«فرهنگ» پاشنه آشیل گرايش به درياست « روزنامه دریایی سرآمد» تحلیل میدهد؛
فرهنگ دریا گریزی نقشه استعمار است
از فرهنگسازي دریا تا ايجاد زمينههاي ضد فرهنگ
گروه فرهنگ دریا - امید اسماعیلی - دريا هم مانند هر پديده ديگر در جهان بشري، فرهنگ خاص خودش را دارد؛ زيرا ماهيت و خاصيت خاص خود و متفاوت با ديگر پديدهها دارد.
به گزارش روزنامه دریایی اقتصاد سرآمد، بنابراين، براي دريايي شدن بايد قواعد دريايي بودن را دانست و آموخت. براي كويرنشيني، بايد قواعد كوير را فهميد. براي آپارتمان نشيني بايد فرهنگ خاص آپارتمان را دانست. هر حوزهاي در جهان هستي، موقعيت خاص خود و فرهنگ خاص خودش را دارد.
فرهنگ دريا و فرهنگسازي دريايي
فرهنگ چيست؟ فرهنگسازي كدام است؟ چرا رهبر انقلاب اسلامي اينهمه به فرهنگ تاكيد ميكند؟ چرا ميگويد: فرهنگ آن قدر مهم است كه من حاضرم جانم را براي آن بدهم! اين مهم چيست و چگونه تحقق مييابد؟ علاوه بر تاکیدات رهبری معظم، سخن در اين باره، بسيار گفتهاند و البته كمتر عمل شده است. ميتوان ساعتها در اين باره سخن گفت و به پايان نرسيد. ما در روزنامه دریایی اقتصادسرآمد با گرايش هميشگي خود به حوزه دريا، در اين نوشتار كوتاه چند نكته به اشاره میکنیم:
فرهنگ دريايي چیست؟
فرهنگ دريا هم فرهنگ خاص خودش است. از پوشش، ذائقه و غذا، طبيعت و زيبايي، خطر و ريسك و... اما آن چه اكنون در ايران ما رايج است، فرهنگ خشكي است. خشكي نشيني، خشكي پوشي، خشكيخوري، رانندگي در خشكي، تفريح در خشكي و... اين است كه فرهنگ فكري و رفتاري ما خشكيگراست. گرايش به خشكي داريم و از آب و دريا و زندگي در دريا و تفريح در دريا و تردد در دريا و... چندان اطلاعي نداريم و به همين دليل، براي گرايش به دريا چندان رغبتي نداريم.
تا دم ساحل ميرويم و تفريحات متعدد ساحلي ميكنيم، اما چيزي ما را نميكشد ببرد تا عمق دريا. گرايش و كشش به سمت دريا نيست؛ اينها همان فرهنگ هستند. فرهنگ گرايش به دريا در ايرانيها كم است.
چرا گرايش به دريا كم است؟
دو دليل عمده و بزرگ دارد. اول، تلاش استعمار براي دور كردم مردم ايران از دريا. دشمنان ذاتي ايران زمين، طوري فرهنگسازي كردند كه ايرانيان از دريا بترسند و به دريا گرايش نداشته باشند. زيرا، ايرانيان با داشتن سه درياي اقتصادي (خزر- خليج فارس و عمان) ميتوانند به بالاترين حد از درآمد و موفقيت برسند. ابتدا تلاش كردند كه ايرانيان را از دريا محروم كنند و با تقسيم خاك ايران، به نحوي عمل كنند كه مزيت دريايي ايران را بگيرند؛ كما اينكه هم اكنون هم همچنان همين ايده و آرزو را دارند. اما نتوانستند. بنابراين، از حربه فرهنگ استفاده كردند و موفق هم شدند. در اين باره بيشتر سخن خواهيم گفت.
دليل ديگر در ادامه همان تز استعماري، عدم گرايش فرهنگ سازان اصلي - مانند وزارت فرهنگ و سيماي جمهوري اسلامي- به فرهنگسازي براي درياست كه سالهاست ادامه دارد و متاسفانه همچنان بينگاهي و بيتوجهي به دريا در اين دو ركن فرهنگساز ادامه دارد. وزارت آموزش و پرورش در اين رابطه كه كامل كنار مانده است. هزاران انجمن و كانون فرهنگي از اين فعاليت دور هستند و به طور كلي، فرهنگ سازي براي بازگرداندن ايرانيان به سمت دريا نيست و يا بسيار ضعيف است.
