چشمانداز آینده خلیجفارس پس از جنگ 12روزه
گروه راهبردی- مرتضی فاخری - درگیری نظامی ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل در تابستان ۲۰۲۵، نقطه عطفی در تحولات امنیتی خاورمیانه و بهویژه منطقه خلیجفارس محسوب میشود. این جنگ نهتنها به عنوان یک رخداد نظامی محدود، بلکه بهمثابه یک آزمون ژئوپلیتیکی برای نظم منطقهای عمل کرد؛ نظمی که طی دهههای اخیر بر پایه موازنه قدرت میان ایران، کشورهای شورای همکاری خلیجفارس و حضور ایالات متحده شکل گرفته بود. شدت حملات هوایی، هدفگیری زیرساختهای حیاتی و تهدید مستقیم پایگاههای نظامی در قطر و بحرین نشان داد که امنیت خلیجفارس دیگر نمیتواند صرفاً بر بازدارندگی سنتی و اتحادهای شکننده تکیه کند.
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، مرتضی فاخری، پژوهشگر ارشد علوم راهبردی در مطلبی اختصاصی برای این روزنامه به بررسی تبعات جنگ 12روزه تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران و تاثیرات این تنشها بر نظم امنیتی خلیجفارس پرداخته است. نگارنده در این مطلب نگاهی به احتمال بستهشدن تنگه هرمز و اختلال در حملونقل دریایی و همچنین امنیت انرژی جهان داشته است.
در سطح اقتصادی، تهدید بستهشدن تنگه هرمز و اختلال در حملونقل دریایی و هوایی، نگرانیهای عمیقی را در میان کشورهای صادرکننده و واردکننده انرژی برانگیخت. با وجود آنکه واکنش بازارهای جهانی نسبتاً محدود بود و قیمت نفت پس از افزایش اولیه به سطح پیشین بازگشت، اما حمله به پایگاه العدید و لغو پروازها در روزهای پایانی جنگ، تصویر خلیجفارس به عنوان منطقهای امن و باثبات را بهطور بنیادین متزلزل کرد. این تحول، کشورهای عربی منطقه را ناگزیر ساخت تا در سیاستهای دفاعی، اقتصادی و دیپلماتیک خود بازنگری کنند و به دنبال سازوکارهای جدیدی برای تابآوری در برابر بحرانهای مشابه باشند.
از منظر نظری، این جنگ را میتوان نقطهای بحرانی در گذار از نظم امنیتی مبتنی بر اتحادهای خارجی به سوی نظم منطقهای چندلایه دانست؛ نظمی که در آن، بازیگران محلی باید نقش فعالتری در مدیریت تهدیدات، میانجیگری در بحرانها و شکلدهی به ترتیبات امنیتی ایفا کنند. همچنین حضور فزاینده اسرائیل در خلیجفارس که پیشتر از طریق توافقهای ابراهیم تسهیل شده بود، اکنون با ابعاد نظامی و اطلاعاتی همراه شده و موجب تشدید رقابتهای امنیتی داخلی و منطقهای شده است. در چنین بستری، تحلیل علمی تأثیرات جنگ ایران و اسرائیل بر نظم امنیتی خلیجفارس، ضرورتی دوگانه دارد؛ هم برای فهم تحولات جاری و هم برای طراحی راهبردهای آیندهنگر در حوزه امنیت منطقهای.
ماهیت و روند جنگ ۱۲روزه ایران و اسرائیل
جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل در تابستان۲۰۲۵، نقطه اوج تنشهای فزایندهای بود که طی سالهای اخیر در قالب حملات سایبری، ترورهای هدفمند و رقابتهای منطقهای شکل گرفته بود. آغاز درگیری با حمله موشکی ایران به تأسیسات نظامی اسرائیل در منطقه نقب، در پاسخ به ترور یکی از فرماندهان ارشد سپاه در سوریه، صورت گرفت؛ رخدادی که تهران آن را نقض آشکار حاکمیت ملی و تهدید مستقیم امنیت منطقهای قلمداد کرد. اسرائیل نیز با مجموعهای از حملات هوایی گسترده به مراکز نظامی و زیرساختی در غرب ایران واکنش نشان داد. در این میان، گروههای نیابتی مانند حزبالله لبنان، حشدالشعبی عراق و نیروهای مقاومت فلسطینی نیز به عنوان بازیگران غیردولتی وارد میدان شدند و دامنه درگیری را به مرزهای لبنان، سوریه و غزه گسترش دادند.
