یک استاد دانشگاه در «روزنامه سرآمد» بررسی میکند؛
نقشه راه علمی برای عبور از بحران خلیج گرگان
آزمون بزرگ مهندسی مدیریت منابع آبی ایران؛ چه فکرکردیم، چه شد، چه باید بکنیم؟
گروه راهبردی-دکتر مهدی عجمی- خلیج گرگان بهعنوان بزرگترین خلیج دریای خزر شناخته شده و روزگاری نگینی فیروزهای در سواحل جنوبشرقی خزر و زیستگاه پرندگان مهاجر و ماهیان ساحلی بود. مساحت آن حدود ۴۰۰کیلومترمربع است و جزو ذخیرهگاه زیستکره میانکاله ثبتشده در کنوانسیون رامسر محسوب میشود.
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، دکتر مهدی عجمی، عضو هیأت علمی گروه سواحل، بنادر و سازههای دریایی دانشگاه صنعتی شاهرود و رئیس پیشین انجمن مهندسی دریایی ایران، در مقالهای علمی به تحلیل وضعیت بحران ایجادشده در خلیج گرگان پرداخته شده است. نگارنده در این مطلب ضمن تحلیل فنی-مهندسی پسروی آب و انسداد کانالها در محدوده مورد مطالعه، به بررسی تنوعزیستی، آلودگی و ریسک ریزگردهای نمکی از نگاه زیستمحیطی پرداخته و همچنین آسیبشناسی حکمرانی و سیاستگذاری در مدیریت بحران را موردتوجه قرار داده است. این مطلب را در ادامه میخوانید:
۱. مقدمه و وضعیت کنونی خلیج گرگان
در دهه اخیر وضعیت خلیج به دلیل افت شدید تراز آب دریای خزر وخیم شده بهطوریکه بیش از ۲۷درصد از مساحت آن خشک شده است و پیشبینی میشود اگر این روند ادامه یابد، در کمتر از یکدهه بخشهای وسیعی از خلیج کاملاً خشک شوند. اکنون بخشهای کمعمق خلیج به زمینهای گلی و شورهزار تبدیل شدهاند.
خلیج گرگان اکولوژیکی بسیار کمعمق (عمق متوسط حدود ۲متر) است و توسط شبهجزیره باریک میانکاله از دریای خزر جدا شده است. تنها چند کانال باریک مانند آشوراده، خزینی و چپقلی خلیج را به دریا متصل میکنند. در سالهای اخیر رسوبگذاری شدید در این کانالها همراه با رشد پوشش گیاهان آبزی، جریان تبادل آب با دریای خزر را بهطور قابلتوجهی کاهش داده است. هر یکسانتیمتر افت تراز آب دریای خزر حدود یککیلومترمربع از مساحت خلیج را خشک میکند؛ رقمی که بیانگر آسیبپذیری بالای این اکوسیستم است. تراز آب خزر پس از دوره اوجگیری در اواخر قرن بیستم از حدود سال۱۹۹۵ روند کاهشی آغاز کرد و تاکنون بیش از 5/1متر افت کرده که خلیج گرگان و تالابهای پیرامونی را در خطر جدی قرار داده است.
همزمان با کاهش کمیّت آب، کیفیت اکوسیستم خلیج نیز بهشدت تنزل یافته است. جمعیت پرندگان مهاجر زمستانگذر از حدود یکمیلیونونیم بال به کمتر از ۴۰۰هزار بال سقوط کرده و تصاویری از قایقهای ماهیگیری به گلنشسته در بندر ترکمن وضعیت بحرانی صیادان محلی را نشان میدهد. رنگ آب خلیج نیز از فیروزهای شفاف به سبز تیره و کدر تغییر کرده که نشانه افزایش شوری و افت کیفیت آن است. ترکیب شیمیایی آب تغییر یافته و نابودی فیتوپلانکتونها و زئوپلانکتونهای پایه زنجیره غذایی، ماهیان و پرندگان را با کمبود شدید منابع غذایی مواجه کرده است. به این ترتیب، خلیج گرگان و تالاب میانکاله (از نخستین تالابهای ثبتشده ایران در کنوانسیون رامسر) اکنون در آستانه تبدیلشدن به اکوسیستمی خشک و بیحیات قرار گرفتهاند. در ادامه این گزارش، علل و ابعاد بحران خلیج گرگان بررسی شده و راهکارهای فنی، مالی و نهادی برای نجات این اکوسیستم ارزشمند ارائه میشود.
۲. تحلیل فنی-مهندسی پسروی آب و انسداد کانالها
تغییرات آبوهوایی و نوسانات سطح آب دریای خزر نقش اصلی را در پسروی خلیج گرگان داشته است. از دهه۱۳۷۰، تراز آب خزر بهطور مستمر کاهش یافته و تاکنون بیش از 5/1متر افت کرده است. از جمله دلایل این کاهش میتوان به کمبود بارش، افزایش تبخیر ناشی از گرمایش جهانی و برداشت بیرویه آبهای سطحی و زیرزمینی اشاره کرد. این عوامل دستبهدست هم دادهاند تا ورودی آب شیرین به خلیج بهشدت کاهش یابد و خلیج سالانه دهها سانتیمتر عقبنشینی کند؛ بهطوری که حدود ۲۲هزار هکتار از اراضی پیرامون خلیج طی چنددهه اخیر بین خشکی و غرقاب در نوسان بوده است.
از دیدگاه زمینشناسی، خلیج گرگان یک پهنه رسوبزایی بسته در گوشه جنوبشرقی دریای خزر است. جریانهای ساحلی همواره رسوبات را به سمت شرق حمل کرده و شبهجزیره میانکاله در نتیجه انباشت هزاران ساله این رسوبات پدید آمده است. این روند همچنان ادامه یافته و انباشتهشدن رسوبات در دهانههای ارتباطی خلیج (کانالهای آشوراده، خزینی و چپقلی) سبب کمعمق و انسداد تدریجی این مجاری حیاتی شده است. مشاهدات میدانی و تصاویر ماهوارهای نشان میدهد بستر این کانالها اکنون پوشیده از ماسه، گل و گیاهان آبزی است که مانند سدی، تبادل آب با دریا را محدود کرده است. علاوهبر رسوبات، افزایش چشمگیر پوشش گیاهی آبزی در آبهای کمعمق خلیج (مانند نیزارها) جریان آب را کُند کرده و خلیج را بهسمت باتلاقیشدن سوق داده است. کارشناسان هشدار دادهاند که در صورت ادامه این روند، خلیج گرگان به یک تالاب درونبسته تبدیل خواهد شد. مدلسازیهای عددی نیز این نگرانی را تأیید میکنند؛ یک پژوهش دانشگاهی نشان داده تداوم افت تراز خزر میتواند منجر به پیشروی کامل میانکاله و بستهشدن دهانه خلیج شود که در چنین شرایطی تنها راه ممکن حفظ تعادل آب، تعریض یا تثبیت مداوم ورودیهای فعلی است.
