printlogo


نگاهی به فرهنگ‌سازي دریایی در «روزنامه دریایی سرآمد»
فرهنگ‌سازي ضرورت دريايي‌هاست

وظیفه بخش خصوصي چیست؟
​​​​​​​گروه فرهنگ دریا – امید متین - مي‌گويند معلمان ژاپني از همان ابتداي شروع درس‌ها، به شاگردان خود گوشزد مي‌كنند كه : «ما كشوري هستيم كه نه نفت داريم، نه گاز و نه منابع معدني. ما هيچ نداريم جز استعداد و توان هوش و همت فرد فرد شما. » از ابتدا، دانش آموز را نهيب مي‌زنند كه بايد آماده كار سخت و تحمل فشارهاي زياد باشد و از كار سخت وفشار زياد لذت ببرد و مشتاقانه براي كشورش تلاش كند. 
اين يعني فرهنگ‌سازي. اين يعني آموزش و پرورش نسلي كه از تنبلي و وابستگي هراسان و گريزان است. 
مي‌گويند در كشورهاي پيشرفته، ثروت‌مندان به فرزندان خود پول جيبي نمي‌دهند. چيزي به اسم خرجي روزانه براي هيچ بچه ثروت‌مندي تعريف نشده است و هر بچه‌اي كه پول مي‌خواهد، بايد برايش كار كند: چمن بزند، درختان را آبياري كند، زباله‌ها را جمع كند و... 
اين يعني فرهنگ‌سازي. اين يعني آموزش و پرورش نسلي كه از تنبلي گريزان است مي‌داند براي كسب درآمد، بايد كار و تلاش كند. اين يعني آموزش ذهني و عملي آموزه شاعر ما: نابرده رنج، گنج ميسر نمي‌شود.
از نگاه اين قلم، هيچ فرقي بين ايران امروز و ايران ديروز از نقطه نظر فرهنگي نيست. مشابهات زيادي بين اين طرف تاريخ با آن طرف تاريخ وجود دارد؛ از جمله:
دوره گذشته - و حتا گذشته‌هاي دور- هيچ راهبرد معيني براي فرهنگ‌سازي وجودخارجي نداشت كشور همين طور ديمي پيش مي‌رفت. راهبرد زماني معنا دارد كه اولا مشخص و شفاف باشد و در ثاني، همه اركان مرتبط با فرهنگ سازي آن راهبرد را دنبال كنند و تمامي حال و هوا و سبك زندگي مردم يك كشور را در بر بگيرد. اما هيچ‌گاه در ايران چنين حال و هوايي در سده‌هاي اخير وجود نداشته است. 
دوره قاجار و قبل از آن را به حساب نمي‌آوريم، زيرا سبك اداره كشور، سبك خاص آن دوران بود و نيز در دوره‌اي به نام قاجار، چنان خودفروختگي و خامي در مسئولان بود كه اساسا سخن گفتن از فرهنگ و فرهنگ‌سازي بي‌معناست. به عبارت بهتر؛ فرهنگ در دست خود مردم بود و دولت در فرهنگ‌سازي كاره‌اي نبود. 
در دوره رضاخاني، به فرهنگ توجه شد؛ اما نه به عنوان يك راهبرد مطالعه شده، بلكه بر اساس چشم و هم‌چشمي با كسي مانند آتاتورك و تصور اين كه غرب‌گرايي، اصل و اساس تمدن است. اين نگاه، نگاه خاص و قابل قبول آن زمان بود كه تقريبا همه كشورهاي جهان سومي را در بر گرفته بود. فرهنگي بر حاكمان غالب و قالب شده بود و آن‌ها همان را در عمل پياده مي‌كردند. مطالعه‌اي در كار نبود كه بدانند آيا اين راهي كه مي‌روند به فرهنگستان است، به فرنگستان است يا به تركستان؟ به همين دليل از نقطه نظر راهبرد و آموزش قابل بررسي نيست. 
ضمن اين كه در دوره رضا شاه و سپس فرزندش، تم و تاويل كار بر مبناي فكر و احساس شخصي بود. شاه چنان مي‌خواست و همه مي‌گفتند چشم. بحث بر سر كارشناسي و مطالعه و تدوين راهبرد نبود. راهبرد، نقطه نظرات شاهانه بود و بس. 