ویژگیهای این جنگ از منظر نظامی، دیپلماتیک و رسانهای، آن را از درگیریهای پیشین متمایز ساخت. از نظر نظامی، استفاده همزمان از پهپادهای انتحاری، موشکهای نقطهزن و جنگ الکترونیک، نشاندهنده تحول در دکترینهای رزمی دوطرف بود. در سطح دیپلماتیک، تلاشهای میانجیگرانه قطر، عمان و ترکیه برای توقف درگیری با شکست مواجه شد و شورای امنیت سازمان ملل نیز به دلیل وتوی آمریکا و روسیه نتوانست قطعنامهای الزامآور صادر کند. در حوزه رسانهای، جنگ روایتها میان شبکههای عربی، غربی و ایرانی به شدت فعال بود؛ بهگونهای که فضای مجازی به میدان نبرد موازی بدل شد و روایتهای متضاد از مشروعیت، قربانیان غیرنظامی و اهداف استراتژیک به رقابت پرداختند.
نقش بازیگران فرامنطقهای بهویژه ایالات متحده، روسیه و چین نیز پیچیدگیهای بیشتری به بحران افزود. آمریکا با تقویت سامانههای دفاعی در پایگاههای خود در بحرین و قطر و اعزام ناو هواپیمابر به دریای عمان، تلاش کرد از منافع خود و متحدان عربیاش محافظت کند، هرچند از ورود مستقیم به جنگ اجتناب ورزید. روسیه که روابط نزدیکی با ایران دارد، موضعی محتاطانه اتخاذ کرد و از طریق کانالهای دیپلماتیک در مسکو و دمشق، خواستار کاهش تنش شد. چین نیز با تمرکز بر ثبات انرژی و امنیت مسیرهای تجاری، از هرگونه بیثباتی در خلیجفارس ابراز نگرانی کرده و پیشنهاد میانجیگری در قالب ابتکار صلح منطقهای را مطرح کرد. این تعاملات نشان داد که نظم امنیتی خلیجفارس دیگر صرفاً تابع رقابتهای منطقهای نیست، بلکه به شدت تحت تأثیر ملاحظات ژئواستراتژیک قدرتهای جهانی قرار دارد.
تأثیرات ژئوپلیتیکی بر نظم امنیتی خلیجفارس
جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، نقطه عطفی در بازتعریف موازنه قدرت منطقهای در خلیجفارس بود. این درگیری نشان داد که نظم امنیتی پیشین که عمدتاً بر محور بازدارندگی متقابل و وابستگی به چتر امنیتی ایالات متحده بنا شده بود، دیگر پاسخگوی تهدیدات نوظهور نیست. حمله مستقیم ایران به پایگاه العدید در قطر و تهدیدات موشکی علیه تأسیسات حیاتی در امارات و بحرین، این تصور را که کشورهای خلیجفارس از درگیریهای مستقیم مصوناند، بهطور بنیادین متزلزل کرد. در نتیجه، وزن ژئوپلیتیکی ایران به عنوان بازیگری با توانایی اعمال قدرت فراتر از مرزهای خود افزایش یافت و اسرائیل نیز با گسترش حضور اطلاعاتی و نظامی در منطقه، به عنوان یک بازیگر امنیتی جدید تثبیت شد. این تحولات، موازنه سنتی میان محور ایران و محور عربی-غربی را به چالش کشید و زمینهساز شکلگیری ترتیبات امنیتی چندقطبی شد.
واکنش کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس به این تحول، ترکیبی از نگرانی، بازنگری راهبردی و تلاش برای میانجیگری بود. عربستان سعودی و امارات متحده عربی که پیشتر در مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل گام برداشته بودند، با احتیاط بیشتری نسبت به همکاریهای امنیتی با تلآویو برخورد کرده و همزمان تلاشهایی برای احیای گفتوگو با تهران آغاز کردند. قطر و عمان، با حفظ مواضع بیطرفانه، نقش فعالی در میانجیگری ایفا کردند، هرچند موفقیت محدودی داشتند. در سطح دیپلماتیک، کشورهای GCC بهطور فزایندهای به این نتیجه رسیدند که امنیت منطقهای نمیتواند صرفاً بر محور تقابل با ایران یا اتکای کامل به آمریکا بنا شود، بلکه نیازمند سازوکارهای همکاری منطقهای و گفتوگوی امنیتی فراگیر است. این تغییر نگرش، زمینهساز طرحهایی برای ایجاد سامانههای هشدار مشترک، هماهنگی دفاع هوایی و پلتفرمهای دیپلماتیک منطقهای شده است.