پیامد عملی انسداد کانالها، افزایش زمان ماندن آب در خلیج و کاهش تبادل با دریاست. در گذشته جریان آزاد آب میان خزر و خلیج، تبادل شوری و اکسیژن را تنظیم میکرد، اما اکنون با انسداد اغلب کانالها، تبادل سالانه به شدت کاهش یافته و میانگین زمان ماند آب به بیش از یکسال رسیده است. این رکود آب باعث تسریع رسوبگذاری، افزایش شوری و افت شدید اکسیژن در خلیج میشود. بنابراین باز نگه داشتن کانالهای ارتباطی حیاتیترین اقدام فوری برای جلوگیری از خشکیدن کامل خلیج است. خوشبختانه از اواخر سال۱۴۰۱ عملیات گسترده لایروبی کانالهای اصلی آغاز شده و ورود آب تازه به خلیج به میزان چشمگیری افزایش یافته است؛ تجربهای که نشان میدهد با اراده و منابع کافی، مداخلات مهندسی مؤثری قابل انجام است.
ترکیب نامیمونی از تغییرات اقلیمی (کاهش بارش، افزایش تبخیر)، مدیریت ناکارآمد منابع آب (عدمتخصیص حقابه زیستمحیطی) و پویاییهای زمینشناختی (رسوبگذاری مداوم و انسداد دهانهها) دستبهدست هم داده تا این اکوسیستم آبی ارزشمند را به ورطه نابودی بکشانند. بحران خلیج گرگان همچنین نمونهای آشکار از اثرات زنجیرهای برهمخوردن تعادل محیطزیست است؛ از آب و خاک گرفته تا حیات گیاهی و جانوری و معیشت ساکنان بومی در این چرخه تأثیرپذیر شدهاند. در بخشهای بعدی این گزارش، کاستیهای سیاستگذاری در مدیریت بحران، اقدامات انجامشده و راهکارهای پیشنهادی برای برونرفت از وضعیت بررسی خواهد شد.
۳. تحلیل محیطزیستی: تنوعزیستی، آلودگی و ریسک ریزگردهای نمکی
افت مداوم تراز آب خلیج و قطع ارتباط منظم با خزر، پیامدهای اکولوژیک وخیمی در پی داشته است. شوری آب بهشدت افزایش یافته و ترکیب شیمیایی آن تغییر کرده است؛ غلظت نمک در خلیج گرگان که در شرایط عادی حدود 15-14 گرم بر لیتر بود، در برخی نقاط به بیش از ۵۰گرم بر لیتر رسیده و در صورت قطع کامل ارتباط با دریا میتواند حتی به 170-160گرم بر لیتر برسد. به همین دلیل زنجیره غذایی خلیج تقریباً از هم فرو پاشیده است؛ پلانکتونهای پایه غذایی بهشدت کاهش یافته و گونههای حساس به شوری بالا (مانند ماهیان آب شیرین و لبشور) تقریباً ناپدید شدهاند. در این وضعیت، صیادان محلی از تورهای خالی خود گلهمندند و معیشت آنان بهشدت آسیب دیده است. تنها گونههایی که از این شرایط نامطلوب سود بردهاند، آبزیان مهاجم و مقاوم مانند شانهدار ژلهای Mnemiopsis هستند که در دهه اخیر وارد خزر شده و رقابت جدیدی برای ماهیان بومی ایجاد کردهاند.
تنوع پرندگان آبزی نیز افت چشمگیری داشته است. خشکشدن عرصههای تالابی و افزایش شوری باعث مهاجرت یا مرگ بسیاری از پرندگان بومی مانند فلامینگو، پلیکان و انواع مرغابیها شده است. در سالهای۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ تلفات گسترده پرندگان در تالاب میانکاله و خلیج گرگان گزارش شد که علت آن رشد باکتریهای بیهوازی و بیماری بوتولیسم در آبهای راکد بود. وضعیت کنونی خلیج زمینه تشدید پدیده یوتریفیکاسیون را نیز فراهم کرده است؛ زیرا حجم بالایی از نیتروژن و فسفر ناشی از کشاورزی و فاضلاب به خلیج وارد میشود، اما خروج این مواد محدود شده است. این ترکیب نیتروژنی- فسفری میتواند موجب شکوفایی جلبکهای مضر و کاهش اکسیژن محلول در آب شده و به مرگ بیشتر آبزیان منجر شود. هرچند بررسیهای رسوبی نشان داده غلظت فلزات سنگین (مانند روی، کروم، مس، سرب) در رسوبات خلیج نسبتاً پایین است، آلودگیهای آلی و میکروبی ناشی از پسابهای شهری و زهآبهای کشاورزی بهعنوان یک تهدید جدی باقی است. با پایینتر آمدن سطح آب و بستهترشدن خلیج، غلظت این آلایندهها افزایش یافته و احتمال وقوع شکوفایی سیانوباکتریها و افت اکسیژن بیشتر میشود.
یکی از جدیترین مخاطرات خشکشدن خلیج گرگان، وقوع طوفانهای گردوغبار نمکی است. با پسروی آب، بستر گلآلود خلیج در معرض هوا قرار گرفته و پس از خشکشدن، ذرات نمک و رسوب ریز به آسانی توسط باد بلند میشوند. مطالعات نشان داده است در صورت خشکشدن کامل خلیج، طوفانهای نمکی تا شعاع حدود ۵۰کیلومتری را تحت تأثیر قرار خواهند داد؛ سناریویی مشابه دریاچه ارومیه که پس از خشکشدن آن، طوفانهای نمکی به معضلی بزرگ برای سلامت انسان و کشاورزی تبدیل شد. در شمال ایران نیز ورود گردوغبارهای نمکی به زمینهای کشاورزی میتواند خاک را شور و محصولات را نابود کند و استنشاق این گردوغبار برای ساکنان محلی مخاطرات جدی تنفسی و قلبی به همراه دارد. به این ترتیب، تداوم وضعیت کنونی خلیج گرگان ممکن است این منطقه را به یک بحران زیستمحیطی و انسانی تبدیل کند که آثار آن فراتر از محدوده خلیج خواهد بود.
مجموعاً، تحلیلهای فوق نشان میدهد که افت تراز آب خزر و انسداد جریانها زنجیرهای از آثار منفی را به همراه داشته است: افزایش شوری، کاهش اکسیژن، نابودی تنوع آبزیان و پرندگان، شیوع جلبکهای مخرب و باکتریهای بیهوازی و شکلگیری بالقوه گردوغبارهای نمکی. بنابراین، هرگونه طرح نجات خلیج گرگان باید رویکردی جامع و اکوسیستممحور داشته باشد که نهتنها بازگرداندن جریان طبیعی آب را هدف گیرد، بلکه بر احیای کارکردهای بومشناختی خلیج (مانند تصفیه طبیعی آب، تولیدمثل ماهیان، تأمین غذای پرندگان و کنترل گردوغبار) نیز متمرکز باشد.
۴. آسیبشناسی حکمرانی و سیاستگذاری در مدیریت بحران
بحران خلیج گرگان را میتوان بهمثابه یک مطالعه موردی مهم در حکمرانی محیطزیستی ایران بررسی کرد. بررسی تصمیمات و سیاستهای ملی و محلی نشان میدهد مجموعهای از تأخیرها، ناهماهنگیها و ضعف آیندهنگری در تشدید این بحران نقش داشته است. با وجود مشاهده نشانههای اولیه پسروی آب از اوایل دهه۱۳۹۰، اقدام مؤثر دولتی تا چندینسال به تعویق افتاد. در واقع تصمیم مهمی تا پایان سال۱۳۹۵ گرفته نشد و کارگروه تخصصی نجات خلیج تنها در اوایل۱۳۹۶ شکل گرفت که این تأخیر باعث شد بخش بزرگی از خلیج پیش از هر مداخلهای خشک شود.
