printlogo


بررسی اقتصادسرآمد از سیاست فدراسیون روسیه مقابل گسترش هژمونی غرب در دریای سیاه
دیپلماسی روسیه در دریای سیاه چیست فرار از هژمونی روسیه، مهم‌ترین دغدغه امنیتی اروپاست

گروه راهبردی - سیدعمران طباطبایی - یکی از نظریه‌های مهم که به درک مسائل روابط بین‌الملل کمک کرده است نظریه سازه‌انگاری است. این نظریه باور دارد که ساختارهای اجتماعی نقش مهمی در شکل دادن به الگوهای رفتاری دولت‌ها دارند و ساختارهای هنجاری همانند مذهب، زبان، فرهنگ، گفتمان به اندازه ساختارهای مادی ارزشمند، مهم هستند و نیز معتقد است «محیط جهانی تنها به عوامل مادی محدود نمی‌شود بلکه فاکتورهای فکری و هنجاری نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. 
به گزارش اقتصادسرآمد، مهم‌ترین دغدغه امنیتی اروپا فرار از هژمونی روسیه است و قدرتهایی مانند بریتانیا یا آمریکا را به سایر قدرتهای اروپایی ترجیح میدهد. به‌ علاوه از لحاظ سیاسی نیز در دهههای گذشته آمریکا نشان داده است که از توانایی بالاتری نسبت به فرانسه و آلمان برخوردار است. از آنجا که منطقه دریای سیاه در سیاست خارجی آمریکا از لحاظ محوریت انرژی و ارتباط بالکان با آسیای مرکزی اهمیت دارد، بنابراین آمریکا همواره خواستار ارتقاء نقش رومانی، گرجستان، اکراین و بلغارستان در این منطقه بوده و حامی اصلی الحاق آن‌ها به ناتو بود، روسیه به ‌ویژه منافع امنیتی خود را در تقابل با گسترش نفوذ ایالات متحده در پوشش ناتو در معرض خطر یافت. بلغارستان نیز به ‌عنوان یکی از کشورهای دریای سیاه در طول جنگ سرد به رهبری «تئودور ژیوکف» از اقمار مسکو بود، اما بعد از فروپاشی شوروی به عضویت ناتو اتحادیه اروپا درآمد.
باید عنایت نمود که دلیل واشنگتن جهت همکاری با صوفیه حجم بالای امور نظامی آن نیست، بلکه بلغارستان با فراهمسازی فرصت حضور گستردهتر ناتو آمریکا در دریای سیاه، امکان انجام طرح‌های ساخت خط لولههای نفت و گاز را در این منطقه میسر میکند. نزدیکی به یوگسلاوی سابق و امکان مدیریت تحولات آن، جلوگیری از ترانزیت مواد مخدر به اروپا از طریق کشورهای بالکان، نزدیکی و روابط نزدیک با کشورهای قفقاز مانند گرجستان، حفظ کنترل آمریکا بر گرجستان و منطقه خاورمیانه بزرگ در درجات بعدی برای آمریکا مهم است. حفظ بلغارستان از دایره نفوذ مسکو، علت دیگر حضور نظامی آمریکا در این کشور است. 

گرجستان
پس از تجزیه شوروی و استقلال گرجستان، این دولت تحت ریاست جمهوری ادوارد شوارد نادزه عضو سابق حزب کمونیست شوروی، روابط سیاسی قوی با روسیه برقرار کرده بوده و در زمینه‌های مختلفی با روسیه همکاری می‌کرد و مسکو نفوذی چشمگیر بر سیاست خارجی گرجستان داشت، به‌گونه‌ای که در خصوص منازعه جدایی‌طلبی اوستیای جنوبی و آبخازیا به‌ عنوان دو منطقه از گرجستان، در دوره شوارد نادزه، گرجستان منافع روسیه را در خصوص راه‌حل‌های این بحران مورد محاسبه قرار داده بود. در آبخازیا و اوستیای جنوبی نیروهای جدایی‌طلب درواقع پیش از فروپاشی شوروی تلاش‌هایشان را برای استقلال آغاز کرده بودند و پس از فروپاشی شوروی کشمکشی مسلحانه مابین دولت مرکزی تفلیس و نیروهای جدایی‌طلب اوستیای جنوبی و آبخازیا آغاز شد که به شکست تفلیس منجر شد. 
 در سال 2008، دوباره بحران جدایی‌طلبی اوستیای جنوبی و آبخازیا شدت گرفت و در پی پیشروی نظامی اوستیای جنوبی در حوزه بیشتری از قلمرو گرجستان، تفلیس در اوت 2008، مرکز اوستیای جنوبی را اشغال کرد، و سپس در هشتم اوت، روسیه قوای نظامی خود را به اوستیای جنوبی و آبخازیا گسیل داشت و با استقرار قوای نظامی روسیه در اوستیای جنوبی و آبخازیا، مسکو به بمباران فرودگاه‌ها و مواضعی از گرجستان مبادرت ورزید که پایگاه‌های نظامی تفلیس در بمباران و حمله به اوستیای جنوبی محسوب می‌شدند، همچنین در قلمرو دریایی، روسیه ناوگان نظامی خود را در دریای سیاه وارد آب‌های گرجستان کرد، بدین ترتیب جنگ با شکست گرجستان و اعلام استقلال جمهوری‌های خودمختار اوستیای جنوبی و آبخازیا با حمایت نظامی و سیاسی روسیه خاتمه یافت و روسیه استقلال این مناطق را به رسمیت شناخته و همکاری‌های سیاسی و نظامی را با اوستیای جنوبی گسترش داد به ‌طوری‌که بر اساس توافقی که در 31 اوت 2017 مابین اوستیای جنوبی و روسیه امضاشده است، بخشی از یگان‌های نظامی این منطقه خودمختار به ارتش روسیه ملحق شده‌اند و روسیه از جنگ 2008 به بعد قویاً مانع از اعاده حاکمیت گرجستان بر این مناطق شده است. 