در دوره پهلوي دوم، تحت تاثير هنر و ادبيات روز و رويه كشورهاي پيشرفته، فرهنگ‌سازي بيشتر مد نظر قرار گرفت؛ اما بعد ترسيمي آن در شاكله معماري رخ داد كه ساخت برج آزادي نماد بارز آن است. 
در بخش‌هاي ديگر، تحت تاثير تعاليم و آموزه‌هاي امريكايي- اروپايي و با نگاه به كشورهاي در حال توسعه، اقدامات مهم و بزرگي در حوزه سينما، تئاتر، موسيقي و... خودنمايي كرد؛ اما همچنان راهبرد به معناي علمي امروز وجود نداشت. خواسته‌هاي دروني پهلوي دوم از يك سو و نقشي كه ابرقدرت آن روزگار-امريكا- براي ايران در منطقه در نظر گرفته بود، دو بالي بودند كه فرهنگ عمومي و مدرنيته ايراني را به جلو مي‌راندند كه البته همان طور كه ديديم خوش‌عاقبت نبود و با سرنگوني شاه، فرهنگ يك‌باره تغيير بزرگ كرد. 
تغيير اساسي و در سطح وسيع فرهنگ يك معناي روشن دارد: «هيچ فرهنگ‌سازي انجام نشده است.» اين است كه بر خلاف ادعاي شاه‌پرست‌ها، حكومت پهلوي به هيچ وجه در بعد فرهنگي موفق عمل نكرد و به سادگي تمامي رشته‌هاي او طي بيش از 50 سال در عرض چند روز پنبه شد. به بيان روشن: درخت فرهنگ مد نظر پهلوي‌ها هيج ريشه‌اي نداشت به بادي افتاد.
در ايران امروز نيز، راهبرد معين فرهنگي وجود خارجي ندارد. نشان به آن نشان كه 44 سازمان درگير مباحث فرهنگي هستند كه هيچ نقطه ارتباط معيني با هم ندارند و حتا گاهي در تضاد با يكديگر عمل مي‌كنند. نشانه ديگر آن است كه همواره شاهد سوتي‌هاي فرهنگي متعدد از سوي اين ارگان‌ها و نهادها و سازمان‌ها هستيم. مثلا طنز جالبي كه رسانه‌اي شد اين است كه آموزش و پرورش در كشور اسلامي به نفرات برتر خود كه از بخت بدشان، دختر هم بودند، «تخته‌نرد» هديه مي‌دهد. شهرداري چندين بار در ديوار بزرگ انقلاب، بيلبردي را به هوا برد كه به سرعت مجبور به حذف آن و حرام كردن ميليون‌ها تومان شد. يا اين كه از يك سو سازمان دارالقرآن داريم و كمي آن طرف‌تر معاونت قرآني! كه البته اصلا همكاري معناداري هم ندارند. نگاه كنيد كه هم از نظر ساختار و سازمان و هم از نظر فعاليت‌ها، چنان دچار مشكل هستيم كه نمي‌توانيم با هم كار كنيم و نمي‌توانيم يك موضع داشته باشيم و به همين دليل، نمي‌توانيم يك مفهوم را به طور مشترك پيش بگيريم و آن را تبديل به فرهنگ كنيم. فرهنگ يعني نهادينه شدن يك پيام به نحوي كه شهروندان آن پيام را درك كرده و به رفتار تبديل كنند. نمونه روشن اين روزها، مقوله حجاب است كه نه تنها نهادينه نشد، بلكه رو به افول نهاده است و جاي بسيار تاسف و تاثر دارد. كاري كه رضاخان با تمام قلدري‌هايش نتوانست بكند، ما داريم نرم و آهسته انجامش مي‌دهيم. حجاب هم از پشتوانه ديني برخوردار است، هم از پشتوانه سنت و هم از پشتوانه قانون. با تمام اين پشتيباني‌ها بخش فرهنگي ما مهره به نرد دشمن باخت واكنون در صدد هستند كه اشتباه در فرهنگ‌سازي را به زور دوربين چهره‌زن جبران كنند. مگر مي‌شود؟
اگر مثال‌هاي كه ابتدا آورديم با مصداق‌هاي كشورمان در كنار هم قرار دهيم، متوجه مي‌شويم كه فرهنگ سازي چقدر اهميت دارد. اگر فرهنگ باشد، رفتار مورد توقع به وجود مي‌آيد و اگر فرهنگ يك موضوع نباشد، رفتار مناسب با آن موضوع هم رخ نخواهد داد. اين يعني اهميت فرهنگ و ضرورت فرهنگ‌سازي. 