از دیگر کاستیها، فقدان یک متولی واحد برای مدیریت خلیج و تقسیم وظایف میان دستگاههای متعدد بود. سازمان حفاظت محیطزیست، وزارت نیرو و شرکتهای آب منطقهای، سازمان بنادر و شیلات هریک بخشی از مسئولیت را در نظر میگرفتند، اما هماهنگی بین این بخشها وجود نداشت. پیش از سال۱۴۰۰ هیچ نقشه راه یا تقسیم کار روشنی میان این نهادها تدوین نشده بود و هریک بخشی از مشکل را میدیدند؛ سازمان محیطزیست بر گونهها و زیستگاهها تمرکز داشت، وزارت نیرو مسائل آب و حقابه را پیگیری میکرد و سازمان بنادر راهحلهای مهندسی مانند لایروبی را دنبال میکرد. فقدان مدیریت یکپارچه باعث شد اقدامات انجامشده در دهه۹۰ پراکنده و کوتاهمدت باشد و نتوانند جلوی ادامه روند خشک شدن را بگیرند.
گامهای اصلاحی در اواخر دهه۱۳۹۰ برداشته شد. در بهمن۱۳۹۹ دولت طرح ملی هفتساله حفاظت و احیای خلیج گرگان و تالاب میانکاله را تصویب کرد و حدود ۲۱۴میلیون دلار اعتبار برای آن در نظر گرفت؛ هرچند پنجسال پس از آغاز بحران این اتفاق رخ داد. پس از آن نیز مقامات عالیرتبه کشور وارد عمل شدند: تشکیل ستاد ملی با ریاست معاون اول رئیسجمهور، اولویت دادن رئیسجمهور به طرح پمپاژ و حفر کانال ۲۰کیلومتری و ایجاد کارگروهی از سازمانهای مختلف (بنادر، محیطزیست، نیرو، جهاد کشاورزی) تحت نظر استانداران، نشان از عزم جدی برای احیا داشت. اگرچه روند تأمین کامل بودجه با چالشهایی همراه بود (بهعنوان مثال در اوایل سال۱۴۰۱ فقط بخشی از اعتبار تخصیصیافته پرداخت شد)، اما اختصاص اعتبار مشخص برای طرح احیا خود تحولآفرین بود.
در جمعبندی آسیبشناسی حکمرانی میتوان گفت، مهمترین کاستیها عبارت بودند از: تأخیر در اقدامات پیشگیرانه، نبود مدیریت یکپارچه بینبخشی، غفلت از حقابههای زیستمحیطی و اتخاذ رویکردهای پراکنده و واکنشی در مراحل اولیه بحران. خوشبختانه طی یکی،دوسال اخیر، با ارتقای مسئله به سطح ملی و شفافشدن نقش دستگاهها، بسیاری از این کاستیها در حال جبرانشدن هستند؛ تصویب طرح جامع احیا، تعیین مسئولیتها و افزایش حساسیت عمومی نویدبخش بهبود در حکمرانی است. نکته کلیدی آن است که در مسائل پیچیده محیطزیستی پیشگیری و مداخله زودهنگام بسیار کمهزینهتر و مؤثرتر از اقدام دیرهنگام اضطراری است. این تجربه باید به درس عبرتی برای دیگر تالابهای در معرض خطر ایران (مانند هامون، جازموریان و بختگان) تبدیل شود تا اجازه ندهیم بحرانهای زیستمحیطی بیش از این ادامه یابد.
۵. عملکرد نهادهای اجرایی، جوامع محلی و سازمانهای مردمنهاد
در مبارزه با بحران خلیج گرگان، بازیگران متعددی نقشآفرینی کردهاند. در میان نهادهای ملی، سازمان حفاظت محیطزیست بهعنوان متولی تالابها علیرغم تأخیر اولیه نقش فعالی در جلب حمایت دولت داشت و پیشنهاد آن منجر به تصویب طرح ملی احیا در سال۱۳۹۹ شد. از آن پس این سازمان نقش هماهنگکننده میان دستگاهها را برعهده گرفته است. وزارت نیرو (شرکت آب منطقهای گلستان) گرچه در دهه۹۰ حقابه مشخصی تعریف نکرده بود، پس از مأموریت در سال۱۳۹۵ به سرعت مطالعات و اقدامات اجرایی مانند لایروبی کانالها و رودخانهها را آغاز کرد. سازمان بنادر و دریانوردی نیز سهم چشمگیری در اجرای طرحهای مهندسی داشت؛ از سال۱۴۰۱ با تجهیز ماشینآلات لایروبی سنگین، عملاً عملیات بازگشایی کانالهای خلیج را بهعهده گرفت. نتیجه عملکرد این نهادها بسیار ملموس بود: طی حدود یکسال کانالهای آشوراده و چپقلی لایروبی و بازگشایی شدند و ورود آب تازه به خلیج بهطور چشمگیری افزایش یافت. گزارشها نشان میدهد تنها یکماه پس از بازگشایی کانال آشوراده، تراز آب خلیج حدود 40-30سانتیمتر بالا آمد و نزدیک به ۳۰۰۰هکتار از اراضی خشکیده زیر آب رفت. این تجربه نشان داد هنگامی که مأموریتها شفاف و امکانات فراهم باشد، نهادهای اجرایی توان فنی قابلتوجهی در حل مسائل دارند. وزارت جهاد کشاورزی نیز با مدیریت صید و مشارکت در پروژههای طبیعتمحور مانند احیای نیزارهای آشوراده و تقویت پوشش گیاهی ساحلی، در حاشیه بحران نقش داشته است.
در سطح محلی، استانداریهای گلستان و مازندران طی سالهای اخیر فعالانه وارد عمل شدهاند. از سال۱۳۹۶ کارگروه تخصصی استانی نجات خلیج به ریاست استاندار گلستان تشکیل شد که جمعآوری نظرات کارشناسان و هماهنگی میان دستگاههای مرتبط را تسهیل میکرد. استانداریها نقش رابط مهمی بین مردم محلی و دولت مرکزی ایفا کردند. آنها مطالبات و نگرانیهای ساکنان حاشیه خلیج را به تهران منتقل و همزمان مصوبات ملی را در استان پیگیری کردند. بهعنوان مثال، پس از تخصیص بودجه احیا، استانداریها متعهد شدند دستگاههای اجرایی استان (آب منطقهای، محیطزیست، بنادر) را هماهنگ و گزارش پیشرفت کار را مرتب به هیأت دولت اعلام کنند. این سازوکار گزارشدهی منظم نظارت عالی را تقویت کرد. همچنین فرمانداریها و شهرداریهای بندرترکمن، بهشهر و سایر شهرهای حاشیه خلیج در آگاهیرسانی عمومی و جلب مشارکت مردم نقش مؤثری داشتند؛ برگزاری جلسات آموزشی برای صیادان و کشاورزان درباره اهمیت طرح لایروبی در فرمانداری ترکمن، به رفع برخی ابهامات و همراهی بیشتر مردمی انجامید.
