برای بوموسای ایران
گروه دریامحور - محمدرضا شکراللهی - بر بال خیال انگیزترین ابرها، بر فراز آسمانیترین نقطه زاگرس و البرز، بر انوار ستاره بارانترین سپهر کویر، بر پهنه فخرآلودترین اطلس قدسی زمین و بر سینه زلالترین، آبیترین و پارسیترین دریای دنیا گذشتم تا به جایی رسیدم که عطر شورانگیز مهرِ میهن را بیش از هر جای دیگر میتوانم در جای جای تربت مقدسش و در جرعه جرعه هوای پاک شرجیش ببویم.
بالاخره بعد از عمری انتظار، به روشنک دیاری پای نهادم که سزاوارانه میتوانم بر پیوند ابدیش با سرزمین مادریم ببالم، خاضعانه، پیشانی خاکساریم را بر پیشگاه فخرآلودش بسایم، حریصانه غبار تاریخ پرعزتش را سورمه چشم سازم و به شکرانه نعمت وجودش در پیکره واحد این سرزمین نظر کرده، با وضو در حوض ژاله بار شرجیهایش، به نماز بایستم.
من بهعنوان قاصدی ناچیز از تباری ریشهدار تا ژرفنای آغاز رویشگاه تاریخ تمدن بشر، به جزیرهای رفتم تا حماسه روئینتنانه مام میهن را، رساتر و دلارامتر از همه جای این سرزمین پاکنهاد، با نغمهای شورانگیز، در گوش این دلبندترین فرزند مادر پارسی، بسرایم.
من با یک دنیا شور و شوق به جنوبیترین قطعه سرزمین مقدسم، در دل پارسیترین شاخاب گیتی پای نهادم تا رجز راست قامتترین و پرافتخارترین ملت سلحشور عالم را به گوش جگرگوشه نازدانهاش در این گوشه بظاهر تکافتاده سرزمین یگانهآسای ابدی(بوموسی) بخوانم.
من به جایی رفتم تا گلبانگ بیداری ملتی سترگ و بلندآوازه در طول تاریخ سراسر حماسهایش و سرود شکفتن خوش عطرترین گلهای شکوه شعور و غرورانگیزترین ترانه مانایی سرزمینی اسطوره ای را به گوش اولاد دُردانه غیورش، در این مامنگاه همیشه پایدار سرزمین اهوراییمان واگویه سازم.
من با یک دنیا پرچین خیال حماسی منبعث از شور و شرف۹۰ میلیون ایرانی(بخوانید بوموسایی)، از راهی گرچه دور اما نزدیک تا سراپرده تپش قلب یک ملت آزاده و پایدار در قبال طوفان همه حوادث و بلایا آمدم تا پیام پیوند ابدی سرزمین مادری را نثار فرزند خلف رشیدش سازم که انگار توهم تکافتادگی نجیبانه و بظاهر غریبانهاش در دل دریای کرانه ناپیدای پارسی، انگار این روزها دوباره خیال خام و بلاهتآمیز علفکی روئیده در دامن مکارترین نژاد زمینیان را - که همواره یگانه هنر اهریمنیاش نشخوار محصول برآمده از کشت تخم نفاقش در میان سایر ملل بوده، برانگیخته است.
من با یک دنیا شیدایی به پابوس خطهای هرچند کوچک(۱۲ کیلومترمربع) اما بس بزرگ تا درازنای ابنای روئیده در ژرفنای ۱۰ هزار سال تاریخ و تمدن و سرفراز تا عرشگاه تثلیث شور و شعور و شرف به جزیرهای رفتم تا رادنامه حماسه ماندگاری و دشمن سوزی تبار رستمآسای سرزمین شهود و شهادت را یکبار دیگر بر سراپرده سنِ تاریخ بشر نقالی کنم و شکوه تابش ایمان و شور مجد یگانگی همه ایرانیان را در تندیس پولادآسای بوموسای دردانهاشان به نظاره بنشینم و فاخرانه بر مجد گستره ناگسستنی سرزمین دیرپای پارسی ببالم.
من سرشار از شرارههای غروری مقدس به خاک جواهرآسایی پای نهادم تا شعر حماسه ایرانیترین پیکره قدسی وطنم را با غریوی رعدآسا به رفعت خوش قامتترین ملت تاریخ و به عزت انسانیترین فرهنگ تمدنساز بشر و به زینت چشمنوازترین آبراه پارسی و به قداست وفادارترین سوگند پیوند ناگسستنی مام میهن با فرزند برشتهروی جنوبیاش، با نفیری رعدآسا به بلندای استشهاد صداقت تاریخ، صلا در دهم.
من بهعنوان فرزندی کوچک از تباری موحد، دلیر، آزاده و راست قامت، بعنوان سلالهای از تبار ایرانی به فرازگاهی تابان از مام میهن گام نهادم تا با لهیب ذره ذره ذره سلولهای تنم و جوشش قطره قطره قطره خون غیرتم، بر میثاق ناگسستنی تک تک آحاد وطنم در راه صیانت از وجب به وجب این جنوبیترین قطعه شرف ایرانی، این فلات همیشه مانا، این نگین خوشفام انگشتر پارسی و این خطه بزرگ سبز«گپ سبزو»(نام قدیم بوموسی) پای بکوبم.
من به جزیرهای مقدس با۹۰ میلیون شهروند سلحشورش، پای نهادم تا سرفرازانه و فاخرانه فریاد برآورم که برغم برخاستن آوای گاه بیگاه طمع ناسناسان بیتبار، اینجا خاک پاک بوموساست، جایی که برخلاف انتظار بیبُتگان سرسپرده به اغوای مسترهای مکار تلکهگیر، این روزها، قی برخی یاوهها سراییها سبب رویش پرشورترین حس وفادارانه ملتی سترگ و دیرپا به این دیار پارسای همیشه ایرانی شده است.
شگفتا که درست بهخاطر رویش همین حس فاخر حماسی و ایمانی است که هر ایرانی با هر مرام، آیین، نژاد و مذهب، به محض پای نهادن روی تنِ مخملین این نگینگاه زُمردفام انگشتر میهن، ناخوادگاه، بیش از هر جای دیگر، بوی دلربای وطنش را- بوی فرحناک ایرانیتش را استشمام میکند و بیشتر از هر جای دیگر این سرزمین کرانه ناپیدا، از اکسیر عاشقانه وطنش، سرمست و سرافراز میشود.
اینجا قلب تپنده ایران ماست، کانون توجه شورانگیز همه آحاد میهن ماست، نماد پایداری، همبستگی و درهمآمیزی ریشههای ملت آزاده و همیشه سرداده ما در راه صیانت از تربت پاکش در همه ازمنههای دور و دراز تاریخش و در گستره کرانههای لایتناهی خلیج نیلگون فارسش است، اینجا دقیقا ایرانیترین قطعه سرزمین پارسی است، اینجا بوموساست، بوموسایی که تیزاب درخشش الماس ایرانیتش، چشم طمع اجنبیها و دزدهای دریایی از قماشان دور و نزدیک، از بومیان چشم سیاه طمعکار گرفته تا مسترهای چشم آبی آتلانتیکنشین را کور میکند.