یادی از دلاوری دریادل
میرجلالالدین کزّازی- ایران سرزمینی کرانهای نیست و تنها از یک سوی با دریا و با آبهای آزاد هم مرز است و به یاری شاخابۀ (= خلیج) پارس با آنها در پیوند. نیروی دریایی در سرزمینهایی بنیاد میگیرد و در میگسترد و کارایی و توانمندی بسیار مییابد که نخست، از همه سوی با دریا هممرزند و سپس، از سه سوی و سرانجام، از دو سوی.
سرزمینی نیز که هیچ مرز دریایی ندارد، نیاز به نیروی دریایی نمیتواند داشت. پس همۀ هزینه و توان و تلاشش را در کار خواهد آورد تا نیروی زمینی خویش را توانمند و کارآمد بگرداند. از همین روست که کشوری چون یونان - آن هماورد دیرینۀ ایرانزمین- در نبردهای دریایی بنیرو بوده است و چیرهدست؛ زیرا این کشور آبخوستگاه (= مجمعالجزایر) بوده است و از آبخوستی (=جزیره) چند، پدید میآمده است.
ایران که بیشۀ شیران است و زادگاه و زیستگاه دریادلان و دلیران، هرچند تنها از یک سوی با دریا و آبهای آزاد در پیوند بوده است و ازاینروی، نیازی ناگزیر و ستوهآور به نیروی دریایی نداشته است، این نیرو را فرونمیگذاشته است و بدان نیز میاندیشیده است و میپرداخته است. از آن است که نیروی دریایی، در این سرزمین سپند اهورایی، پیشینهای دیرینه یافته است و نمونه را، در روزگار هخامنشیان، ایرانیان در دریا نیز با دشمنانشان میجنگیدهاند و مرزهای آبی ایران را، از درازدستی و تاراج و آزمندی و ستمگاری آنان، پاس میداشتهاند و برابر تازشهایشان، بشکوه و نستوه چون کوه، درمیایستادهاند و شگفتی میآفریدهاند.
نازش و سرافرازشی است بزرگ و بَرین و بیمانند ایرانیان؛ بهویژه دلاورانِ رَزمزَن شیراوژنِ سپه شکنِ نیروی دریایی را که در ایران هخامنشی، بانویی زیباروی و جنگاور و پلنگینهخوی دریاسالار شیرشکار ایرانشهر بوده است و ناوگان دریایی ایران را، در نبرد و آوَرد با ناوگان نیرومند یونان، فرمان میداده است و راه مینموده است.
تاریخنگاران یونانی گزارش دلاوریهای این زیباروی جنگجوی را که زیبایی را با لشکرآرایی و دریاسالاری را با دلداری و شهرآشوبی را با دشمنکوبی درمیآمیخته است، در تاریخنامههای خویش آوردهاند و بر پایۀ روش بیهوده و ناستودهشان، نام ایرانی او را به نامی یونانی واگردانیدهاند و وی را آرتیمیس نامیدهاند.
باری! نیروی دریایی ایران را، مانند نیروی زمینی آن، سرگذشتی است دیرینه و درخشان. این نیرو، در روزگار نو نیز، در کنار دو نیروی دیگر؛ زمینی و هوایی، در هر جنگ، هراسناشناس و پولادچنگ، دلیرانه، مرزهای سهگانه این بومِ بِهین و میهنِ مِهین را از گزند و آسیب دشمنان پاس داشتهاند و درفشِ سربلندی و ارجمندی برافراشتهاند و حتّا از جان افشانی، در راه رهایی ایران از چنگ بیدادیانِ بَر بنیادِ ناخجستهیاد، دریغ نورزیدهاند.
یکی از این شیروَشانِ جان افشان، دریابان غلامعلی بایندُر است: جنگاوری دلیر و دانشوری هُژیر، فرّمندی فرهیخته و میهنپرستی جان انگیخته که در برابر آنان که چشمِ آز به ایران میدوختند و جز کین ایرانیان، در دل، نمیاندوختند و جان، از تیرگی و تباهی در این سرزمین سپند و ستودۀ روشنایی و روشنرایی، برمیافروختند، ایستاد و آنان را آموزه و اندرزی درشت و دندانشکن و از یاد نارفتنی داد. روانش در مینوی بَرین، شاد باد و نام بلندش همواره در یاد!
در فرجام این دیباچه، میسزد که تلاش پیگیر سرگرد رضا جهانفر را که تلاشی بوده است دشوار و نیز، بهگونهای ناسازوارانه (=پارادُکسیکال): دلپذیر، در نوشتن سرگذشت این بزرگمرد نیروی دریایی، ارج بنهم و او را، به پاس تلاش ارزنده و برازندهاش در شناسانیدن این دلاور دریادل، به ایرانیان فرّخباد بگویم و کامکاری و بختیاری در کارهایی پژوهشی و فرهنگی ازاینگونه را، برای او، از درگاه دوست، آرزو ببرم. ایدون باد.