جوامع محلی از جمله صیادان، کشاورزان و روستائیان ساحل خلیج، در ابتدا با ابراز نگرانی و مطالبهگری به بحران پاسخ دادند و همین فشار باعث جلب توجه مسئولان شد. در ادامه، مشارکت عملی این گروهها نیز آشکار شد: گروههای داوطلب محلی در پاکسازی سواحل خلیج مشارکت کردند تا بستر آماده بازگشت پرندگان و گردشگران شود، برخی صیادان قایقهای خود را در اختیار تیمهای لایروبی گذاشتند تا سرعت کار بیشتر شود و دانش سنتی اهالی نیز مؤثر افتاد؛ در مواردی بزرگان محل دقیق مجاری قدیمی و عمیق زیر آب را به مهندسان نشان دادند که در انتخاب مسیرهای بهینه لایروبی کمک کرد. البته کاهش شدید صید و طوفانهای نمکی معیشت مردم را تهدید کرده و مهاجرت برخی خانوادهها را بهدنبال داشته است. در صورت ناموفق بودن احیای خلیج، انتظار میرود پدیده مهاجرت روستایی و بیکاری در بین جوامع ساحلی تشدید شود.
سازمانهای مردمنهاد و تشکلهای غیردولتی نیز به فراخور توان خود وارد عمل شدهاند. چند انجمن محیطزیستی محلی در گلستان و مازندران (نظیر انجمن «ارمغان هنر خلیج گرگان») با فعالیت در حوزه فرهنگسازی و جلب مشارکت عمومی برای نجات خلیج تلاش میکنند. آنها با برگزاری کارگاههای آموزشی، تورهای پرندهنگری و تولید محتوا در فضای مجازی سعی دارند حساسیت عمومی را نسبت به بحران افزایش دهند. حضور این تشکلها در رسانهها بر فشار عمومی برای تسریع اقدامات افزوده است. همچنین برخیNGOهای ملی (انجمنهای علمی و گروههای مدنی) مشاوره داده و با برگزاری نشستهای تخصصی (از جمله همایش ۱۴۰۲ با موضوع فرصتها و تهدیدهای خلیج) زمینه تبادلنظر کارشناسان و انتقال یافتههای پژوهشی به مدیران اجرایی را فراهم کردهاند. هرچند انتظار میرود نقشNGOها گستردهتر باشد، اما مشارکت آنها تاکنون به شفافسازی خواستههای عمومی و نظارت اجتماعی بر وعدهها کمک کرده است.
تاکنون نتایج تلاشهای مشترک دولت، مردم وNGOها جلوگیری از وخیمترشدن وضعیت و کسب موفقیت اولیه در بازگرداندن آب به بخشهایی از خلیج بوده است. اقدام هماهنگ دستگاههای دولتی (ملی و محلی) در پروژه لایروبی طی مدت کوتاهی نتایج ملموسی در پی داشته است؛ تراز آب در مناطق لایروبیشده افزایش یافته و امید به احیای اکوسیستم زنده شده است. مشارکت و همراهی مردم نیز روزافزون است و به تدریج از مطالبهگری صرف به همکاری عملی تبدیل میشود. البته کاستیهایی باقی است؛ از جمله کندی تأمین اعتبار (که سرعت عملیات را کاهش داده) و کمبود نیروهای حفاظت محیطزیست که منجر به تداوم تخلفات (مانند شکار غیرمجاز) شده است. همچنین باید نقش جوامع بومی در مدیریت خلیج بهصورت ساختارمند تعیین شود؛ برای مثال میتوان با تشکیل تعاونیهای محلی برای پایش و نگهداری کانالهای لایروبیشده، مشارکت فعال مردم را سازماندهی کرد. تجربه خلیج گرگان نشان داد هنگامی که اراده سیاسی قوی وجود داشته باشد و مشارکت مردم جلب شود، حتی چالشهای پیچیده زیستمحیطی نیز قابل مهار هستند. این تجربه ضعفهای آغازین و قوتهای مراحل بعدی مدیریت محیطزیستی کشور را عیان کرده و درسهای ارزشمندی برای آینده دارد.
۶. راهکارها و اقدامات فنی-مهندسی احیای خلیج گرگان
برای احیای خلیج گرگان، مجموعهای از راهکارهای مهندسی ارائه شده است که برخی بهصورت پایلوت اجرا شدهاند و برخی دیگر در مرحله طراحی هستند. مهمترین این راهکارها شامل موارد زیر است:
الف) لایروبی و بازگشایی کانالهای ارتباطی با دریا: این اقدام بهعنوان مؤثرترین راهکار فوری شناخته شده و عملاً نیز آغاز شده است. کانالهای چپقلی و خزینی طی سالها رسوب گرفته و ورودی آب به خلیج را مسدود کرده بودند. لایروبی آزمایشی این دوکانال در سالهای۱۳۹۶–۱۳۹۷ (هرچند محدود) اثری مثبت داشت و نهایتاً از بهار۱۴۰۱، سازمان بنادر عملیات لایروبی اساسی کانال آشوراده را اجرا کرد. نتیجه این کار مشهود بود: تنها یکماه پس از بازگشایی کانال آشوراده، تراز آب خلیج 4۰–3۰سانتیمتر افزایش یافت و حدود ۳۰۰۰هکتار از اراضی خشکیده مجدداً زیر آب رفت. پس از لایروبی جریان آب ورودی حدود ۳٫۶مترمکعب بر ثانیه گزارش شد که چندبرابر مقدار پیشین بود. این تجربه نشان داد لایروبی باید مداوم و برنامهریزیشده باشد؛ زیرا رسوبگذاری در این کانالها فرایندی دائمی است و در صورت کوتاهی، کانالها ظرف چندسال مجدداً پر خواهند شد. به همین دلیل تدوین یک برنامه پایش و لایروبی دورهای (مثلاً هر 5–3سال یکبار) ضروری است تا کانالها باز باقی بمانند.
ب) پمپاژ آب از دریای خزر به خلیج: این گزینه بهعنوان مکملی برای لایروبی در شرایط بحرانی مطرح شده است. طرح پیشنهادی شامل احداث کانال یا خط لولهای به طول حدود ۲۰کیلومتر و ایستگاههای پمپاژ با ظرفیت قابل تنظیم است. هدف این طرح این است که در صورت افت شدید سطح خزر، آب با شوری کمتر از دریای خزر به داخل خلیج پمپاژ شده تا از خشکشدن کامل جلوگیری شود. طرح پمپاژ در سال۱۴۰۳ تصویب و آغاز شده است. چالشهای این روش شامل هزینههای انرژی، نگهداری تجهیزات در شرایط شور و پیامدهای زیستمحیطی (ورود آب شور به تالابهای اطراف) است. بااینحال، استفاده از پمپهای کممصرف و سامانههای پایش شوری میتوان این چالشها را کاهش داد. همچنین در زمانهایی که تراز خزر به شکل طبیعی بالا میرود، میتوان با ایجاد کانالهای فرعی انحرافی بخشی از آب را بدون نیاز به پمپاژ به خلیج هدایت کرد.
