printlogo


مرگ بر تخصص !

غلامرضا مصدق-  فراوان در اخبار مي شنويم، فلان مجري تلويزيون بدون دارا بودن كمترين سابقه كاري مرتبط به عضويت هيئت مديره شركت ملي نفتكش با ميليادرها دلار سرمايه درآمده، فلان آقا بدون اين كه تجربه مديريت يك اداره در شهرستاني دور افتاده را داشته باشد به منصب وزارت رسيده، ديگري بدون هيچ روزمه صنعتي و توليدي به مديرعاملي بزرگترين هلدينگ صنعتي كشور منصوب شده، كسي وزير امورخارجه مي شود كه تسلطش بر زبان  انگليسي در حد يك رهنماي معمولي تور مسافرتي هم نیست.
 خبر بد اين است كه، كثرت اين دست اخبار چنان است كه در عين تعجب برانگيز بودن، طوری براي ما عادي شدند كه ديگر هيچ تعجبي را بر نمي انگيزند، اما خبر خوب اين است كه خوشبختانه در همه جا اين رويه خانمان سوز برقرار نيست. مثلاً، آن مقامات مسئول عزيزي كه تصميم گير چنين انتصابات عجيب و غريبي هستند، هرگز بر هواپيمايي كه خلبان آن اِند مهارت خلباني نباشد سوار نمی شوند. محال است حتي براي يك جراحي ساده خود را به تيغ جراحي بسپارند كه از دارا بودن تخصص حداكثري او مطمئن نباشند، امكان ندارد ساخت ساختمان مسكوني خود را به هر كسي بدون اطمينان بالا به تخصص ساخت و ساز بسپارند
بنابراين آن مقامات عزيزي كه بي محابا مناصب بزرگ را به آدم هاي كوچكِ بي تخصص و بي تجربه واگذار مي كنند، وقتي پاي جان و منافع مادي شخصي خودشان در ميان باشد، ديگر مهم نيست، خلباني كه سوار هواپيمايش مي شوند، جراحي كه آن ها را جراحي مي كند و مهندسي خانه شخصي شان را مي سازد، تارك الصلوة، سگ باز، ريش دوتيغه، غريبه، غيرخودي و حتي خارجي كافر باشند.
اين كه چرا مسئولان محترم به وقت واگذاري مناصب بزرگي كه سرنوشت و زندگي ده ها ميليون نفر را رقم مي زنند توجهی به تخصص و تجربه منصوبان خود ندارند، اما وقتي پاي منافع شخصي در ميان باشد، بي توجه به خصوصيات اخلاقي، وابستگي هاي سياسي و فاميلي افراد، در مورد توانايي حرفه اي و تجربي آنها مُو را از ماست بيرون مي كشند.هيچ توضيح منطقي براي توجيه اين استاندارد دو گانه، اِلا همان توجيه هميشگي براي منطقي جلوه دادن رويه هاي عجيب و غريب وجود ندارد و آن اينكه ما «خاص» هستيم، پس چون خاص هستيم، رويه هاي ما با رويه هاي معمول ملل ديگر قابل قياس و ارزيابي نيستند، حتي اگر رویه های ما بسيار غير معمول، عجیب و در تضاد كامل با منافع ملي 
باشند.