printlogo


«اقتصادسرآمد» تحليل مي‌كند؛
مروري بر راهبرد شوم «نهرتا بحر»

«طوفان الاقصي» تلاش‌هاي 70 ساله رژيم صهيونيستي را هوا كرد
​​​​​​​گروه امنیت- اميد متين - اگر به افكار و ماهيت رژيم صهيونيستي برگرديم و بدانيم كه آن‌ها براي ايران و جهان چه نقشه‌هاي شومي دارند، متوجه مي‌شويم كه امنيت فرداي ما بستگي كامل به امنيت لبنان و غزه و به طور كلي محور مقاومت دارد. 
نقشه رژيم صهيونيستي براي عرب‌ها را كه به خوبي مي‌دانيم. راهبرد نهر با بحر به خوبي رو شده است. اين را بايد مرحله سوم نقشه شوم دانست و مرحله چهارم، ايران است و سپس ديگر كشورهاي جهان. همه اين‌ها در حالي درك مي‌شود كه تفكر صهيونيسم جهاني را درك كنيم. 

نقشه اول: تثبيت رژيم
مرحله اول نقشه تفكر صهيونيستي به جنگ جهاني بر مي‌گردد؛ زماني كه انگليس به آن‌ها كمك كرد كه كشور فلسطين را با بدترين جنايت‌ها اشغال كرده و با كشتار بي‌رحمانه‌اي مانند ديرياسين و... پاك‌سازي كردند و سپس كشور غصبي فلسطين را به نام اسراييل به تاييد مجامع بين‌المللي مانند سازمان ملل متحد رساندند. 

نقشه دوم:‌ حذف فلسطين و لبنان
در مرحله دوم، كه سال‌هاست براي آن تلاش مي‌كنند، حذف كامل فلسطيني‌ها و نابودي كامل كشوري به نام فلسطين است به نحوي كه ديگر به هيچ شكل و شمايلي رسميت نداشته باشد. براي اين هدف، چند اقدام بزرگ كردند. يكي گسترش شهرك‌سازي‌ها و بيرون راندن آرام و خانه به خانه فلسطيني‌ها. و ديگري كه بسيار خطرناك تر بود، پروژه عادي‌سازي روابط با جهان، به ويژه با كشورهاي عربي با استفاده از برخي بي‌غيرت و خودفروختگي در بين حاكمان اين كشورها. اردن، عربستان، امارات و... در حال عادي سازي كامل بودند. در اين شرايط، از نگاه رسمي و بين‌آلمللي ديگر اسراييل كشوري منزوي نبود و به واسطه عرب‌ها به رسميت كامل شناخته مي‌شد و ديگر عرب، دشمني به نام اسرائيل نداشت. در چنين شرايطي، فلسطيني‌ها كاملا غيررسمي شده و ديگر به حساب نمي‌آمدند و اين فرصت حذف آن‌ها را بيشتر فراهم مي‌كرد. 
اين سياست خبيثانه در شرف تحقق بود كه به يك باره، سلحشوران حماس با آگاهي كامل از اين كه اگر سياست عادي‌سازي محقق شود، ديگر نه تنها بازپس گيري سرزمين‌هاي اشغالي به افسانه تبديل مي‌شود، بلكه موجوديت غزه كوچك و ديگر بخش‌هاي فلسطيني از ميان مي‌رود. اين بود كه طوفان الاقصي را براي رفع اين توطئه بزرگ اجرا كرد و چاره‌اي هم جز اين نداشت. يك باره ورق برگشت. يك باره تمام تلاش‌هاي هفتاد ساله رژيم از بين رفت. يك باره به جاي اين كه فلسطين افسانه شود، عادي‌سازي افسانه شد و مانند ديوي كه شيشه عمرش را بشكنند، دود شد و هوا رفت. 
رژيم صهيونيستي كه بهتر از هر كسي مي‌داند كه چه ضربه‌اي خورده است، با تمام قوا غزه را در هم كوبيد و هزاران هزار جان زن و كودك گرفت و همچنان دارد ادامه مي‌دهد. فلسطيني‌ها دو راه بيشتر نداشتند؛ يا طوفان الاقصي آغاز كنند و در براي مقابله با حذف كامل از روي زمين جان بدهند، ويا عادي سازي را بپذيرند و ذليلانه مدتي زندگي كنند و در نهايت، محو شوند. طوفان الاقصي اقدام مهم و بزرگي بود در برابر محوشدن فلسطين كه به رغم هزينه بالايي كه براي فلسطيني‌ها داشت، بسيار موثر و نتيجه‌بخش بود. 
اين مرحله دوم كه با سياست عادي‌سازي پيش نرفت، قرار است با قهر نظامي پيش برود و و فلسطيني‌ها يا كوچ كنند يا بميرند و يا ذلت بپذيرند و با خواري چند صباحي زندگي كنند و در بستر بميرند. 
اين است كه هم طوفان الاقصي مهم و ضروري بود و هم مقاومت تا آخرين نفر معنا دارد. 