در پی این جنگ، سیاستهای دفاعی و امنیتی کشورهای خلیجفارس نیز دستخوش تحولاتی اساسی شد. خروج موقت نیروهای آمریکایی از پایگاههای حساس، از جمله پایگاه العدید و ناکارآمدی سامانههای دفاعی در برابر حملات موشکی ایران، موجب شد تا اعتماد به تضمینهای امنیتی خارجی کاهش یابد. در پاسخ، برخی کشورها به دنبال تقویت ظرفیتهای دفاعی بومی، توسعه صنایع نظامی داخلی و تنوعبخشی به منابع تسلیحاتی خود برآمدند. همچنین بحثهایی درباره ایجاد معماری امنیتی منطقهای با مشارکت ایران، ترکیه و سایر بازیگران منطقهای در محافل کارشناسی و دیپلماتیک مطرح شد. این تحولات نشان میدهد که خلیجفارس در حال گذار از نظم امنیتی مبتنی بر وابستگی خارجی به سوی مدلی چندلایه و مشارکتی است که در آن، همکاریهای منطقهای و تابآوری داخلی نقش محوری خواهند داشت.
پیامدهای اقتصادی و انرژیمحور
جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، تهدید بستهشدن تنگه هرمز را بار دیگر به عنوان یکی از حساسترین نقاط ژئواقتصادی جهان برجسته ساخت. با عبور روزانه بیش از ۲۰میلیون بشکه نفت از این گذرگاه حیاتی، هرگونه اختلال در آن میتواند پیامدهای گستردهای برای بازارهای جهانی انرژی داشته باشد. در جریان درگیری، قیمت نفتخام برنت بهطور موقت تا ۷۸.۸۵دلار افزایش یافت و برخی تحلیلگران مانند گلدمنساکس هشدار دادند که در صورت تداوم بحران، قیمتها ممکن است از مرز ۱۰۰دلار نیز عبور کنند. بااینحال، واکنش بازارها نسبتاً کنترلشده بود، چراکه انتظار عمومی بر آن بود که طرفین از بستهشدن کامل تنگه اجتناب خواهند کرد. این واکنش محدود، در تضاد با اهمیت حیاتی تنگه هرمز برای صادرات هیدروکربنی و حملونقل غیرهیدروکربنی است و نشاندهنده شکنندگی اعتماد جهانی به ثبات منطقهای خلیجفارس است.
در سطح عملیاتی، صادرات نفت و گاز کشورهای منطقه با اختلالاتی مواجه شد. حمله ایران به پایگاه هوایی العدید در قطر و بستهشدن موقت برخی فضاهای هوایی در عراق، اردن، لبنان و ایران، موجب لغو پروازها و افزایش هزینههای حملونقل شد. نرخ کرایه دریایی و حق بیمه در خلیجفارس بین ۱۵ تا ۳۰درصد افزایش یافت و شرکتهای بیمه تا ۰.۱۵درصد از ارزش محموله را به عنوان هزینه اضافی دریافت کردند. این وضعیت، زنجیرههای تأمین در حوزههایی مانند پتروشیمی، آلومینیوم، دارو و صادرات خودرو را دچار اختلال کرد و شرکتهای لجستیکی را به بازنگری در مسیرهای جایگزین و بیمههای ریسک واداشت. همزمان، صادرات نفت ایران که عمدتاً به چین انجام میشود، در معرض تهدید قرار گرفت و احتمال کاهش عرضه جهانی نفت، موجب نگرانی در میان واردکنندگان آسیایی شد.
در پی این تحولات، کشورهای شورای همکاری خلیجفارس ناگزیر به بازنگری در سیاستهای اقتصادی و تابآوری خود شدند. تجربه جنگ نشان داد که اتکای بیش از حد به صادرات انرژی و سرمایهگذاری خارجی، در شرایط بحران ژئوپلیتیکی آسیبپذیر است. به همین دلیل، تمرکز بر توسعه بخشهای غیرنفتی مانند تولید، گردشگری، لجستیک و فناوریهای نوین افزایش یافته است. همچنین صندوقهای ثروت ملی نقش پررنگتری در جذب سرمایهگذاری داخلی و تقویت زیرساختهای مقاوم ایفا کردهاند. در سطح راهبردی، کشورهای عربی منطقه به دنبال تنوعبخشی به مسیرهای صادراتی، توسعه خطوط لوله جایگزین برای دور زدن تنگه هرمز و ایجاد معماری اقتصادی منطقهای با محوریت تابآوری و خودکفایی هستند. این بازنگریها نشان میدهد که خلیجفارس در حال گذار از مدل اقتصادی وابسته به انرژی به سوی ساختاری چندبعدی و مقاوم در برابر شوکهای ژئوپلیتیکی است.
