printlogo


دبیر انجمن مهندسی دریایی ایران به«روزنامه سرآمد» نوشت:
تبعات تحولات جغرافیای سیاسی بر توسعه دریا‌محور

فرصت‌های توسعه ایران در فضای تحولات ژئوپلیتیکی منطقه چیست؟
​​​​​​​گروه اقتصاد دریا- شهراد کوکبی جهرمی - بالا گرفتن تنش‌ها در منطقه خاورمیانه در پی جنگ 12روزه میان ایران و رژیم صهیونیستی چه تاثیری در فضای اقتصاد ایران و منطقه و به‌ویژه در حوزه توسعه دریامحور خواهد داشت؟ این موضوعی است که طی روزهای گذشته و به احتمال زیاد در آینده مورد توجه بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران قرار خواهد گرفت.
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، دکتر شهراد کوکبی‌جهرمی، دبیر انجمن مهندسی دریایی ایران در مطلبی اختصاصی برای این روزنامه به بررسی تاثیرگذاری تحولات جغرافیای سیاسی ایران و غرب‌آسیا پس از تشدید منازعات نظامی میان جمهوری اسلامی ایران از یک‌سو و رژیم صهیونیستی و ایالات متحده آمریکا از سوی دیگر، پرداخته و تصویری از تبعات و پیامد‌های این تحولات در حوزه توسعه دریامحور به نمایش می‌گذارد. این مطلب را در ادامه می‌خوانید:
مقدمه
تحولات اخیر در غرب‌آسیا، به‌ویژه در پی تشدید منازعات نظامی و ورود مستقیم ایالات متحده آمریکا به منازعه با ایران، مرحله‌‌ای نوین از بازآرایی ژئوپلیتیکی در منطقه را رقم زده است. ایران نه‌‌تنها در برابر فشارهای چندلایه سیاسی، اقتصادی و نظامی ایستادگی کرده، بلکه موفق شده است ابتکار عمل ژئوپلیتیکی را در بسیاری از معادلات منطقه‌‌ای بازپس گیرد.
در چنین فضایی، جغرافیای سیاسی ایران دیگر صرفاً بستری برای تحلیل تهدیدات نیست، بلکه می‌تواند زمینه‌‌ساز طراحی یک راهبرد ملی توسعه دریامحور باشد. این راهبرد، با تکیه بر موقعیت ممتاز ایران در تجارت دریایی، اتصال به کریدورهای بین‌‌المللی، دسترسی به منابع متنوع دریایی، و ظرفیت بالای گردشگری ساحلی، افق روشنی برای ارتقای نقش ایران در اقتصاد منطقه‌‌ای و جهانی ترسیم می‌کند. این نوشتار، با تمرکز بر روند مقاومت ژئوپلیتیکی ایران، بازتاب ضعف قدرت‌‌های مهاجم و تحول توازن قدرت در منطقه، می‌کوشد ضرورت طراحی و اجرای یک چشم‌‌انداز توسعه‌‌ای مقتدر مبتنی بر ظرفیت‌‌های دریایی ایران را آشکار سازد.