پ) کنترل شوری و بهبود کیفیت آب: لایروبی و پمپاژ ورود آب تازه را افزایش میدهند، اما حفظ کیفیت آب نیز اهمیت دارد. یکی از راهکارهای پیشنهادی، احداث آببندانهای تبخیری حاشیهای است تا نمکهای اضافی را جمعآوری کند. در این روش آبهای فوقشور خلیج به حوضچههایی هدایت شده و پس از تبخیر بخشی از آب، نمکهای محلول در آنها تهنشین میشوند و میتوان آنها را برداشت کرد. مطالعات آزمایشگاهی داخلی نشان میدهد این ایده قابلیت عملی دارد و در صورت اجرا میتواند شوری آب باقیمانده در خلیج را کاهش دهد. از سوی دیگر، مدیریت آلایندههای ورودی از رودخانهها نیز ضروری است؛ رودخانههای منطقه با خود حجم بالایی از مواد مغذی (نیتروژن و فسفر ناشی از کشاورزی و پساب) وارد خلیج میکنند و این امر خطر یوتریفیکاسیون را افزایش میدهد. پیشنهاد شده در مسیر برخی رودخانهها تالابهای مصنوعی تصفیه احداث شود تا پیش از رسیدن آب به خلیج، بخشی از آلایندهها بهصورت طبیعی گرفته و ظرفیت تصفیهگری زیستی استفاده شود.
ت) تثبیت بستر و کاهش رسوبگذاری مجدد: رسوبگذاری مداوم در خلیج یک چالش دائمی است. از راهکارهای «نرم» برای کاهش آن، میتوان کاشت گیاهان شورپسند (مانند نیزار) در پشت کانالها و سواحل را در نظر گرفت تا با تثبیت خاک و کندکردن جریان، سرعت ورود رسوبات جدید کاهش یابد. همچنین احداث موجشکنهای کوتاه (از جنس سنگی یا خاکی) در نزدیکی ورودیها میتواند بخش قابلتوجهی از انرژی امواج را بگیرد و رسوبگذاری را کنترل کند. برای مثال پیشنهاد شده دوموجشکن سنگی در دهانه آشوراده ساخته شود تا کانال باز بماند و رسوبات کمتر وارد خلیج شوند؛ این طرح هرچند اجرا نشده است، اما با طراحی اصولی میتواند موفق باشد. نمونههای مشابهی در سایر بنادر (نظیر موجشکن بندر ترکمن) تأثیرگذار بودهاند و اجرای آن در خلیج گرگان میتواند اثربخشی عملیات لایروبی را افزایش دهد.
ث) اقدامات مبتنی بر طبیعت: علاوهبر روشهای مهندسی، راهکارهای طبیعتمحور نیز مطرح شده است. احیای پوشش گیاهی تالابی در مناطقی از میانکاله که خشک شدهاند (از طریق کاشت گونههای بومی مانند لویی و نی) میتواند در صورت بازگشت آب، تصفیه طبیعی آب و تقویت زیستگاه را سرعت بخشد. همچنین پرورش گونههای آبزی فیلترکننده (مانند صدفهای دوکفهای) برای پاکسازی ذرات معلق آب، ایدهای است که بر شفافیت آب متمرکز است. البته این اقدامات نیازمند مطالعات اکولوژیک دقیق است تا از اثرات جانبی نامطلوب جلوگیری شود. ایده دیگر، استفاده از رسوبات مازاد حاصل از لایروبی برای ساخت جزایر کوچک مصنوعی در خلیج است. تجارب جهانی مانند پروژه Marker Wadden در هلند (ایجاد جزایر تالابی با استفاده از رسوبات کف دریاچه) نشان داده میتوان با بهرهبرداری از رسوبات لایروبیشده، زیستگاههای جدید برای پرندگان و آبزیان ایجاد کرد؛ طرحی که در خلیج گرگان نیز قابل بررسی است.
ج) نمونههای جهانی موفق: راهکارهای فوق بیسابقه نیستند و در نقاط مختلف جهان به کار رفتهاند. برای مثال دریاچه چیلیکا در هند – که مشکلات مشابهی داشت – در سال۲۰۰۰ با ایجاد یک دهانه جدید به خلیج بنگال و لایروبی گسترده احیا و ظرف چندسال بهبود اکوسیستم مشاهده شد. در پارک ملی اورگلیدز فلوریدا نیز طی چنددهه شبکهای از کانالها، سدها و پمپها طراحی شد تا جریان طبیعی آب بازگردد. این پروژه که با حمایتهای قانونی گسترده همراه بود، اکنون به یکی از بزرگترین طرحهای احیای تالاب دنیا تبدیل شده است. این تجارب نشان میدهد موفقیت برنامههای احیا نیازمند حمایت سیاسی-قانونی و مشارکت جامع درازمدت است.
لیست، توضیحات و مستندات بسیار جامع و کاملی را از تجربیات مشابه جهانی در مبارزه با بستهشدن دهانهها، پسروی خلیجها و کوچکشدن پهنههای آبی در منابع مرتبط ببینید که بیان آنها خارج از حوصله، ماهیت و رسالت این نوشتار است.
۷. مدلهای مالی نوین برای تأمین مالی احیا (اوراق قرضه آبی: Blue Bonds)
تحقق طرح احیای خلیج گرگان نیازمند منابع مالی پایدار و سازوکارهای ابتکاری است. چند مدل تأمین مالی نوین قابل طرح است:
اوراق قرضه آبی (Blue Bonds): این اوراق از دسته اوراق قرضه سبز هستند که صرف پروژههای مرتبط با اکوسیستمهای آبی میشوند. برای مثال، در سال۲۰۱۸ جمهوری سیشل اوراق آبی دهساله ۱۵میلیوندلاری صادر کرد تا درآمد آن را برای گسترش مناطق حفاظتشده دریایی و تقویت شیلات پایدار هزینه کند. در سال۲۰۲۱ نیز کشور بلیز با یک سازوکار مشابه، بخشی از بدهی خارجی خود را در ازای تأمین مالی حفاظت از اقیانوسها کاهش داد. اندونزی در سال۲۰۲۳ نیز نخستین اوراق آبی عمومی خود (۱۵۰میلیون دلار) را منتشر کرد که عواید آن برای حفاظت از خط ساحلی، جنگلهای حرا و تنوعزیستی دریایی اختصاص مییابد. این نمونهها نشان دادهاند که در صورت تضمین دولتی یا مشارکت بینالمللی، بازار سرمایه میتواند منابع قابلتوجهی برای محافظت از زیستبومهای آبی جذب کند.
مبادله بدهی با طبیعت و منابع بینالمللی: در این روش بخشی از بدهی خارجی کشور با اجرای پروژههای محیطزیستی معاوضه میشود. اگرچه ایران بدهی خارجی قابلتوجهی ندارد، ولی میتواند با استفاده از کمکهای بلاعوض یا وامهای کمبهره صندوقهای بینالمللی مانند صندوق اقلیم سبز (GCF) و صندوق جهانی محیطزیست (GEF) منابع جدید جذب کند. خلیج گرگان بهعنوان یک تالاب ثبتشده در کنوانسیون رامسر و ذخیرهگاه زیستکره میتواند حمایتهای بینالمللی را جلب کند. استفاده از این منابع بدون استقراض، اجرای طرح احیا را تسهیل میکند.
اوراق مشارکت ویژه طرحهای آبی: دولت ایران اجازه صدور اوراق مشارکت برای طرحهای زیربنایی و محیطزیستی را فراهم کرده است. بر این اساس میتوان بخشی از ظرفیت ۳۰هزار میلیارد تومانی اوراق مشارکت مجاز را به پروژههای احیای تالابها اختصاص داد. تفاوت اوراق مشارکت عادی و «آبی» در شفافیت گزارشدهی و تعهد به معیارهای زیستمحیطی است؛ بنابراین طراحی اوراق مشارکت یا قرضه آبی با اهداف و شاخصهای مشخص اکولوژیک میتواند سرمایهگذاران داخلی (و حتی خارجی) را جذب کند. تضمین دولت یا مشارکت نهادهای عمومی در بازپرداخت اصل و سود این اوراق، اطمینان سرمایهگذاران را افزایش میدهد. همچنین ارائه مشوقهایی مانند معافیت مالیاتی برای سود این اوراق میتواند جذابیت مالی آنها را بالا ببرد.