تحولات در حوزه حملونقل و لجستیک
در جریان جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، حوزه حملونقل و لجستیک در خلیجفارس با اختلالات جدی مواجه شد که پیامدهای آن فراتر از تأثیرات نظامی مستقیم بود. حمله ایران به پایگاه هوایی العدید در قطر، به عنوان یکی از مراکز کلیدی عملیات هوایی ایالات متحده و متحدان عربی، موجب بستهشدن موقت حریم هوایی قطر و سپس کشورهای امارات، بحرین و کویت شد. خطوط هوایی بزرگ مانند امارات، قطر ایرویز، بریتیش ایرویز و ایر ایندیا پروازهای خود را لغو یا مسیر آنها را تغییر دادند که این امر نهتنها موجب تأخیرهای گسترده شد، بلکه هزینههای عملیاتی شرکتهای حملونقل هوایی را نیز افزایش داد. در حوزه دریایی، افزایش تحرکات نظامی در تنگه هرمز و اختلال در سیستمهای ناوبریGPS، موجب شد تا برخی نفتکشها مسیر خود را تغییر دهند و هزینه بیمه حملونقل دریایی تا ۶۰درصد افزایش یابد.
این اختلالات، موقعیت خلیجفارس به عنوان هاب تجاری و گردشگری جهانی را بهطور جدی تحت تأثیر قرار داد. فرودگاههای بینالمللی مانند دبی، دوحه و ابوظبی که پیشتر به عنوان مراکز اتصال جهانی شناخته میشدند، با کاهش شدید ترافیک هوایی و لغو پروازهای بینقارهای مواجه شدند. در نتیجه، اعتماد شرکتهای بینالمللی به ثبات عملیاتی منطقه کاهش یافت و برخی سرمایهگذاران در حوزه گردشگری و لجستیک، پروژههای خود را به حالت تعلیق درآوردند. همچنین حملات موشکی به تأسیسات بندری در فجیره و بوشهر، نگرانیهایی درباره امنیت زیرساختهای دریایی ایجاد کرد و موجب شد تا شرکتهای لجستیکی به دنبال مسیرهای جایگزین در دریای سرخ و مدیترانه باشند.
در سطح راهبردی، این تحولات نشان داد که وابستگی کشورهای خلیجفارس به زیرساختهای متمرکز و مسیرهای سنتی حملونقل، آسیبپذیری قابلتوجهی در برابر بحرانهای ژئوپلیتیکی ایجاد کرده است. در پاسخ، برخی کشورها مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی، برنامههایی برای توسعه خطوط لوله زمینی، بنادر جایگزین و سامانههای هشدار هوایی مشترک آغاز کردهاند. همچنین بحثهایی درباره ایجاد معماری لجستیکی منطقهای با محوریت تابآوری، تنوع مسیرها و دیجیتالیسازی زنجیره تأمین در محافل کارشناسی مطرح شده است. این بازنگریها نهتنها برای حفظ موقعیت تجاری خلیجفارس ضروریاند، بلکه برای جلوگیری از تضعیف جایگاه منطقه در اقتصاد جهانی در صورت تکرار بحرانهای مشابه، حیاتی خواهند بود.
فرصتها و چالشهای دیپلماتیک
برای کشورهای عربی
در پی جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس با مجموعهای از فرصتها و چالشهای دیپلماتیک مواجه شدند که نقش آنها در نظم منطقهای را بهطور بنیادین تحت تأثیر قرار داد. عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و عمان هریک تلاش کردند تا از ظرفیتهای دیپلماتیک خود برای میانجیگری میان طرفین استفاده کنند. قطر با سابقهای طولانی در میزبانی مذاکرات منطقهای و عمان با سیاست بیطرفی سنتی خود، نقش فعالی در تسهیل گفتوگوهای غیررسمی ایفا کردند. عربستان نیز با بهرهگیری از جایگاه رهبری در شورای همکاری خلیجفارس، تلاش کرد تا موضعی متوازن میان حمایت از ثبات منطقهای و پرهیز از تقابل مستقیم با ایران اتخاذ کند. این تلاشها اگرچه به توقف فوری درگیری منجر نشد، اما زمینهساز شکلگیری ابتکارات جدیدی برای گفتوگوی امنیتی منطقهای شد.