اوکراین و جنگ کنونی
اوکراین تا پیش از فروپاشی شوروی تحت سلطه مسکو از جمهوری‌های داخلی شوروی محسوب می‌شد، پس از استقلال در  انتخاباتی که در سال 1994، انجام شد، لئونید کوچما با حمایت قوی روس‌تباران اکراین به ریاست جمهوری کشور انتخاب شد، بهبود نسبی شرایط اقتصادی در دوره اول ریاست جمهوری کوچما سبب شد که برای بار دوم و این بار با حمایت روس‌تباران و نیز نیمه غربی کشور به ریاست جمهوری انتخاب شود. 
نخبگان قدرت در مسکو، گرچه به همکاری و تعامل با غرب و به‌ویژه با آمریکا علاقه‌مند هستند، ولی برای روسیه به‌ عنوان پهناورترین و بزرگ‌ترین کشور هسته‌ای با منابع طبیعی و صنعت تسلیحاتی قابل ‌توجه، حریمی امنیتی به‌ ویژه در مرزهای اروپایی روسیه، قائل‌اند. سیاستی که مسکو از زمان جنگ سرد تاکنون به آن علاقه‌مند بوده و انتظار داشته است که همسایگان کوچک اروپایی، آن را رعایت کنند، سیاست فنلاندیزه شدن است. بر اساس این سیاست، کشورهای مجاور روسیه در حوزه امنیتی و سیاسی به غرب، اتحادیه اروپا و آمریکا وابسته نمی‌شود، ولی مراودات عادی اقتصادی خود را حفظ می‌کند. غرب و به ‌ویژه آمریکا، این سیاست را نمی‌پذیرند. مشکل روسیه با اکراین این بود که این کشور با همکاری‌های گسترده با اروپای غربی، به سمت ضدروسی شدن و دموکراتیک شدن برای حذف نیروهای طرفدار روسیه سوق پیدا کرده بود و بر اساس توافق استقلال اکراین با روسیه پس از فروپاشی شوروی، این تحولات، به معنای نقض آن توافق بود. برای اطمینان از اینکه اکراین در مدار غربی قرار نمی‌گیرد و امنیت ملی روسیه خدشه‌دار نمی‌شود، مسکو، کریمه را به خاک روسیه الحاق کرد و از این طریق، مانع پیشروی امنیتی، اقتصادی و سیاسی آمریکا و اتحادیه اروپا به حریم امنیت ملی روسیه شد. 

روابط ترکیه و روسیه
ترکیه و روسیه در طول تاریخ، روابط پرفراز و نشیبی داشته‌اند، در عصر امپراتوری عثمانی، در روابط دو طرف دوره‌هایی از جنگ‌های متناوب را از میانه قرن شانزدهم تا اواخر قرن نوزدهم رخ داده است. پس از تأسیس ترکیه جدید، اولین توافق دوجانبه بین ترکیه و روسیه در سال 1925 محقق شد که بر بی‌طرفی، عدم تعرض و همکاری متقابل تأکید داشت. روسیه تزاری و پس از آن شوروی با حساسیتی ویژه به کنترل تنگه‌ بسفر می‌نگریستند، در واقع این آبراهه در محاسبات روسیه تزاری و شوروی برای دسترسی به جهان بیرونی و ایفای نقش یک قدرت بزرگ و یک ابرقدرت جهانی اهمیتی حیاتی داشت. بر این اساس از پایان جنگ جهانی دوم شوروی درصدد نفوذ در ترکیه برآمد که با واکنش قوی ایالات‌متحده در چهارچوب دکترین ترومن و عضویت ترکیه در پیمان ناتو در 1952 مواجه شد که این کشور را در رویارویی با شوروی در ذیل حمایت‌های قوی امنیتی غرب قرار می‌داد.