printlogo


ایرانِ آینده


مسعود خدیوی کاشانی- زیرگذرها، صفایی داشت اگر به رایحه نم باران نیز آذین می‌شد.
نان سنگک و کباب و ریحان با میزهایی سبز رنگ، ترسیمی از رنگین کمان رنگ‌ها.
خانواده‌هایی که گرد تا گرد میز چوبی می نشستند، بسط صفا و مهربانی. کودکان هیجان را در توپ پلاستیکی عیان می‌کردند آن‌هم با اندک پول توی جیبی گوئی تعاون و کار تیمی این چنین معنا می‌شود.بادبادک های کاغذی، ترسیمی بود از خلاقیت در کودکی از خواستن با شاخص توانستن ، بازی هایی آمیخته به حقیقت نه اسیر شده به دنیای مجازی!سپید مویان که تجربه به رنگ مویشان نشسته است ، کلامشان قداست و حرمت داشت گویی واعظ شیب، تاکیدی بود بر فصل الخطاب کلام و بزرگترین موضوعات و مشکلات به حرمت ریش سفیدی حل می‌شد.
عشق هویتی داشت و بیستون تصویری می‌شود از نگاه احساس ، نه اسید پاشی‌ها به اسم عاشقی !
و لیلی حدیث یکرنگی برای مجنون می‌خواند.
 مهربانی چنان موج می زند که حتی در روی سنگ قبور رفتگان نیز چاله ای تعبیه می‌شود تا از باران و یا به‌واسطه مهر رهگذران در گرمای کویر، چاله پر شود تا پرندگان تشنه به جام آب، سیراب شوند و سر به آسمان گیرند و از رحمان مهربان، مغفرت اهل قبور را درخواست کنند.
 یاد باد آن معماری ایرانی، خستگی با رصد حوض فیروزه‌ای رنگ و هندوانه ای درون آن و ترانه دلنشین جیرجیرک‌ها، فراموش می‌شد و آرامش به قیلوله‌ای معنا می‌گرفت و تنی به آب، دم کرده گل گاو زبان و سنبل طیب، شربت نعنا و عسل، عرق اسطوخودوس، بساط ذوق ایرانیان را به تصویر می‌کشد.رفت و آمدهای خویش و قوم، مفهومی از میهمان نوازی و زیباترین نقطه منزل را پذیرائی می‌نامیدند تا شاءن میهمان معنا گیرد.صبحدم، ترانه دل انگیز موذن مسجد شهر، سحرخیزی را با خود رهاورد خواهد داشت و سفره‌ای بس زیبا، نان داغ و بخار سماور و مادر بزرگ با چارقدی سفید و موهائی حنائی رنگ، کاسه مربا را پیش می‌کشید  مربای ( به ) با کلی خواص گیاهی.گاه که دل به دلتنگی، تنگ می‌گردید، مسیر دل می دادی به کوچه باغ آن‌قدر سبز و باصفا که گوئی به بهشت ختم می‌شود، شاخه‌هایی پر از میوه و پیرمردی، آفتاب خورده و پر از چین و چروک با سخاوت لبخند، میهمان می‌کند تو را به اناری شیرین برای تداوم این شادی ها.
وه چه زیباست : موسیقی آب که ذوق را به هوش وا می‌دارد و نغمه دلنشین قناری که گوش را نوازش می‌دهد و در کمینگاه نگاه، پرواز پروانه‌های عاشق را دنبال کردند شاید امروز تنها آواز خوش بلبلان خرما است که روی سیم‌ها جلائی می‌دهد ذهن ها را و غیرت نخلستان جنوب را روایت می‌کند.افسوس که امروز خانه‌ها را به چند خوابه بودند، می‌شناسند!
کتاب دبستان بهانه‌ای بود تا بچه‌ها، آرزویشان باشد جای کودک قهرمان بودند 
این امر شدنی است همانند اشعار سعدی و حافظ که شور ایرانی را به رخ می‌کشد و چون برنج ایرانی‌، شهرتش آوازه جهانی به خود می‌گیرد و زعفران طلای نابی که عیار رنگ و عطرش جاودانه است. به رسم غیرت، آرشی شویم و پیکان همت و تلاش را در کمان اراده قرار دهیم تا به وسعت بی کرانی نام ایرانی به کیفیت شهره گردد تا نگاه بدخواهان به حرمت تلاشمان بر زمین نقش گیرد باید صنعت را تنوع دهیم و تعصب ببخشیم به نام ایران زمین و رها شویم از افیون اعتیاد مصرف جنس خارجی و عهد بندیم به همت و تلاش در راه اعتلای نام کشور با محصول ایرانی در قابی دگر.چو حکایت آن کشاورزی که با دستانی پینه بسته و نقش چهره‌ای با چین و چروک و سیمای به آفتاب سوخته با نگاهی پر از نور امید رو به افق فرداها، دامنه‌ها را به چای ایرانی سرسبز ساخته و زمین برهنه را به هنر دستان نقش آفرین‌، فرش گرفته است. گویی تار و پود رنگ رنگ فرش ایرانی، اندیشه‌ها را کنار هم جمع می‌کند تا دورنمایی جلوه دهد از زیبایی و به پشتوانه این اندیشه جمعی، اندیشه‌ای را بنیان نهد در جهش برای پویایی.وکودک از دبستان با این تفکر پرورش می‌یابد چرا که این نسل بازمانده نسلی است که میدان مین هم سد راهشان نمی‌شد محفلی برای گذر از فرش به عرش الهی و هیچ مانعی از حرکت بازشان نمی‌داشت.بیاییم عهدی بنگاریم به دل و تندیسی سازیم از تلاش و وضویی گیریم به عزم اندیشه و هم قسم شویم بر محصولاتی که عطر و نام آن هویت کیفیت باشد اگر محصولی را متبرک می‌کنیم به نام ایرانی تعصب و غیرتی را می‌بایست باخود به دوش کشد هم جنس آنان که رشادت را معنا دادند. مدیرانی هم که بر این واژه نظارت دارند، می‌بایست تعارف را به کناری بگذارند که بی‌کیفیتی هویت این واژه مقدس و فخرآفرین را به چالش وامی‌دارد.
باشد که فخر و بالندی اقتدار دماوند در این واژه تبلور یابد و چه بسیار آنانی‌که بر این هدف والا جان به جانان تسلیم داشتند تا امروز افراشتگی پرچم ایران، جاودانگی خویش را مدیون آنان داند. افرادی گمنام که بدون نام جویی، خویشتن را در این نام محو ساختند و گرچه آوای قلب هاشان امروز سکوت را هدف را دارد اما طنین و تپش قلب هاشان در اقتدار پرچم سه رنگ قشنگ وطن عیان است.چه خوب است فرهنگ زیبای ایرانی را در حراج فراموشی معامله نکنیم و با نگاه مثبت به آداب دیروز بر مشکلات فایق آئیم و جوانان بی ادعا را که چون اراده پیشینیان خواستن را به واژه زیبای توانستن تبدیل کرده‌اند، بذل توجه داشته باشیم که فتح بام صنعت دور از دسترس نخواهد بود. چه روزگاری خواهد شد که ایرانی از بلوغ استعدادهایش در صنعت رونمایی کند و خالق نام برندهایی باشد، شهره در جهان و این رویا شکل نخواهد گرفت مگر به پشتوانه حمایت خرید ملتی فهیم حتم اعتماد ما اعتباری می بخشد به کانون هوادران میلیونی مصرف کالای وطنی.
دانش آموخته دکتری حقوق