نگارنده به ياد ندارد كه معلمي به او گفته باشد كه ما كشوري دريايي هستيم. به ياد ندارم كه گفته باشد دريا چه نعماتي دارد. به ياد ندارم كه گفته باشد نه يك دريا بلكه سه دريا داريم. اما به خوبي به ياد مي‌آورم كه ما گفته‌اند ما كشوري هستيم كه روي نفت غلت مي‌زنيم. آن قدر نقت داريم كه نمي‌خواهد كار كنيم. اصلا چه معنا دارد ملتي كه نفت دارد برود جان بكند و كار كند؟
به ياد دارم كه در باره كوير لوت بسيار گفته اند و با افتخار كه ما داراي يك صحراي بزرگ و بي آب و علف هستيم. در باره دريا كه عمق و گستره نعمت و كار است، كمتر شنيده‌ام. كسان زيادي هستند كه مانند من، تا سال‌هاي سال خبر نداشتند كه سه دريا دارند. خيال مي‌كرديم كه دريا همان شمال است و به درد شنا كردن براي مرد‌ها و تا زانو به آب زدن براي ساير اعضاي خانواده مي‌خورد. 
همين الان كتاب‌هاي درسي را ورق بزنيد، متوجه مي‌شويد كه هيچ از دريا و اقتصاد دريا نگفته اند. زماني بود كه تمام دريا را تنگه هرمز مي‌دانستيم و تمام افتخارمان هم اين شده بود كه مي‌توانيم تنگه هرمز را ببنديم! دريا براي ما يا فقط تفريح بود يا فقط سياست. 
اين فرهنگ كه عين بي‌فرهنگي است، ريشه در درون ما زده است و اكنون كه بزرگ شده‌ايم و كمي آگاه شده‌ايم كه دريا چقدر مي‌تواند دراقتصاد و رفاه ما و نسل‌ها كمك كند، حيرت زده به پشت سر نگاه مي‌كنيم تا پلي بزنيم به گذشته و سپس به نسل‌ها وصل شويم، مي‌بينيم كه هيچ نيست. 
اين انتظار خطرناكي است كه در وجود ما فرهنگ شده است. خيال مي كنيم كه فرهنگ‌سازي كار دولت است؛ در حالي كه دولت‌ها به تنهايي قادر به انجام كارهاي بزرگ نيستند. كار فرهنگي كاري بزرگ و وسيع است و نبايد از دولت انتظار داشت همه كارهاي آن را انجام دهد. 
از دولت مي‌توان انتظار داشت كه يك راهبرد ملي براي فرهنگ و فرهنگ‌سازي در بخش‌هاي مختلف داشته باشد كه بخش دريا وا قتصاددريايي و سبك زندگي آب‌گرا – به جاي سبك زندگي خشك گرا- تعيين كند و همه امكانات دولتي و خصوصي را در مسير آن قرار دهد تا با همكاري جمعي، مفاهيم به رفتار تبديل شوند. 
در اين كارزار، بخش خصوصي بايد آستين همت بالا بزند و واردميدان شود. بخش خصوصي هم به صورت فردي و هم به صورت جمعي بايد در چارچوب فرهنگ‌سازي قرار گيرد و حركت مهمي را آغاز كند. 
اولين اشتباه را بايد از افكار بخش خصوصي زدود. و آن اين است كه بدانند سود آينده آن‌ها در گرو فرهنگ سازي امروز است و اشتباه است اگر غير از اين فكر كنند. 
سود و ثبات آينده بخش خصوصي به شدت و به طور مستقيم و موثر بستگي به فرهنگ‌سازي امروز دارد تا جامعه ايراني ا زنظر ذهن و ذائقه و رفتار به سمت دريا گرايش پيدا كند. در غير اين صورت، بخش خصوصي همواره بايد منتظر سونامي‌هاي ضرر و زيان به دليل عدم حمايت و گرايش مردم به دريا باشند.