در سطح راهبردی، جنگ اخیر موجب شد تا کشورهای عربی بیش از پیش به ضرورت کاهش تنش و تثبیت نظم منطقهای از طریق سازوکارهای بومی پی ببرند. تجربه حمله اسرائیل به خاک قطر و تهدیدات موشکی علیه امارات و بحرین، نشان داد که امنیت منطقه نمیتواند صرفاً بر محور اتحادهای خارجی یا تقابل با ایران بنا شود. در واکنش، برخی کشورها پیشنهاد تشکیل مجمع امنیتی خلیجفارس با مشارکت ایران، ترکیه و سایر بازیگران منطقهای را مطرح کردند. همچنین تلاشهایی برای تقویت دیپلماسی چندجانبه، ایجاد سامانههای هشدار مشترک و توسعه ظرفیتهای میانجیگری منطقهای آغاز شد. این تحولات نشاندهنده گذار تدریجی از سیاستهای تقابلی به سوی همکاریهای امنیتی فراگیر است که میتواند بنیانهای نظم پایدارتر و متوازنتری را در خلیجفارس بنا نهد.
وابستگی تاریخی کشورهای عربی به چتر امنیتی ایالات متحده نیز همچنان یکی از چالشهای راهبردی اصلی باقی مانده است. حمله اسرائیل به دوحه، علیرغم حضور بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در قطر و عدمواکنش واشنگتن به این اقدام، موجب تردیدهای جدی در پایتختهای عربی نسبت به قابلیت اعتماد به تضمینهای امنیتی آمریکا شد. تحلیلگران عرب تأکید کردهاند که توافقات دفاعی موجود، برخلاف معاهدات ناتو، الزامآور نیستند و در شرایط بحرانی، واشنگتن ممکن است از مداخله مستقیم خودداری کند. این وضعیت، کشورهای عربی را به بازنگری در روابط امنیتی با آمریکا و بررسی گزینههای جایگزین مانند همکاری با چین، روسیه یا ایجاد ائتلافهای منطقهای مستقل سوق داده است. در نتیجه، معماری امنیتی خلیجفارس در آستانه تحولی راهبردی قرار گرفته که میتواند وابستگی به قدرتهای فرامنطقهای را کاهش داده و ظرفیتهای بومی را در مدیریت بحرانها تقویت کند.
بازتعریف مفهوم امنیت منطقهای
تحولات ناشی از جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل، ضرورت بازتعریف مفهوم امنیت منطقهای در خلیجفارس را بهطور جدی مطرح کرده است. در دهههای گذشته، امنیت منطقهای عمدتاً بر پایه قدرت نظامی، اتحادهای دفاعی و بازدارندگی سخت بنا شده بود، اما تجربه اخیر نشان داد که تهدیدات نوظهور، از جمله اختلال در زنجیرههای تأمین، آسیبپذیری زیرساختهای حیاتی و بحرانهای زیستمحیطی، نیازمند نگاهی فراتر از امنیت سخت هستند. امنیت ترکیبی که ابعاد نظامی، اقتصادی، زیستمحیطی و اجتماعی را در بر میگیرد، اکنون به عنوان چارچوبی ضروری برای تحلیل و مدیریت مخاطرات منطقهای مطرح شده است. در این چارچوب، تابآوری اقتصادی، حفاظت از منابع طبیعی و انسجام اجتماعی به اندازه توان نظامی در حفظ ثبات منطقهای اهمیت دارند.
در چنین بستری، همکاریهای چندجانبه و سازوکارهای منطقهای به عنوان ابزارهای کلیدی برای تحقق امنیت ترکیبی مطرح میشوند. کشورهای خلیجفارس، با وجود تفاوتهای سیاسی و هویتی، دارای منافع مشترکی در حوزههایی چون امنیت انرژی، حملونقل، محیطزیست و مبارزه با تروریسم هستند. مطالعات منطقهای نشان میدهند که همگرایی در موضوعات عینی و ملموس، مانند حفاظت از منابع آبی، مقابله با آلودگی دریایی و مدیریت بحرانهای انسانی، میتواند زمینهساز شکلگیری اعتماد و همکاری پایدار باشد. در این راستا، پیشنهادهایی مانند ایجاد مجمع امنیتی خلیجفارس، توسعه سامانههای هشدار مشترک و تشکیل نهادهای هماهنگکننده در حوزههای اقتصادی و زیستمحیطی، از سوی نهادهای دانشگاهی و دیپلماتیک مطرح شدهاند.