نقشه سوم: از بهر تا نحر
رژيم صهيونيستي بر اساس تفكري كه دارد، بعد از پايان دادن به غزه به بهانه حزب الله به لبنان حمله كرده و مي‌كند. خيال مي‌كرد در مدت زمان چند هفته‌اي كار غزه را يك سره مي‌كند و سپس به سراغ لبنان مي‌رود. غزه را نتوانست اما همزمان جبهه لبنان را هم باز كرد تا كار هر دو را يك سره كند. 
اگر غزه و لبنان را از ميان بردارد، به بهانه‌اي ساير نقاط فلسطين مانن كرانه باختري و... را هم نابود خواهد كرد و كشور بزرگ اسراييل را محقق خواهد كرد. سپس بر اساس همان تفكر ديرينه، با بهانه‌جويي به سراغ كشوري مانند اردن مي‌رود. كشوري خودباخته و تهي. فتح اردن براي اسراييل به مراتب بسيار راحت تر از غزه و لبنان خواهد بود؛ زيرا ويژگي برجسته غزه و لبنان، داشتن رزمندگاني است كه كفن پوش به ميدان آمده‌اند و تا پاي جان مي‌جنگند. اما اردن چه دارد؟ با چه چيزي مي‌تواند مقاومت كند در حالي كه تضاد بين مردم و حكومت آن‌جا بسيار زياد است. ضمن اين كه اسراييل سال‌هاست كه نقطه به نقطه اردن را شناسايي كرده، نقوذ كرده و براي انهدام سريع اردن و امثال آن برنامه مشخص دارد. پيجرهاي انفجاري درس بزرگي است كه نشان مي‌دهد آن‌ها 15 سال روي پيجرها كار كرده و منتظر مانده‌اند. خيال خام است كه كشورهاي عربي بتوانند در برابر اسراييل نفس بكشند. جنگ شش روزه ديگري كافي است تا سياست از بهر تا نحر محقق شود.