ترکیب این سازوکارهای مالی و تضمین شفافیت هزینهها نسبت به اهداف زیستمحیطی میتواند مسیر تأمین مالی احیای خلیج گرگان را هموار سازد و فشار مالی مستقیم بر بودجه دولتی را کاهش دهد. در مجموع، تأمین مالی احیای خلیج گرگان نباید صرفاً متکی به بودجههای سالانه دولت باشد. مدلهای نوینی مانند اوراق قرضه آبی این فرصت را فراهم میکنند که عموم مردم و بخش خصوصی در حفاظت از سرمایههای طبیعی مشارکت مالی داشته باشند.
۸. درسآموختهها از تجارب جهانی احیای تالابها و خلیجها
چالشهای مشابه خلیج گرگان در دنیا نیز مشاهده شده و کشورهای مختلف راهحلهایی ارائه دادهاند. در ایالات متحده، برنامههای بلندمدت احیای خلیج چساپیک (Chesapeake Bay) و اورگلیدز (Everglades) نمونههای موفقیاند. در چساپیک – که بزرگترین خور آمریکاست – از اوایل دهه ۱۹۸۰ یک مشارکت فدرال-ایالتی برای کاهش آلودگیهای ورودی (نیتروژن و فسفر ناشی از کشاورزی و فاضلاب) و بازسازی زیستگاهها اجرا شده است. اکنون پس از حدود ۴۰سال، پوشش علفهای دریایی و جمعیت صدفها و ماهیان رو به بهبود است؛ درس کلیدی آن، لزوم حکمرانی مشارکتی و برنامهریزی بلندمدت است. در اورگلیدز فلوریدا نیز طی چنددهه گذشته شبکهای از کانالها، سدها و پمپها برای احیای جریان طبیعی آب ساخته شده است. این پروژه بزرگترین طرح احیای تالابی جهان محسوب میشود و با حمایتهای قانونی گسترده (مانند ثبت تالاب در لیست میراث در خطر یونسکو) توانسته بخشهایی از اکوسیستم را بازگرداند. این تجارب نشان میدهد مشارکت عمومی، پشتیبانی سیاسی و اقدامات قانونمحور در موفقیت پروژههای احیا حیاتی هستند.
در آسیا نیز پروژههای موفق احیای تالاب وجود دارد. پس از سال۲۰۰۳، مردم محلی در عراق با شستن سدها و آبراهها در هورالعظیم و هورالحمار، آب فرات و دجله را به این تالابها بازگرداندند. نتیجه حیرتآور بود: تا سال۲۰۰۶ حدود ۳۹٪ از مساحت سابق تالابها احیا شد و حیاتوحش به این مناطق بازگشت؛ اگرچه خشکسالی و سدسازی مجدد تهدید را دوباره افزایش داده است. تجربه تالابهای عراق نشان داد که طبیعت در صورت دریافت آب کافی قابلیت بازسازی بالایی دارد. این درس برای خلیج گرگان آن است که بدون تأمین حقابههای رودخانهها و مشارکت جامعه محلی، احیای پایدار ممکن نیست. در چین نیز احیای تالاب باییانگدین و در کامبوج مدیریت تالاب تونلساپ موفقیتهایی کسب کردهاند. در تونلساپ با ایجاد مناطق حفاظتشده و مشارکت مردم محلی در مدیریت، مشکلات کاهش سطح در فصل خشک کنترل شد. محور کارگردانی آنها مشارکت و سودرسانی به جوامع بومی بود؛ در خلیج گرگان نیز میتوان از این رویکرد الگوبرداری کرد.
در اروپا نیز پروژههای احیای تالاب و دریاچههای خشکشده اجرا شده است. در هلند پروژه Marker Wadden در دریاچه Markermeer با استفاده از رسوبات کف، چند جزیره مصنوعی برای پرندگان و صدفها ایجاد کرد که کیفیت آب را نیز بهبود داده است. این نشان میدهد میتوان از رسوبات لایروبی برای ساخت زیستگاههای جدید بهره برد. در اسپانیا، تالاب پارک ملی دونیانا پس از بستن کانالهای زهکشی احیا و تبدیل به یکی از موفقترین مناطق حفاظتشده اروپا شد. در یونان نیز احیای دریاچه خشکشده کارلا با آبگیری مدیریتشده، بخش زیادی از اشتباهات گذشته را جبران کرد. اینگونه «بازگشت از اشتباه» در سیاستگذاری زیستمحیطی امری قابل تحسین است.
کشورهای جزیرهای کوچک (SIDS) به دلیل آسیبپذیری بالا اقدامات نوآورانهای داشتهاند. در پالائو حدود ۸۰٪ آبهای ساحلی منطقه حفاظتشده اعلام شده و برای تأمین بودجه حفاظت از اقیانوس، از هر گردشگر ورودی عوارض زیستمحیطی دریافت میشود. مالدیو و برخی جزایر کارائیب با کاشت گسترده جنگلهای مانگرو و احیای صخرههای مرجانی، ضمن ترمیم زیستگاههای ساحلی، امنیت جزیرهها را در برابر سیلابها و طوفانها افزایش دادهاند. هرچند شرایط این کشورها متفاوت است، پیام مشترک آنها ضرورت محافظت پیشگیرانه از محیطهای آبی برای بقای اقتصادی-اجتماعی است. ایران نیز میتواند از این تجربیات بهره گیرد؛ برای نمونه میتوان عوارض محیطزیستی ویژهای (مثل حق ورود گردشگران به تالاب میانکاله و خلیج گرگان) وضع کرد یا با جلب حمایت سازمانهای بینالمللی حفاظتی –مانند- IUCN منابع و کمکهای جدید جذب کرد.
۹. پشتوانه علمی و پژوهشی طرح نجات خلیج گرگان
طی دهه گذشته تحقیقات دانشگاهی متعددی درباره خلیج گرگان انجام شده است که بخشهایی از مسئله را روشن میکند. برای مثال ابراهیمی (۱۳۹۶، دانشگاه صنعتی شاهرود) با مدلسازی نشان داد تداوم افت تراز آب خزر میتواند منجر به پیشروی میانکاله و بستهشدن کامل دهانه خلیج شود و هشدار داد تنها راه جلوگیری از این سرنوشت، حفظ تعادل ورودیهای فعلی یا گسترش آنهاست. عبدی (۱۳۹۸، دانشگاه علوم کشاورزی ساری) با استفاده از دادههای سنجش از دور روند تحولات ساحلی و هیدرولوژیک خلیج را در طول حدود ۴۴سال بررسی و نقش اقلیم و مصارف انسانی را تحلیل کرد. توماج (۱۳۹۵، دانشگاه صنعتی شاهرود) رسوبشناسی خلیج را مورد مطالعه قرار داد و نشان داد حجم انبوه رسوبات رودخانهها عمدتاً در بخش غربی تالاب تهنشین شده که منجر به کاهش عمق این نواحی و پیشروی دلتاها شده است. رودباری (۱۳۹۴، دانشگاه صنعتی شاهرود) با بررسی راهکارهای مهندسی احیا نتیجه گرفت ترکیب لایروبی مستمر کانالها و احداث موجشکنها مؤثر خواهد بود و طرح احیا باید در قالب یک برنامه ملی جامع اجرا شود. مطالعه میدانی عبدلی و همکاران (۱۳۹۵) نیز نشان داد خلیج گرگان در نوسانات شدید دهههای گذشته حدود ۲۳هزار هکتار از اراضی پیرامون خود را بین خشکی و غرقاب تغییر داده است و ضرورت دارد برنامههای مدیریت ساحل انعطافپذیر (برای دورههای ترسالی و خشکسالی) تدوین شود. اینها تنها نمونههایی از پشتوانه علمی غنی طرح احیا هستند.