راهبرد کلان آمریکا در دوران ترامپ: شکوفایی اقتصادی در سایه مهار ژئوپلیتیکی
راهبرد اصلی دولت ترامپ در سیاست خارجی، در قالب شعار «دوباره آمریکا را عظمت ببخشیم»، بازسازی قدرت اقتصادی و نظامی ایالات متحده است. تحقق این هدف نیازمند ترکیبی از سیاست‌های درون‌زا (نظیر احیای تولید صنعتی) و سیاست‌های برون‌گراست که ثبات ژئوپلیتیکی در مناطق استراتژیک جهان، از جمله خاورمیانه، در کانون آن قرار دارد. در این چارچوب، ایران به‌عنوان یکی از موانع کلیدی برای تحقق این ثبات تلقی می‌شد؛ کشوری که نفوذ منطقه‌ای آن، توان موشکی، برنامه هسته‌‌ای و حضور در معادلات یمن، سوریه، عراق و لبنان، توازن قدرت مطلوب آمریکا و متحدان عرب و اسرائیلی‌‌اش را به چالش می‌کشید.سفر نخست ترامپ به عربستان سعودی در سال ۲۰۱۷- به‌عنوان اولین سفر خارجی او - نشانه روشنی از تمرکز ویژه بر منطقه بود. این سفر با انعقاد قراردادهایی چندصدمیلیارد دلاری میان شرکت‌‌های آمریکایی و دولت‌های عربی، به‌ویژه در حوزه‌های تسلیحاتی، انرژی و فناوری همراه شد. هدف از این قراردادها، نه‌‌تنها جذب منابع مالی برای اقتصاد آمریکا، بلکه ایجاد نوعی وابستگی متقابل استراتژیک با دولت‌‌های عربی بود که نیازمند ثبات نسبی منطقه‌‌ای هستند.

راهبرد ایالات متحده برای مهار ایران
دولت ترامپ، ایران را به ‌روشنی مانعی ژئوپلیتیکی در مسیر تحقق هدف راهبردی خود یعنی «بازسازی عظمت آمریکا» تلقی می‌کرد. در همین راستا، راهبرد مهار ایران به‌عنوان یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی دولت دوم ترامپ طراحی و به اجرا گذاشته شد. در این چارچوب، ترامپ و جریان «اول آمریکا» در تلاش بودند تا ضمن حفظ امنیت اسرائیل، از ورود به جنگ‌‌های پرهزینه جدید پرهیز کنند؛ امری که آن‌ها را گاه در تقابل با فشارهای فزاینده لابی صهیونیستی برای تغییر رژیم در ایران قرار می‌داد. 
به‌ نظر می‌رسد برنامه غنی‌‌سازی هسته‌ای ایران، از نگاه دولت ترامپ، نه‌‌تنها به‌عنوان یک تهدید، بلکه به‌عنوان یک ابزار راهبردی قابل استفاده در سیاست خارجی دیده می‌شد؛ ابزاری که می‌توانست در عین افزایش فشار بر ایران، نقش یک اهرم قابل کنترل برای چانه‌‌زنی با لابی صهیونیستی و نیز برای مدیریت فضای داخلی آمریکا ایفا کند. در واقع، تمرکز روی این برنامه به دولت ترامپ این امکان را می‌داد که بدون ورود به جنگی مستقیم، هم تهدید ایران را برجسته سازد و هم خود را در موقعیت ابتکار عمل ژئوپلیتیکی نگاه دارد. راهبرد مهار ایران در دوره ترامپ در سه‌مرحله‌ متوالی و فزاینده دنبال شد:
•آغاز مذاکرات تحت فشار:
در گام نخست، ایالات متحده با بهره‌گیری از ابزار تحریم و تشدید فشارهای اقتصادی، مسیر مذاکرات با ایران را در بستری از تهدیدات امنیتی درباره احتمال «اتمی شدن» ایران آغاز کرد. این مذاکرات که در ابتدا با پذیرش سطحی از غنی‌‌سازی مطابق با مفاد برجام همراه بود، به ‌تدریج به‌ سمت طرح درخواست‌هایی با سطح بالاتر، از جمله حذف کامل برنامه غنی‌‌سازی ایران، سوق پیدا کرد. این روند فزاینده از انتظارات را می‌توان نتیجه‌ مستقیم فشار فزاینده لابی صهیونیستی بر کاخ سفید دانست. همزمان، آمریکا تلاش کرد با ارائه چشم‌انداز ثبات نسبی در منطقه، کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس را به سرمایه‌‌گذاری در پروژه‌‌های اقتصادی با محوریت واشنگتن ترغیب کند و بدین ترتیب، مذاکرات هسته‌ای را به ابزاری برای مدیریت نظم اقتصادی منطقه‌‌ای بدل سازد.
