در ماههای اخیر مناقشه اوکراین به موضوع اصلی در سیاست جهانی تبدیل و حتی توجه مردم عادی را نیز به خود جلب کرده است. به باور کارشناسان، یکی از مهمترین دلایل حمله اخیر روسیه به اوکراین تقویت حضور در دریای سیاه است که نقش مهمی در تجارت جهانی آینده خواهد داشت.

نبرد با عثمانی
دریای سیاه یکی از مراکز مهم سیاست جهانی و از مسیرهای اجتناب ناپذیر تجارت جهانی قدیم، همواره هدف دولت‌های بزرگ به عنوان نقطه اتصال راه‌های تجاری شمال از آسیا به اروپا بوده است. بنادر مهم دریای سیاه، برای مدت طولانی تحت تسلط جنوا بود البته در این دوره، بندر بسفر و استانبول که بنادر را با سایر نقاط جهان مرتبط می کرد، عمدتاً در دست جنوا بود. ساختار سیاسی دوره بیزانس با ورود ترک‌ها به منطقه شروع به تغییر کرد. به طوری که دریای سیاه همچنان در دوره سلجوقیان و سپس امپراتوری عثمانی یک مسیر تجاری پایدار بود.
دوره سلطان محمد فاتح، نقطه عطفی از نظر تسلط ترکان بر دریای سیاه است. روندی که با فتح سواحل آناتولی دریای سیاه از جمله ترابزون آغاز شد، با کریمه در ساحل مقابل ادامه یافت و در نهایت دریای سیاه تحت تسلط ترکان قرار گرفت تا بدین ترتیب امنیت استانبول تامین و تمامی تجارت منطقه تحت کنترل عثمانیان قرار بگیرد.
از قرن پانزدهم، قدرت‌های دریایی غربی در اتحاد ضد عثمانی شرکت کردند تا موقعیت تجاری خود را در دریای سیاه و مدیترانه به دست آورند. با امضای معاهده کارلوویتز در سال ۱۶۹۹، در حالی که امپراتوری عثمانی قدرت خود را از دست داده بود؛ قدرت‌های اروپایی فشار بر استانبول را، برای شراکت در تجارت دریای سیاه افزایش دادند.در این میان به دلیل نفوذ عثمانی از دریای سیاه تا قفقاز فرصت حضور برای روس‌ها وجود نداشت در واقع توسعه آن ها تنها از طریق دریانوردی و اتصال به دریاهای بزرگ امکان پذیر بود که با وجود امپراتوری قدرتمند عثمانی در این دوره، روس‌ها فرصت ورود به دریای سیاه را نداشتند.
امپراتوری عثمانی که تا سال ۱۷۷۴ قدرت مسلم دریای سیاه بود، با نفوذ نظام بین‌الملل و پویایی‌های محلی، پس از این تاریخ مبارزه با روسیه را بر سر دریای سیاه آغاز کرد. روسیه پس از به دست آوردن قلعه آزوف با توافق استانبول در سال ۱۷۰۰، کل سواحل شمالی دریای سیاه از جمله کریمه را در قرن بعد تصرف کرد. همچنین روسیه با الحاق کریمه در سال ۱۷۸۳ موقعیت خود را در دریای سیاه تقویت کرد، بدین ترتیب این فرصت را یافت که به یک قدرت دریایی تبدیل شود.

رویای روسیه جدید
ارتش روسیه از زمان آغاز حمله به این اوکراین از چند محور در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، نبردهای شدیدی را در شهرهای ساحلی جنوب اوکراین در دریای آزوف و دریای سیاه انجام داده است. چون مسکو به دنبال آن است که مناطق تحت نفوذ جدایی‌طلبان در دونتسک و لوگانسک را با عبور از کریمه، که در سال ۲۰۱۴ ضمیمه شد، به شهر جنوب غربی اودسا، گسترش دهد که همان احیای پروژه روسیه جدید (Novorossiya) است.
مسکو با حرکت در امتداد، در دریای آزوف و حومه آن مانند منطقه بردیانسک، علاوه بر رسیدن به حومه شهر خرسون و نبردهای شدید در اودسا، به اهداف مورد نظر خود نزدیک است. البته گزارش‌های اطلاعاتی غرب از همان ابتدا اعلام می کردند که احتمالا یکی از مهم‌ترین اهداف تهاجم روسیه به اوکراین ایجاد پل زمینی از مناطق جداشده دونباس به کریمه باشد.
