ماهی پلو شب عید!؟
ایرج گلشنی- بهمن هم بساط جمع کرد و رفت. اسفند آمد تا بهترین ماه زمستان باشد؛ زیرا نوید بهار با خود دارد. بهاری که قرار است دوباره لبخندها شکوفه بزنند و امیدها برویند.
اسفند با شکوه ترین فصل سال است؛ زیرا هنگام رفتن، عید را سوغات می دهد و می رود. رفتنی با شکوه دارد؛ گرچه همه سهم زیبایی ها را به بهار می دهند و کسی حق اسفند را نمی داند و نمی دهد. چرا؟
شاید برای این است که اسفند فصل جنب و جوش بزرگی است برای خرید! برای نو نوار شدن. برای آمادگی مهمانی شکوفه ها. برای بهانه جویی از تفریح و تفرج. آماده شدن برای یک دور همی به سبک ایرانی؛ یعنی آغوش و بوسیدن و لبخند و شادی و تبریک. برای دورهمی های دوست و آشنا و فامیل. برای یک مسافرت شیرین خانوادگی و انبوهی عکس یادگاری و سوغات دلچسب.
اما این جنب و جوش، همواره به شادی نمی رسد. بار شادی در پیچ کوچه تنگدستی می افتد و شرمساری به بار می آورد. جمعیت بزرگی در هول و ولا می افتند. شاید چه کنم چه کنم های بزرگ فصل اسفند است که زیبایی آوردن بهارش را نمی بینیم. انگار در اسفند شادی فقط برای بچه هاست. بچه هایی با هزار آرزو و خواسته های رنگارنگ در مقابل دستانی سخت پینه بسته و روحی خسته از تلاش یک ساله و حاصلی بی سرانجام.
بی کارانی که دستشان به شغلی نرسید و اکنون هم باید خرج شادی و آرزوی بچه ها بکنند و هم با ناداری خود بسوزند و بسازند.
کارگران فصلی که در اسفند هم نگران مهر ماه و جابجایی خانه اجاره ای هستند. کسانی که نگران شب عید هستند و حساب و کتاب میوه و شیرینی با چرتکه پوسیده آن ها جور در نمی آید.
کارمندانی که نمی دانند پس انداز را خرج مسکن ملی کنند، خرج خرید یا تعویض ماشین کنند، خرج پول پیش خانه کنند یا خرج لباس و مهمان بازی بچه ها؟
قصه ماهی پلو شب عید هم غصه ای است گیر کرده در بغض جیب خالی کارگر و کارمند. همه یک پرسش واحد دارند: مگر ما چقدر درآمد داریم؟ ماهی کیلویی 450هزار تومان! گوشت کیلویی... تومان! شیرینی کیلویی.... شیرینی هم شاید به تلخی بزند.
ان شالله که دولت فخیمه دست به کار شده، هم عیدی خوب می دهد و هم بازار شب عید را تنظیم می کند. دیگر چرا شب عید باید سنگین باشد؟ شب عید چه شبی باید باشد؟