printlogo


بوموسی، تنب کوچک و برادر بزرگش؛ «روزنامه دریایی سرآمد» تحلیل می‌کند
«سه پهلوان ایرانی» «سه  فرزند خلف»

جزایرسه‌گانه ایرانی را باید برای ایرانیان آباد کرد
​​​​​​​گروه راهبرد دریا - ایرج گلشنی - در خلیج فارس زندگی می‌کنند. سه پهلوان ایرانی. مفتخر به نام ایران. سه فرزند خلف. سه ایرانی سربلند. سه خار چشم  دشمنان ایران. بوموسی و تنب کوچک و برادر بزرگش، تنب بزرگ. که همه در آب های نیلگون خلیج ایرانی، آقایی می‌کنند. 
آقایی این سه فرزند ایران، خار چشم دشمنان شده و حرص آن ها را در آورده است. کشورهای بی‌بته‌ای که تاریخ معجول خودشان، کلی داستان دارد و برای اثبات هویت خودشان دچار کمبود سند و مدرک هستند، تلاش بیهوده‌ای می‌کنند که فرزندان ایران را به فرزندخواندگی! در بیاورند. می‌خواهند سه پهلوان ایرانی را به غربت ببرند. می‌خواهند فرزند را از مادر جدا کنند. چه خیال خامی!
دیگرانی هم بودند که مدعی خاک ایران شدند. همین تازگی‌ها که صدام خرمشهر را ملک طلق خود دانست و حتا اسمش را هم عوض کرد! خیال بود و خام از آب در آمد. مگر او توانست وجبی از خرمشهر بردارد که کسی بتواند سه فرزند ایران را از دامن پاک و رشیدش جدا کنند؟ مگر نسل ستارخان مرده باشد که کسی از ما خاک بگیرد. گذشت آن دورانی که پاره های تن ایران را جدا ساختند. گذشت دوران شاهان منفور و ترسویی که با فروش خاک و سرزمین، حکومت شخصی خود را تداوم بخشند. گور به گور شد محمدرضایی که پای سند جدایی بحرین را امضاء کرد. مُرد رضاخان میرپنجی که بخشی از شرق کشور را به پاکستان فروخت. به  درک رفتند آنان که افغانستان و نخجوان و... را به فنا دادند. اکنون، دوران شیرمردانی است که  نام هر کدام، یک شاهنامه عزت و عظمت است. شیربچه های ایرانی، از شمال و جنوب و غرب و شرق کشور که نام و یادشان، روح انسان را به اوج غیرت و مردانگی می‌رساند. از  کشوری و کاظمی و متوسلیان و همت و زین الدین و... تا سرداران سلیمانی و شوشتری و نیلفروشان و ... تا همه آن هایی که ذکر نامشان یک شاهنامه کامل می‌خواهد. کسانی که اکنون مانند حاجی زاده ها هستند و گمنام در خدمت ایران زمین اند. آنان که مانند نیلفروشان تا جان‌شان نرود، نامشان نمی‌آید. 
دوران غربت و غریبی ستارخان و باقرخان گذشته است. دیگر دست از سلاح خالی نیست. دیگر برای دفاع از خود وابسته به این و آن نیستیم. دیگر  جنگنده‌های ما با مستشاری آمریکایی ها و موشک‌های ما با مستشاری لیبیایی‌‌ها به آسمان نمی‌روند. ما صدام نیستیم که طرح و نقشه امنیت بغداد را به آلمان بسپریم. ما امروز، مرد میدان‌های 200 موشکی هستیم.  قدرتی هستیم از ایمان و اراده و  امکانات رزم، و رستم‌هایی که هر کدام خالق یک شاهنامه هستند. 
این کوتوله های وابسته، از کجا می‌توانند ادعای مالکیت سه فرزند ایرانی را داشته باشند؟ آیا از قدرت‌شان است یا تحریک بزرگ‌ترهایشان یا از نقص و  نقصان ما؟
قدرت که ندارند. تمام‌شان به نیم روزی نمی‌کشند. تحریک بزرگ‌ترهایشان ممکن است؛ اما این که ما فرزندان ایران را رها کرده‌ایم، دلیل بزرگ‌تری است. سه پهلوان ایرانی که آن جلوها رفته و سینه به سینه دشمن گذاشته‌اند. ما چرا به دست بوسشان نمی‌رویم؟ چرا خاکی از دستشان نمی‌گیریم و به دهان اماراتی ها نمی ریزیم؟ چرا گردش و تفریح در آغوش سه یل ایرانی را فراموش کرده‌ایم تا دشمن از عصبانیت دق کند و بمیرند.  
به سوی فرزندان ایران برویم. به سوی پهلوانان سه‌گانه بخروشیم.  نگذاریم  دهان کثافت‌های روزگار به جای حمایت از غزه و لبنان، به بدخواهی سه فرزند ایران باز شود. سیاست بازی و فراخوان این سفیر و آن سفیر جای خود، همه ایرانیان باید با حضور در جزایر سه گانه ایرانی، هویت ایرانی آن ها را فریاد بزنند. سند و مدرک تاریخی ثابت می‌کند که جزایز همیشه از آن ایرانیان بوده است و غیرت و توان امروز ایرانی ثابت می‌کند که همیشه فرزندان ایرانی، در دامن مام میهن خوش خواهند بود؛ با این همه، به هر تدبیری جزایر را باید برای ایرانیان آباد کرد. اسکان و اماکن  تفریحی، کمترین و ساده ترین راه است. سیاست خوب است اما باید در عمل با پشت دست زد بر دهان یاوه گویان. باید رفت به خاک بوسی بوموسی و تنب کوچک و تنب بزرگ. باید آن جا باشیم. آن جا که سه پهلوان برای دشمنان ایران رجز می‌خوانند. باید هم‌آوا شویم.