تحقق چنین سازوکارهایی نیز مستلزم عبور از موانع ساختاری و سیاسی است. اختلافات مرزی، رقابتهای هویتی و وابستگی به قدرتهای فرامنطقهای، از جمله چالشهایی هستند که همگرایی منطقهای را با دشواری مواجه کردهاند. تجربه ناکامی شورای همکاری خلیجفارس در ایجاد اتحاد امنیتی فراگیر، نشاندهنده ضرورت بازنگری در الگوهای همکاری موجود و حرکت به سوی مدلهای مشارکتی و انعطافپذیرتر است. در قرن بیستویکم، امنیت منطقهای دیگر نمیتواند صرفاً بر محور قدرت نظامی یا مداخله خارجی بنا شود، بلکه نیازمند نهادسازی بومی، گفتوگوی مستمر و تمرکز بر منافع مشترک واقعی است. این تحول مفهومی، اگرچه پیچیده و زمانبر است، اما تنها مسیر پایدار برای حفظ ثبات و توسعه در خلیجفارس خواهد بود.
توصیهها و پیشنهادات سیاستی
جنگ ۱۲روزه میان ایران و اسرائیل در سال۲۰۲۵، نقطهای بحرانی در تحول نظم امنیتی خلیجفارس بود که پیامدهای آن فراتر از تقابل نظامی مستقیم، به بازتعریف مفاهیم امنیت، موازنه قدرت و نقش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای انجامید. این درگیری نشان داد که امنیت خلیجفارس دیگر نمیتواند صرفاً بر پایه بازدارندگی سخت و اتحادهای سنتی بنا شود، بلکه نیازمند چارچوبی ترکیبی و چندلایه است که در آن، تهدیدات اقتصادی، زیستمحیطی، سایبری و اجتماعی نیز لحاظ شوند. اختلال در حملونقل، تهدید تنگه هرمز، آسیبپذیری زیرساختهای لجستیکی و تردید در قابلیت اعتماد به چتر امنیتی آمریکا، همگی نشاندهنده شکنندگی نظم موجود و ضرورت بازنگری در معماری امنیتی منطقهای هستند.
در این شرایط، سیاستگذاران و نهادهای منطقهای باید به سوی طراحی سازوکارهای بومی و مشارکتی حرکت کنند که ضمن حفظ استقلال راهبردی، امکان همکاری در حوزههای مشترک را فراهم آورد. توصیه میشود که کشورهای عربی و ایران، با بهرهگیری از ظرفیتهای دیپلماسی چندجانبه، به تشکیل مجمع امنیتی خلیجفارس با محوریت گفتوگوی مستمر، هشدارهای مشترک و مدیریت بحران اقدام کنند. پژوهشگران نیز میتوانند با توسعه مدلهای آیندهپژوهی، سناریونویسی و تحلیل ریسک، به سیاستگذاران در طراحی راهبردهای تابآور کمک کنند. نهادهای دانشگاهی و رسانهای نیز نقش مهمی در ارتقای فهم عمومی از امنیت ترکیبی و ضرورت همگرایی منطقهای ایفا میکنند، بهویژه در شرایطی که روایتهای متضاد و جنگ اطلاعاتی، فضای تصمیمگیری را پیچیدهتر کردهاند.
چشمانداز آینده خلیجفارس پس از این جنگ، در گرو انتخاب میان چهارسناریوی محتمل است؛ تشدید تنش بیپایان با خطر جنگ فراگیر، توافق مشروط بر عقبنشینی در موضوعات هستهای و موشکی، حرکت ایران به سوی بازدارندگی نامتقارن و چندلایه یا صبر راهبردی با اتکا به شرکای شرقی و ظرفیتهای داخلی. هریک از این مسیرها پیامدهایی ژرف برای امنیت منطقهای، تعادل قدرت، و روابط بینالملل خواهند داشت. در این میان، تنها سناریویی که میتواند به ثبات پایدار منجر شود، شکلگیری سازوکارهای منطقهای با مشارکت همه بازیگران اصلی است؛ سازوکارهایی که نه بر حذف یا مهار یکدیگر، بلکه بر مدیریت مشترک مخاطرات و ارتقای منافع متقابل استوار باشند. چنین چشماندازی، اگرچه دشوار و زمانبر است، اما تنها مسیر واقعگرایانه برای عبور از چرخههای بحران و ورود به مرحلهای جدید از همزیستی راهبردی در خلیجفارس
خواهد بود.