•حمایت از اقدامات اسرائیل:
همزمان با پیشبرد مذاکرات، برنامه‌ریزی برای اجرای یک حمله ترکیبی از سوی اسرائیل با هدف تغییر رژیم در ایران، با اطلاع و هماهنگی غیرمستقیم دولت آمریکا در حال توسعه بود. کاخ سفید این عملیات‌ها را به‌عنوان اهرمی برای فشار مضاعف تلقی می‌کرد، ابزاری که در صورت شکست مذاکرات، می‌توانست ایران را یا به تسلیم و بازگشت به پای میز مذاکره وادار سازد یا حتی زمینه‌‌ساز تغییر رژیم شود؛ گزینه‌ای که با وجود پیچیدگی‌های آن، با استقبال برخی محافل در واشنگتن مواجه بود. در این مرحله، با ناکامی فاز نخست فشار و تداوم مقاومت ایران، دولت ترامپ به‌‌طور رسمی و غیررسمی از عملیات‌‌های اطلاعاتی و نظامی اسرائیل، نظیر ترور مدیران ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای، حملات سایبری و پهپادی به زیرساخت‌های ایران، حمایت کرد. این حمایت‌ها نه‌‌تنها بر شدت فشارها افزود، بلکه بخشی از جنگ ترکیبی برای تضعیف اراده حاکمیت و ملت ایران در برابر خواسته‌های واشنگتن به‌‌شمار می‌رفت.
•اقدام مستقیم نظامی:
به‌‌دنبال تداوم مقاومت ایران در برابر فشارهای چندلایه ایالات متحده و اسرائیل و در شرایطی که زیرساخت‌های نظامی و اقتصادی رژیم صهیونیستی در نتیجه برتری قاطع موشکی ایران به ‌شدت تضعیف شده بود، آمریکا وارد مرحله مداخله مستقیم شد. حمله محدود به تأسیسات هسته‌ای ایران را باید در همین چارچوب ارزیابی کرد؛ اقدامی که باوجود محدودیت‌ تاکتیکی، اهدافی راهبردی را دنبال می‌کرد. در صدر این اهداف، تلاش برای رهایی اسرائیل از زیر فشار حملات موشکی ایران، القای تصویر شکست‌‌پذیری ایران، ایجاد شوک روانی برای بازسازی بازدارندگی آمریکا و بازپس‌گیری ابتکار عمل ژئوپلیتیکی در منطقه از سوی واشنگتن قرار داشت. پاسخ قاطع و مستقیم ایران به این اقدام، با حمله به پایگاه «العدید» در قطر و تحمیل شرایط جدیدی از صلح بر ایالات متحده و اسرائیل، نقطه عطفی در معادلات ژئوپلیتیکی منطقه محسوب می‌شود. آنچه امروز مسلم است، تداوم اراده‌ تسلیم‌‌ناپذیر ایران در پیگیری حق غنی‌سازی هسته‌ای و حفظ قدرت بازدارندگی نظامی است؛ اراده‌ای که ریشه در هویت تاریخی و ملی دارد و می‌تواند به‌عنوان بستری برای شکل‌‌گیری وفاق منطقه‌ای در برابر مداخلات خارجی عمل کند.

