printlogo


تایتانیک ایران


رامین جهان پور- قبل از پیروزی انقلاب یعنی درسال ۱۹۷۶ میلادی دولت ایران  دو کشتی توریستی به نام‌های رافائل و میکل آنژ از ایتالیا وارد کشور می کند. دلیل وارد شدن این کشتی‌ها به کشورهم تسویه بدهی تسهیلاتی بود که سالها قبل‌تر دولت ایران به ایتالیا پرداخت کرده بود وایتالیایی‌ها توانایی بازپرداخت آن را نداشتند. میکل آنژ کوچکتر از رافائل بود اما کشتی رافائل هم بزرگ بود وهم زیبا وپرامکانات. طوری که معروف شده بود به تایتانیک ایران؛ بخاطر همین خیلی از گردشگرها و توریست‌ها بخاطر دیدن این کشتی به بندر بوشهر می آمدند و ازاین کشتی مجهز وزیبا  که در زمان خودش بی نظیر بود دیدن می کردند. اما این کشتی زیبا سرنوشت غم انگیزی پیدا کرد ودردهه ۱۳۶۰هنگام جنگ مورد اصابت موشک‌های بعثی‌ها قرارگرفت و درمیان بهت و حیرت مردمان آنجا ابتدا سوخت ومدتی بعدهم به زیرآب رفت. داستان کشتی رافائل را  محمدرضا مرزوقی نویسنده آبادانی کشورمان به رشته تحریردرآورده وبا نوشتن آن، ادای دینی کرده به این کشتی نوستالژیک. ماجرای داستان ازاین قراراست که در سال ۱۳۶۲ زمان حمله‌های هوایی عراق به جزیره خارک و بوشهر؛  نوجوان دانش آموزی به اسم محمد که شخصیت محوری این رمان هم هست و به همراه دوستان و خانواده اش به تازگی از جزیره خارک به بوشهرآمده و محله‌اشان نزدیکی های گمرک بوشهر است ازروی کنجکاوی تصمیم می گیرند دل را به دریا بزنند و وارد این کشتی شوند تا بدانند داخل این کشتی پرماجرا چه خبراست که اینقدر ازبزرگترهایشان داستان وارد شدن آن به بوشهر را شنیده اند. کلیت ساختار داستان در سواحل بوشهر ونزدیکی‌های کشتی به ساحل نشسته رافائل می چرخد. گفته شده هنگامی که این کشتی وارد بوشهرشد هیچکدام از کشورهای محدوده خلیج فارس چنین  شناور مجهزی را به دریا هایشان ندیده بودند.در فاصله‌ای  نه چندان دورازبازی‌ها و سرگرمی‌های رایج برای سن و سال  بچه‌ها کشتی رافائل همچون عروسی زیبا برآب های آبی دریا لمیده است. کشتی که دائم توجه بچه ها را به سمت خودجلب می کند و همگی درآرزوی داخل شدن به آن و دیدن زیبایی‌های توصیف ناپذیرش هستند. اما در کشتی برای ورود آدم‌های معمولی بسته است و فقط کارکنان نیروی دریایی می توانند درآنجا رفت وآمد داشته باشند و زندگی کنند. درهمان گیرودار نویسنده کتاب یک خانواده جنگ زده آبادانی را واردقصه می کند که تازه به محله محمدودوستانش می آیند. با آمدن آن خانواده ماجراهای عجیبی  برای محمدودوستانش رخ می دهد که ارتباطی مستقیم با کشتی رافائل دارد. مرزوقی با نوشتن این داستان ۲۴۲صفحه ای گریزی داشته به دوران جنگ وبچه های هم نسل خود که طعم جنگ وسختی‌ها و نگرانی‌هایش را ازسرگذرانده اند. امابرخلاف خیلی از داستان‌های جنگی، مرزوقی خیلی روی تلخی‌ها ومشکلات ومعضلات جنگ مانورنداده است بلکه به زبانی شیرین و نوجوانانه سعی کرده به ساختاروپرداخت داستانش شکلی طنزآمیز بدهد و رگه‌های ازطنز«موقعیت» را در لابه لای داستانش بگنجاند، خصوصا وقتی دارد اززبان نوجوان‌های دهه شصت در جنوب کشور صحبت می کند که زندگیشان به طعم جنگ آمیخته شده بود. نکته مهم دیگری که در این رمان به چشم می خورد استفاده هوشمندانه نویسنده از زبان بومی برای شخصیت‌های داستان است  که به نوعی به اقلیمی بودن داستان کمک کرده است. در پایان این یادداشت می خواهم اشاره ای داشته باشم به نوشته کوتاه یکی از نوجوانان بوشهری که دراین مورد در صفحه وبلاگش نوشته است:« رافائل یادآور خاطرات بسیاری است. همیشه وقتی کنار ساحل می‌رفتیم پدرم دستش را دراز می کرد و می‌گفت رافائل اینجا پهلو گرفت و اینجا هم آرام گرفت. انگار ما میزبان خوبی برایش نبودیم. هنوز آن روزهای کنار ساحل با پدر رفتن و گفتن از خاطرات رافائل برایم تازه است.همه‌ی بوشهری‌ها از رافائل خاطره دارند. حتی من هم که آن کشتی زیبا را ندیده ام، آن چنان با آن آشنا هستم، که گویی رافائل را با تمام وجود درک کرده ام و دیده ام. عروس  زیبای ایتالیایی که به بوشهر آمد و در خلیج فارس برای همیشه ماند. رافائل آمد، زیبا بود و جذاب، جنگ شد، سوخت، خشک شد و خود را غرق کرد و ماهی ها بوسه بارانش کردند.