بيتوجهي ارگان دريايي كشور به فرهنگ
اكنون، ارگانهای دريايي متعددي در كشور ایران فعال هستند؛ اما متاسفانه آنها هم درك و انگيزه كار فرهنگي ندارند. «كار فرهنگي كار ما نيست» اين سخن يكي از مسئولان ارگان های دریایی کشور كه به صراحت به ما گفت و تاكيد كرد. ما نااميد شديم زيرا وقتي يك مسئول عالي در حوزه برنامههاي راهبردي با تندي و تاكيد اين سخن را به زبان ميراند، ديگر چه بايد كرد و چه بايد گفت؟ ما بهتر از رونالدو را ول كنيم و غضنفر را بچسبيم.
باعث حيرت و تعجب ما شد و همچنان حيرانيم كه چگونه ميتوان اركان مهم دريايي كشور را به اين باور رساند كه نه تنها كار فرهنگي و فرهنگسازي لازمه توسعه است، بلكه اين كار بايد از خود آنها شروع شود. اكنون چه ميتوان كرد وقتي يك مسئول عالي آن هم در مرکز تحقيقات راهبردي سازمان بنادر داراي چنين طرز فكري است و هر گونه طرح راهبردي فرهنگي را كنار مي زند؟
انجمنهاي بخش خصوصي فريادرس
فرهنگ دريايي
بیشک كه طرز نگاه و نوع تفكر رئيس سازمان بنادر و دريانوردي مانند بخش راهبردياش نیست. اما با روند كنوني مجبوريم به بخش خصوصي اميدوار باشيم. انجمنهاي فعال و توانمندي كه نگاه فرهنگي را درك كنند و بدانند كه فرهنگسازي، بنمايه موفقيتهاي بزرگ ما در همه حوزهها – به خصوص دريا- است. با چنين نگاهي است كه ميتوان به آينده دريايي ايران اميدوار بود. اما اين كه دقيقا فرهنگسازي در حوزه دريا چيست و جزئيات آن كدام است، جاي بحث اختصاصي و مفصل دارد؛ ضمن اين كه بايد متاسف بود كه در اين باره، منابع مكتوب و تحقيقات علمي خاصي در ايران وجود ندارد و اين حاصل همان نگاه استعماري است كه ايراني بايد از دريا دور بماند.
اگر بخواهيم طرز نگاه را عوض كنيم و مسئولان عالي ارگان های دريايي را به سمت فرهنگسازي گرايش دهيم، نيازمند همت بخش خصوصي و كار گروهي است. ميدانید و ميدانيم كه با يك گل بهار نميشود. فرهنگسازي نيازمند يك برنامه كلان ملي، گسترده و همه جانبه و مستمر است. اين نگرش در شيلات هم ادامه نيافت و خبري از هيچ برنامه معين فرهنگي نبود و نيست.
در ساير ارگان های دریایی هم وضعيت به همين منوال و روال مايوسكننده است. هيچ سازماني در بخش دولتي، يك برنامه مشخص در راستاي فرهنگسازي نيست و با توجه به نوع نگاه مديران راهبردي! آنها، اميدي به آنها نيست مگر اين كه روساي اين اركان مهم، شاهعباسي ريشي بجنبانند و با درك عميق موضوع، آستين همت بالا زده و همه اركان فرهنگي كشور را براي يك فعاليت بزرگ فرهنگي براي تغيير باورها و درياييكردن نگاهها به صف كنند.
در اين مسير، به نظر ميرسد كه بخش خصوصي بايد هندل كند و زمينه را آماده سازد. انجمنهايي مانند انجمن مهندسي دريايي ايران، انجمن كشتيراني و خدمات وابسته ایران، انجمن صنفی دریانوردان تجاری و سايتهاي وابسته به آنها بايد پاي كارآمده و يك برنامه مشترك را بياغازند تا راه و نگاه دولتيها را باز كنند. ما در روزنامه دریایی اقتصادسرآمد ضمن اعلام آمادگي براي همفكري و ارائه برنامه، در اين باره به كرات سخن خواهيم گفت.
