آسیب پذیری پیوند و هویت ملی ایرانیان
محمدجعفر محمدزاده- اگر نگوییم مهمترینــ یکی از مهمترین مؤلفههای هویت ملی است. برای درک موضوع، در تعریفی ساده، هویت را چیستی و کیستی هرکس میدانند. پاسخ به این پرسش که ما چه هستیم و که هستیم ریشه و بنیان همه اندیشههای انسان است. این سخن بنیادین ریشه فطری دارد و در داستانهای کهن ما نمونه برای هویتجویی فراوان است؛ ازجمله در داستان فریدون و نبرد رستم و سهراب. فریدون پس از شانزده سال پنهان زندگی کردن و دور ماندن از چشم ضحاک، وقتی با مادرش فرانک روبهرو میشود از او میپرسد که: من کیام؟ اگر کسی از من بپرسد که کیستم و فرزند کیام باید چه بگویم؟
بگویی مرا تا که بودم پدر؟
کیام من؟ به تخم از کدامین گهر؟
چه گویم کیام بر سر انجمن؟
یکی دانشی داستانی بزن
و نیز سهراب وقتی بزرگ و برومند میشود از مادرش تهمینه کیستی خود را جویا میشود:
برِ مادر آمد بپرسید از اوی
بدو گفت: گستاخ با من بگوی
ز تخم کیام وز کدامین گهر؟
چه گویم چو پرسد کسیم از پدر؟
در هر دو داستان، پیش از آغاز قیام فریدون و حرکت سهراب بهسوی ایران، مهمترین کار پرسش از کیستی است.
پس ریشهی هر اندیشهای پرسش است، به ویژه پرسش از کیستی و چیستی.
وقتی میگوییم ملتی دارای اندیشه و فلسفه است، این را باید از کدام راه دریابیم؟ باید جستوجو کنیم که آن ملت از چه زمانی پرسیدن را آغاز کرده و به پرسشهای خود پاسخ داده است.
مهمترین پرسشهای جهان پرسش از «خود، خدا و جهان» است که پاسخ به اینها با فکر و اندیشهی فلسفی بهدست میآید. برای آنکه بدانیم ملتی دارای اندیشه بوده یا نه، راهی نداریم جز آنکه به فکر فلسفی آنها راه پیدا کنیم و فکر تا زمانی که با زبان به ظهور نرسد قابل ارزیابی و شناخت نیست. همچنین است اگر بخواهیم درباره هویت یک ملت جستوجو کنیم باید آنچه را در زبان آن ملت به ظهور رسیده است بهدرستی بشناسیم.
اگر میگوییم زبان مهمترین مؤلفه هویت ملی است، باید تعریفی از «ملت» هم در دست داشته باشیم. ملت گروههایی از مردمی است که با باورها، فرهنگ، تاریخ، جغرافیا، زبان، آداب، رسوم و آیینهای مشترک به هم پیوند خوردهاند.
مقصود از زبان ملی در اینجا این نیست که همه ملت باید با یک زبان سخن بگویند و به گوناگونی گویشها و زبانهای اقوام بیاعتنا باشیم، بلکه بدین معناست که آنها درک همانندی از یک زبان واحد داشته باشند؛ بهگونهای که آن زبان افزون بر نقش ارتباطی، نقش پیونددهندگی اقوام ملت، نقش فراگویشی و رسمی یافته باشد و نماد هویت ملی شده باشد.
ایرانیان از چندصد سال پیش از میلاد زبان فراگویشی و ملی و فراگیر و مورد توافق داشتهاند. با این ویژگی باید دید که نقش این زبان در تقویت هویت ملی چیست.
زبان نزد چنین ملتی نقش بنیادین دارد؛ به نحوی که درازا و پهنای هویت تاریخی ملت را به هم پیوند میدهد. ما ایرانیان از سویی با زبان فارسی به بیش از هزارسال پیش پیوند خوردهایم، از زمانی که کهنترین نوشتههای نظم و نثر با آن نوشته شده است، و از دیگر سو در هر کجا و با هر زبان و گویشی بهوسیله این زبان با هم پیوند عاطفی و ملی برقرار میکنیم.
فراموش نکنیم اگر برای زبان فارسی تنها نقش ارتباطی قائل شویم برداشت و شناسهای نارسا و ناکافی از آن ارائه دادهایم. زبان فارسی از دیرباز در بین ایرانیان فراتر از ارتباط، عامل همبستگی و یکپارچگی ملی بوده است.
در درازنای هزار سال گذشته بهخاطر اندوختههای فراوان زبان فارسی، برای فهم بنیانهای ملی و فرهنگی خود از تاریخ و فلسفه گرفته تا اخلاق و ادبیات، همواره نیازمند فهم و درک ژرف از محتوای زبان فارسی بودهایم. بنابراین تاریخ و هویت ما از پیش از ميلاد تا زمان اسلام در زبان فارسی روان شده و با همین زبان به امروز رسیده است.
آیا کسی میتواند بگوید که شاهنامه فردوسی تنها کتاب شعر و ادبیات است؟ شاهنامه کتابی انباشته از هویت دینی، فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی و زبانی است و همه اینها را در زبان فردوسی مییابیم و برای همین است که شاهنامه را همه ایرانیان با هر زبان و گویشی میخوانند و میفهمند و درک میکنند. اقوام ایرانی شاهنامه را دوست دارند و میخوانند و به تقلید از آن شاهنامههایی نیز سرودهاند؛ مثلاً در زبان لکی مثنوی «بهمن و فرامرز» و یا داستان «دار جنگه» را داریم که به تقلید و گاه با وامگیری از داستانهای شاهنامه است. همینطور شاهنامهای به زبان کردی داریم که استاد شهرام ناظری هم بخشهایی از آن را به زیبایی خوانده است و هموطنان آذربایجانی رستمنامههایی برگرفته از شاهنامه فردوسی به زبان ترکی دارند که نقش و جایگاه رستم، ابرمرد حماسه ایران، را بازنمایی کرده است.