نفوذ روسیه در حوزه دریای سیاه و چالشی که در نتیجه آن برای گسترش نظم هژمونیک تحت رهبری ایالات متحده در دوره پس از جنگ سرد در این حوزه ایجاد شده است متمرکز شده است. پس از فروپاشی و تجزیه شوروی، پویش‌های امنیتی جدیدی در منطقه دریای سیاه پدیدار شده است، این حوزه تا پیش از فروپاشی شوروی، شامل دولت‌های شوروی، بلغارستان، رومانی و ترکیه می‌شد، که در پی تجزیه شوروی، اوکراین و گرجستان نیز به دولت‌هایی مستقل در منطقه دریای سیاه تبدیل شده‌اند و فراتر از آن استقلال دولت‌های آسیای مرکزی و قفقاز به گسترش پویش‌های امنیتی و روندهای اقتصادی را در حوزه دریای سیاه تقویت کرده است، بر این اساس روسیه کنترل عصر جنگ سرد بر معادلات امنیتی حوزه دریای سیاه را از دست داده است و به شیوه‌ای جدید در صدد بسط نفوذ خود در این حوزه در مقابله با گسترش نفوذ ایالات متحده برآمده است که در شکل نظم هژمونیک غربی تحت رهبری خود به ‌ویژه ناتو و نهادهای اروپایی دنبال می‌شود.
در عصر مدرن، قدرت‌های غربی همواره با ﻣﺴﺄله چگونگی روابط با روسیه مواجه بوده‌اند، به ویژه مرزهای غربی روسیه و پیرامون امنیتی همجوار آن همواره عرصه‌ای برای رقابت و کشمکش روسیه و قدرت‌های ذی نفع اروپای غربی بوده است، گرچه از یک چشم‌انداز کلان‌تر روسیه نیز به عنوان کشوری غربی نگریسته می‌شود، اما با توجه به چالش‌های امنیتی که مسکو پس از پایان جنگ جهانی دوم با قدرت‌های بزرگ اروپایی و ایالات متحده داشته است به نظر می‌رسد که منافع امنیتی روسیه در عرصه بین‌المللی متمایز از منافع دیگر قدرت‌های اروپایی است و بر این اساس روسیه خارج از حوزه هژمونی غرب قرار می‌گیرد، هژمونی که پس از جنگ جهانی دوم تحت رهبری ایالات متحده و با همکاری قدرت‌های توسعه یافته سرمایه‌داری در نیمه غربی جهان شکل گرفته و شرکای سیاسی، امنیتی و اقتصادی نیز در خارج از غرب در خاورمیانه، افریقا و آسیای جنوبی و جنوب شرقی و پاسیفیک نیز دارد، اما با توجه به نقش تعیین‌کننده ایالات متحده به عنوان قدرتمندترین و ثروتمندترین دولت در سازمان دهی این نظم هژمونیک، از این نظم به عنوان نظم هژمونیک تحت رهبری ایالات متحده یاد می‌شود که ایالات متحده نقش کلیدی در حفاظت از آن و گسترش آن داشته است. موضع مسکو با توجه به نقش و قدرتش در دوره جنگ سرد و نیز پس از آن نسبت به این نظم هژمونیک و چگونگی تعامل با آن ﻣﺴﺄله حائز اهمیتی بوده است. پس از جنگ جهانی دوم، شوروی بر بخش وسیعی از پیرامون امنیتی خود شامل قفقاز، حوزه شمالی دریای سیاه و اروپای شرقی تسلط یافته و به مثابه یک قدرت بزرگ به چالشی برای هژمونی ایالات متحده در عرصه بین‌المللی تبدیل شده بود، پس از فروپاشی شوروی و پایان عصر جنگ سرد، با حمایت ایالات متحده نفوذ غرب در پرتو اتحادیه اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در شرق اروپا گسترش یافته و به محیط پیرامونی روسیه در آسیای میانه، قفقاز و حوزه دریای سیاه رسیده است موضوعی که با مزاج روس ها سازگار نیست.
سیاست روسیه در حوزه دریای سیاه در مواجهه با گسترش نفوذ غرب تمرکز شده است و در این راستا سیاست روسیه نسبت به گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه چیدمان صورت گرفته است و این چیدمان و سیاست روسیه نسبت به گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه از همکاری با غرب در سال‌های اولیه دهه 1990، به سیاست‌های مقابله‌جویانه دگرگون شده است به گونه‌ای که روسیه به چالشی جدی برای گسترش نفوذ غرب در حوزه دریای سیاه تبدیل شده‌است.