نقشه چهارم: حذف ‌ايران
بدون شك، بعد از امحاء نسل عرب، نوبت به نسل ايراني مي‌رسد. تفكر صهيونيسم از ابتدا چنين بوده است. اين حرف تازه‌اي نيست. فلسفه تفكر صهيونيستي ايجاد جهان واحد صهيونيستي است. عرب‌ها را مي‌خواهد به خاطر زمين و نفت. سپس ساير مليت‌ها را با قدرتي كه به دست مي‌آورد، مورد هدف قرار مي‌دهد. دشمني تفكر صهيونيستي با ايرانيان به زمان‌هاي بسيار دور مي‌رسد. سيزده به در نمادي از اين تخاصم چند هزار ساله است. كوروش اين‌ها را از بردگي بخت‌النصر خارج و آزاد كرد؛ اما آن‌ها به جاي سپاسگزاري از ايرانيان، همواره به دنبال دشمني و براندازي كشور ايران بوده‌اند. 
در اين باره دو حربه به كار مي‌برد. يكي حربه فرهنگي با رفتن در پوست گوسفند و اشك تمساح ريختن براي ايرانيان و ابراز عشق و محبت و علاقه به ايرانيان! و ديگري شمشير تيز جنگ مستقيم. 
در بخش جنگ مستقيم ثابت شد ناتوان است. اكنون و در شرايط كنوني ناتوان است. اين است كه تلاش مي‌كند كه مردم ايران را از حكومت اسلامي جدا كند. اول مي‌خواهد ماهيت اسلامي را از مردم بگيرد. بين ايران و جمهوري اسلامي تفاوت ايجاد كند. شكاف ايجاد كند و مساله را با ايجاد بحران داخلي حل كند. هويت را بگيرد تا هويت خود را غالب كند و در نهايت، مانند غزه و لبنان اقدام به حذف فيزيكي كند. 
الان غزه و لبنان سپر شده‌اند. اگر اين سپرها بشكنند، ايران را بايد بي‌دفاع دانست. اگر اين سپرها بشكنند، نفوذ به سمت اعراب سرعت خواهد بخشيد و فتح همه جانبه كشورهاي عربي را عملي خواهد كرد و آن گاه، به سمت ايران هار خواهد شد. 

ملت فهميده ايران
آن چه نتيجه را مشخص مي‌كند، ملت فهميده ايران است كه هم مسائل را به خوبي درك مي‌كند و هم حفظ موجوديت خود را مهم‌تر از هر چيزي مي‌داند. چو ايران نباشد تن من مباد. 
اين است كه شاهديم مردم چگونه پشتيباني مي‌كنند از غزه و لبنان. فرزندان اين آب و خاك خون‌شان را به سرزمين مقاومت هديه مي‌كنند. مردم همه پاي كار هستند تا سر افعي را بزنند. اگر نياز باشد، همه مستقيم به ميدان مي‌رويم. همان طور كه داعش را با غيرت و خون خود نابود كرديم، رژيم جعلي اسراييل راهم در مي‌نورديم. اين خواسته و همت ملت ايران است. ملتي كه بعد از بيدارباش انقلاب 57، از هر گونه سلطه خارج شد و با سربلندي به حيات خود ادامه داده و مي‌دهد. اكنون، شهادت فرزندان اين ملت در جبهه‌هاي مقاومت، يك اصل شده است. اصلي پذيرفته شده. با همين مسير، با همين سكان، با همين جهت‌گيري است كه مي‌تواند بقا و افتخار خود را حفظ و گسترش دهد. اين مل
ت فهميده، اين ملت با درك بالاي سياسي و اجتماعي، مقهور تبليغات دروغين نمي‌شود و خود سرنوشت خود را با قوت رقم خواهد زد. اين ملت فهميده مي‌داند كه سرنوشت ايران جداي از سرنوشت غزه و لبنان نيست. اين است كه به جبهه مقاومت معنا مي‌بخشد و براي استحكام جبهه مقاومت تلاش 
مي‌كند. 
با تاكيد بر اين نكته بسيار مهم كه حمايت از جبهه مقاومت، فقط يك مقوله شرعي و اسلامي نيست؛ بلكه با توجه به توضيحات بالا، يك معرفت و مسئوليت ملي نيز هست. جبهه مقاومت نه فقط از اسلام بلكه از تماميت ارضي ايران هم دفاع مي‌كند. به ياد بياوريم داعش را كه اگر منهدم نمي‌شد، خاك ايران را مغول‌صفت به باد مي‌داد. اينجا نقطه عطف مذهب و مليت است. هم مذهب شيعي ما هم ميهن كهن ما هر دو در خطر هستند و دفاع از آن با حمايت از جبهه مقاومت هم ديني است و هم ملي.