چگونه فرهنگسازي نكنيم
«ضدفرهنگ» بسيار آسانتر از «فرهنگسازي» است؛ زيرا در فرهنگسازي بايد كار كرد، برنامهداشت و با ظرافت و زيبايي آن برنامه را اجرا كرد. اما براي اين كه فرهنگسازي نكنيم، كافي است كه هيچكاري نكنيم. چيزي كه الان اغلب - و شايد تمامي - بخشهاي حوزه دريا دارند انجامش ميدهند؛ يعني هيچكاري. «ضد فرهنگ» زماني ايجاد ميشود كه به رغم تمامي تلاشها در توسعه فيزيكي، به توسعه فرهنگي توجه نكنيم. زماني كه افكار عمومي بياعتنا بود و در گستره ملي براي ترويج فرهنگ تلاش نكنيم، هر كاري كه انجام شود، يك جهتش به ضد فرهنگ منجر ميشود. به طور اساسي، فرهنگ زيربناست؛ اگر به بخش فرهنگ توجه كرديم، باقي سازههاي ما معنا پيدا ميكند و در غير اين صورت، همان سازهها كه با هزينه گزاف و تلاش زياد حاصل شده است، خود تبديل ميشود به ضد فرهنگ.
اجازه بدهيد چند مثال از سازههايي كه تبديل ميشوند به ضد فرهنگ بياوريم. اين سازهها كه اغلب هم از سر دلسوزي و عنايت به توسعه ساخته ميشوند، گاهي جواب عكس ميدهند. نمونه بزرگ و بارز آن در تهران، مسيرهاي دوچرخهسواري است كه در سراسر برخي خيابانهاي مهم كشيده شدهاند؛ بيآن كه حتا يك دوچرخهسوار از آنجا بگذرد! آن همه طراحي و تعمير و بازسازي و رنگ و... نتيچهآش شده هيچ و حتا زير هيچ. وقتي مردم نگاه ميكنند كه مثلا در طول بلوار كشاورز، اين همه خط دوچرخه كشيده شده و دوچرخهسواري از آن استفاده نميكند، از درون و برون ريشخند ميكنند. اين يك ضد فرهنگ. بدتر اين كه مسير دوچرخه سواري تبديل شده است به مسير موتورسواري، آن هم معكوس! يعني مسيري ايجاد كردهاند كه ريشخند مردم و بازي موتورسواران را ايجاد كنند. به كناره بلوار طولاني ميرداماد نگاه كنيد. به مسير دوچرخه سواري افسريه نگاه كنيد. به مسير دوچرخه سواري آميرآباد نگاه كنيد و... چقدر استفاده به اصل شده است؟چنين اقدامي كه في نفسه خوب است، به دليل عدم ايجاد زمينه فرهنگي مناسب، جواب عكس داده است. همينطور است اسكلههاي موسوم به اسكلههاي گردشگري. همينطور است كشتيهاي تفريحي و كروزهاي گردشگري. اينها نيز يا بلااستفاده ماندهاند و يا به اموري غير از فلسفه ذاتي خود ميپردازند. كشتيهاي كروز نه براي گردشگري دريايي كه براي تفريح و جشن و پايكوبي تبديل شدهاند تا در يك اقدام منفي و منفعل، تهديد به بگير و ببند ميخواهد مانع از تفريحات غيردريايي شود.
ماهي چيني قرمز را در تنگها مياندازند و به جاي سنت «ماهي خوري شب عيد ايراني» جا ميزنند و سيماي جمهوري اسلامي هم تبليغش را ميكند. در شبكههاي ملي و سراسري، سفره هفت سين ميچينند با تنگ ماهي قرمز! ترويج ضد فرهنگ.
كنار ساحل نشستن، خير شده به كنارههاي دريا، به جاي «گردشگري دريايي» ترويج شده و برخي مسئولان هم به آن تاكيد ميكنند! اين يعني ناداني فرهنگي. يعني نرفتن به سمت فرهنگ سازي و يعني ايجاد زمينههاي ضد فرهنگ.