گزارش ملی نجات خلیج گرگان (۱۳۹۹) نیز خروجی این تحقیقات را یکپارچه کرده و با شبیهسازی سناریوهای مختلف، ترکیب «لایروبی کنترلشده کانالها و پمپاژ» را بهعنوان گزینه برتر احیا معرفی کرد. این طرح همچنین برنامههای محیطزیستی مانند تثبیت ساحل و کنترل آلودگی را در برنامه خود گنجانده و اکنون مبنای عمل دستگاهها قرار گرفته است.
در مجموع، ادبیات پژوهشی پیرامون خلیج گرگان بر لزوم رویکردی میانرشتهای و علممحور تأکید دارد. از مدلهای عددی مهندسی گرفته تا پایشهای میدانی زیستی و مطالعات اجتماعی، همه شکنندگی وضعیت خلیج و ضرورت اقدام فوری را نشان دادهاند. بهکارگیری این یافتههای علمی در طراحی و ارزیابی اقدامات احیا میتواند اثربخشی طرح را تضمین و از دوبارهکاری جلوگیری کند.
۱۰. جمعبندی و پیشنهادها
رویکرد جامع و هماهنگ: تجربه نشان داده راهحلهای تکبعدی کارساز نیستند. احیای خلیج گرگان نیازمند نگاهی یکپارچه است که همزمان اقدامات اضطراری مهندسی (لایروبی و تثبیت کانالها)، مدیریت زیستمحیطی (کنترل آلودگیهای ورودی، حفاظت از گونههای باقیمانده) و تدابیر اقتصادی-اجتماعی (جلب مشارکت مردم، تأمین مالی پایدار) را دربرگیرد. تشکیل ساختاری مرکزی برای هماهنگی میان همه ذینفعان یک گام اساسی است تا وظایف هر نهاد مشخص شده و همافزایی ایجاد شود.
اقدامات مهندسی کوتاهمدت و بلندمدت: در کوتاهمدت، حفظ باز بودن کانالهای ارتباط خلیج و دریا حائزاهمیتترین اقدام است. باید برنامه لایروبی دورهای (مثلاً هر 3–2سال) با بودجه مستمر تعریف شده تا از انسداد مجدد دهانهها جلوگیری شود. همزمان، تکمیل زیرساختهای پمپاژ آب از دریای خزر باید هرچه سریعتر پیگیری شود، زیرا نمیتوان تنها به نوسانات طبیعی تراز اتکا کرد. در میانمدت، بررسی احداث سازههای کنترلی مانند دریچههای تنظیم جریان یا موجشکنهای راهنما در دهانهها پیشنهاد میشود تا بدون دخالت مکرر انسانی جریان کافی آب برقرار بماند. همچنین هدایت بخشی از آب رودخانههای منطقه به داخل خلیج (مثلاً از طریق کانالهای انحرافی کوچک) میتواند به ورود آب شیرین و کاهش شوری کمک کند. در بلندمدت، باید آماده سناریوهای بحرانی بود؛ از این رو مطالعه امکان احداث کانال جدید از دریا به خلیج (در صورت افت بیشتر سطح خزر) یا حتی تبدیل بخشی از خلیج به دریاچه آب شور مدیریتشده در صورت انفصال کامل از دریا ضروری است.
اقدامات محیطزیستی و مدیریتی: احیای هیدرولوژیک خلیج شرط لازم است اما کافی نیست. برنامهای برای بازسازی تنوعزیستی خلیج باید تدوین شود؛ از جمله تکثیر و رهاسازی ماهیان بومی سازگار با شوری بالا، ایجاد جزایر مصنوعی کوچک برای آشیانهسازی پرندگان آبزی و پایش و کنترل گونههای مهاجم. همچنین کنترل آلودگیهای ورودی بسیار مهم است: جلوگیری از تخلیه فاضلاب خام شهرهای اطراف، مدیریت کود و سموم کشاورزی در حوضه رودخانههای بالادست و ساماندهی زبالههای نوار ساحلی میانکاله باید در دستور کار باشد. برای کاهش ریسک گردوغبار نمکی، میتوان نهالکاری گونههای بومی شورپسند (مانند گز و نی) در اراضی خشکشده اجرا کرد؛ هرچند هزینهبر است، اما از فرسایش بادی جلوگیری میکند و رطوبت بستر را حفظ میسازد. مطالعات جهانی نشان میدهد بازگرداندن جریان آب (راهکار مهندسی) عموماً کمهزینهتر و مؤثرتر از اقدامات صرف طبیعتبنیان است؛ بنابراین یافتن ترکیبی بهینه از این دو رویکرد ضروری است: اولویت باید با آبگیری مجدد مناطق خشک باشد و سپس پوشش گیاهی در نواحی باقیمانده خشک ایجاد شود.
مشارکت جوامع محلی در اجرا و بهرهبرداری: بدون همراهی مردم، موفقیت طرح احیا ممکن نیست. پیشنهاد میشود تعاونیهای محلی احیای تالاب شکل گیرد که اعضایش از اهالی بومی باشند و اجرای بخشی از پروژهها به آنها سپرده شود؛ بهطور مثال تعاونی صیادان مسئول تکثیر و رهاسازی بچهماهیان باشد و تعاونی روستائیان مسئول کاشت و نگهداری نهالهای ساحلی. همچنین از ابتدا باید منافع اقتصادی جوامع محلی از طرح تضمین شود؛ بهعنوان نمونه اولویت اشتغال در پروژه با اهالی بومی باشد و پس از احیا، حق بهرهبرداری پایدار (صیادی کنترلشده ماهی، گردشگری محدود و ...) به آنان اعطا شود. این کار انگیزه حفاظت را در جامعه محلی تقویت میکند. آموزش و ارتقای آگاهی عمومی نیز ضروری است؛ برگزاری برنامههای آموزشی در مدارس منطقه درباره ارزش تالاب و جلب مشارکت داوطلبانه جوانان در پایش گونهها از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا این اقدامات سرمایه اجتماعی مهمی برای نظارت بر طرح فراهم میکند.
تأمین مالی پایدار و جذب سرمایه: نجات خلیج گرگان پروژهای چندساله است و باید از ابتدا برای تأمین منابع بلندمدت آن برنامهریزی شود. پیشنهاد میشود ردیف بودجه ملی دائمی برای خلیج در قانون بودجه اختصاص یابد تا اعتبارات آن مقطعی نباشد. همچنین باید از منابع بینالمللی مانند صندوق اقلیم سبز و صندوق جهانی محیطزیست استفاده کرد (با تهیه طرح توجیهی جامع) و سازوکارهایی مانند انتشار اوراق قرضه آبی را پیگیری کرد. تشویق مسئولیت اجتماعی شرکتها (CSR) به تخصیص بخشی از بودجه خود به احیای خلیج و ایجاد صندوق مردمی «نجات خلیج گرگان» (از طریق کرادفاندینگ محیطزیستی) نیز میتواند در جلب مشارکت مالی عمومی مؤثر باشد. این اقدامات علاوهبر تأمین منابع، احساس مسئولیت جمعی را نسبت به طرح تقویت میکند.