فرصت‌های توسعه ایران در فضای تحولات ژئوپلیتیکی  منطقه
ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در چارچوب راهبرد مهار و وادارسازی جمهوری اسلامی ایران به تسلیم، از تمامی ابزارهای در اختیار خود برای اجرای یک حمله ترکیبی و چندوجهی بهره گرفتند؛ حمله‌ای که ابعاد مختلفی چون فشارهای دیپلماتیک، تحریم‌های فلج‌‌کننده اقتصادی، عملیات اطلاعاتی و سایبری، جنگ روانی، تحریک ناآرامی‌‌های داخلی و در نهایت اقدام مستقیم نظامی را در بر می‌گرفت. بااین‌حال، ایران نه‌‌تنها تسلیم نشد، بلکه با تکیه بر انسجام ملی، قدرت بازدارندگی نظامی و بهره‌‌‌گیری هوشمندانه از ظرفیت‌‌های ژئوپلیتیکی خود، توانست فشارها را مدیریت کرده و در بسیاری از صحنه‌‌های منطقه‌‌ای، ابتکارعمل را بازپس گیرد. این در حالی‌ است که هر دو کشور مهاجم با بحران‌‌های درونی جدی مواجه‌اند:
•در ایالات متحده، ادعای دونالد ترامپ مبنی بر موفقیت کامل در نابودی برنامه غنی‌‌سازی ایران با تردید‌های جدی در فضای سیاسی و رسانه‌‌ای این کشور مواجه شده است. علی‌رغم حمایت کامل پنتاگون از موفقیت در اجرای برنامه ۱۵ساله حمله به تأسیسات فردو، نهادهای اطلاعاتی آمریکا همچنان نسبت به میزان اثربخشی این عملیات دچار تردید هستند. این دوگانگی، به فرصتی برای رسانه‌‌ها و جناح دموکرات تبدیل شده تا مشروعیت اقدامات دولت ترامپ را زیر سؤال ببرند. همزمان، شکاف‌‌های عمیق سیاسی، محدودیت‌‌های حقوقی در توجیه اقدام نظامی و نارضایتی فزاینده افکار عمومی از ورود آمریکا به یک تنش جدید در خاورمیانه، چشم‌‌انداز ادامه اقدامات خصمانه آمریکا علیه ایران را با ابهام و محدودیت جدی روبه‌رو ساخته است.
•در اسرائیل، ناتوانی سامانه‌‌های دفاع هوایی در برابر موج گسترده حملات موشکی ایران، به پاشنه ‌آشیل امنیتی این رژیم تبدیل شده است. این حملات که زیرساخت‌‌های حیاتی را هدف قرار دادند، منجر به اختلال در عملکرد اقتصادی، تشدید مهاجرت سرمایه و نیروی انسانی و تعمیق شکاف‌های اجتماعی و سیاسی داخلی شده‌اند. همزمان، فروپاشی تصویر شکست‌‌ناپذیری ارتش اسرائیل، به افزایش چشمگیر روحیه مقاومت در میان ملت‌های مسلمان منطقه به‌‌ویژه در غزه، فلسطین و لبنان انجامیده است. مجموعه این تحولات، توان و اراده سیاسی و نظامی اسرائیل برای تداوم درگیری با ایران را به‌ ‌شدت تضعیف کرده و این رژیم را در وضعیت تدافعی بی‌سابقه‌ای قرار داده است.

نتیجه‌گیری
شرایط ژئوپلیتیکی کنونی ـ برخلاف آنچه طراحان فشار حداکثری پیش‌‌بینی کرده بودندـ به نفع ایران تغییر یافته است. ایران اکنون در جایگاهی قرار دارد که می‌تواند مسیر توسعه ملی خود را، با تکیه بر جغرافیای طبیعی، پشتوانه‌‌های مردمی و انسجام داخلی، با قدرت و اعتماد‌به‌‌نفس بیشتری دنبال کند. نکته‌ کلیدی آن است که توسعه‌ پایدار تنها زمانی به‌‌طور کامل محقق می‌شود که ایران با نگاهی تلفیقی و هم‌افزا، منابع خشکی و دریایی خود را در چارچوب یک راهبرد کل‌‌نگر و یکپارچه به‌‌کار گیرد. در این چارچوب، بهره‌‌گیری هوشمندانه از ظرفیت‌های متنوع و تمدن‌‌ساز دریا ـ در هماهنگی با گفتمان نوین جهانی مبتنی بر حفاظت از اکوسیستم‌‌های دریایی ـ افق‌‌هایی نو از پیشرفت، اقتدار، و تعامل سازنده در سطوح منطقه‌‌ای و جهانی پیش روی کشور خواهد گشود.