استفاده از دانش و فناوری روز: در تمام مراحل باید از فناوریهای نوین بهره گرفت. بهعنوان مثال، پایش ماهوارهای مستمر سطح و کیفیت آب خلیج-با تصاویر ماهوارهای- Sentinel میتواند روند تغییرات را رصد کرده و هشدارهای زودهنگام (مثل رشد جلبک مضر) ارائه کند. همچنین توسعه مدلهای پیشبینی عددی (مانند مدلهای سهبعدی هیدرودینامیک) برای شبیهسازی سناریوهای مدیریتی باید ادامه یابد تا بهترین راهکارها انتخاب شوند. تبادل علمی با متخصصان خارجی نیز مفید است؛ میتوان از تجربه مشاوران بینالمللی در پروژههای احیای تالاب و خلیجها بهره گرفت و کارگاههای آموزشی مشترک برگزار کرد. اصول کلی احیای تالابها در جهان شناختهشده است؛ برای مثال در بسیاری موارد، اقدامات طبیعتمحور مانند ایجاد سواحل زنده (با گیاهان بومی) یا مدیریت سیلابهای کنترلشده نتایج بهتری از سازههای سخت داشتهاند. بنابراین مدیران طرح باید پذیرای ایدههای جدید باشند و تنها به روشهای سنتی اکتفا نکنند.
۱۱. سخن پایانی: توصیهها و نگاه آیندهمحور به حکمرانی محیطزیستی ایران
نخست: تحلیلهای علمی نشان داد خشکشدن خلیج گرگان محصول تعامل عوامل پیچیده اقلیمی (کاهش بارش، افزایش دما) و انسانی است. گرچه تغییر اقلیم جهانی چالش پیچیدهای است و کنترل مستقیم آن در حوزه اختیارات ما نیست، مدیریت منابع آب و خاک در مقیاس محلی در اختیار ماست. تجربه خلیج گرگان تأکید میکند که در حکمرانی آب ایران باید سهمی برای طبیعت و تالابها در نظر گرفته شود و حقابههای زیستمحیطی به رسمیت شناخته شوند. پیشنهاد میشود در برنامهریزی تخصیص آب هر حوضه (بهویژه حوضههای شمالی مانند قرهسو و اترک) درصد مشخصی از منابع برای حمایت از تالابهای پاییندست اختصاص یابد تا در شرایط کمآبی مطلق، بخشی از آب به اکوسیستمها برسد.
دوم: روش «علاج پس از وقوع» بسیار پرهزینه و دشوار است. احیای خلیج گرگان اکنون هزینهها و پیچیدگی زیادی میطلبد، در حالیکه اگر چند دهه پیش حفاظت پیشگیرانهتری اعمال میشد، شاید با هزینهای کمتر از وقوع بحران جلوگیری میکردیم. این درس را باید به سایر عرصههای محیطزیست کشور تعمیم داد؛ ایران تالابهای ارزشمند دیگری هم دارد که تحت فشارند (مانند هامون، جازموریان و بختگان). دولت باید از اکنون برنامههای احیای آنها را پیش از آنکه کارد به استخوان برسد، آغاز کند. ایجاد یک سامانه دیدهبانی و هشدار زودهنگام برای تالابها (از طریق پایش ماهوارهای و شاخصهای هیدرولوژیک) اقدامی ضروری است تا هرگاه روند خشکی تسریع شد، فوراً اقدامات اصلاحی اجرا شود.
سوم: اکتفا به راهحلهای صرفاً سازهای بدون در نظر گرفتن ملاحظات اکولوژیک، ناپایدار خواهد بود. خوشبختانه در طرح احیا، ترکیبی از اقدامات مهندسی و زیستمحیطی پیشبینی شده است. توصیه میشود در تمام مراحل اجرا، ارزیابی اثرات زیستمحیطی (EIA) بهطور مستمر انجام شود تا هر اقدام فنی (مثلاً سازههای کنترل جریان یا عملیات پمپاژ) پیامد منفی ناخواستهای نداشته باشد. نگاه آیندهمحور یعنی پیشبینی اثرات بلندمدت تصمیمات امروز و جلوگیری از اشتباهات تکراری.
چهارم: مشارکت فعال مردم و شفافیت اطلاعات ضامن موفقیت هر طرح احیاست. تجربه نشان داد وقتی جوامع محلی نسبت به خطر حساس شدند و مطالبه کردند، مسئولان ناچار به واکنش شدند و هرگاه کار جلو رفت، با همراهی مردم بود. در آینده، حکمرانی محیطزیستی باید بیش از پیش مردممحور باشد. تشکیل تشکلهای محلی حامی طبیعت، آموزش عمومی در مدارس درباره ارزش تالابها و استفاده از رسانهها برای اطلاعرسانی ضروری است. همچنین انتشار شفاف دادههای محیطی (مانند کیفیت آب و میزان پسروی یا پیشروی ساحل) اعتماد عمومی را جلب و مشارکت جامعه علمی را تقویت میکند. خلیج گرگان میتواند به یک «کلاس درس» دانشگاهها بدل شود؛ ایجاد ایستگاههای تحقیقاتی میدانی و پشتیبانی از پروژههای دانشجویی میانرشتهای (اقلیمشناسی، رسوبشناسی، جامعهشناسی محیطزیست و…) میتواند راهحلهای بومی و نوآورانهای برای مدیریت پایدار تالاب پیش روی ما بگذارد.
خلیج گرگان یک سرمایه طبیعی بیهمتا برای ایران است که احیای آن از ابعاد علمی، زیستمحیطی، اجتماعی و حتی اعتباری اهمیت فراوان دارد. اقدامات اولیه انجامشده امیدوارکننده بوده و نشان داده که میتوان روند تخریب را معکوس کرد، اما این تنها آغاز راه است. باید با چشمانی باز و عزمی راسخ این مسیر را ادامه داد. به قول یکی از مقالههای علمی اخیر، موفقیت اولیه نباید ما را غافل کند، زیرا دوام آن وابسته به سلامت دریای خزر و تداوم مراقبتهاست. از این رو دیدبانی بلندمدت، اصلاح حکمرانی آب، طرحهای آمادهباش برای شرایط حاد اقلیمی، مدیریت یکپارچه منابع و تقویت قوانین حمایتی همه و همه باید در دستور کار باشند. توصیه نهایی ما این است که الگوی خلیج گرگان چه در ریشهیابی علل بحران و چه در تلاش برای احیا بهصورت یک مطالعه موردی ملی مستند شود تا در آینده برای سایر پروژههای احیا مورد استفاده قرار گیرد. شاید بتوان یک «کارنامه احیای تالابهای ایران» تدوین کرد که داستان خلیج گرگان یکی از فصلهای مهم آن باشد؛ داستانی که امیدواریم با همکاری همهجانبه، فرجامی خوش و الهامبخش برای سایرین داشته باشد.