«افتخارات جهانی» در سایه سهم نادیده گرفتهشدن کارشناسان
حمید الماسینیا
ثبت جهانی سه روستای ایران در فهرست روستاهای گردشگری جهان، بدون تردید دستاوردی ارزشمند برای کشور است؛ اما آنچه در پس این خبر پنهان مانده، حقیقتی تلخ است که تلاش بیوقفه کارشناسان، پژوهشگران و نیروهای میدانی که نامی از آنها برده نمیشود و نتیجه کارشان در نهایت به رزومه مدیران بالادستی تبدیل میشود.
جهانیشدن روستاهای ایرانی بیتردید رخدادی ارزشمند در عرصه گردشگری و میراثفرهنگی کشور است، اما پرسش اصلی اینجاست که چه کسی درک میکند کارشناسان و نیروهای میدانی چه مسیر دشواری را برای تحقق این موفقیت طی کردهاند؟ از گردآوری مستندات و تدوین پروندههای کارشناسی گرفته تا گفتوگو با مردم محلی، ترجمه و پیگیریهای طولانی اداری، همه نتیجه زحمتی است که کمتر دیده میشود.
در حالیکه جهانیشدن سه روستای ایران موجی از تبریک و تقدیر برای مدیران عالیرتبه به همراه داشت، بسیاری از کارشناسان و پژوهشگران با تلاشهای واقعی و شبانهروزیشان در پشت پرده این موفقیت، در هیاهوی تقدیرهای رسمی گم شده است.
در ساختار اداری امروز، عادت شده که موفقیتها را به نام صاحبان میز و مقام بنویسیم، نه صاحبان فکر و عمل، این در حالی است که کارشناسان حوزه میراث و گردشگری با کمترین امکانات، بیشترین بار علمی و اجرایی این پروندهها را به دوش میکشند و آنان هستند که در گرمای طاقتفرسای مناطق دوردست، مستندات گردآوری میکنند، روایتهای بومی را مستند میسازند و پروندهها را تا آخرین بند با استانداردهای جهانی تطبیق میدهند و اما در لحظه تقدیر، تنها جای خالیشان در عکسهای رسمی احساس میشود.
این رفتار نهتنها بیعدالتی در حق نیروهای متخصص است، بلکه نشاندهنده بیماری مزمن نظام مدیریتی کشور است؛ جایی که «دانش» زیر سایه «قدرت» قرار میگیرد و افتخارات جمعی به مالکیت فردی بدل میشود و چنین روندی، به تدریج سرمایه انسانی نظام فرهنگی را فرسوده و انگیزه نیروهای حرفهای را نابود میکند.
این الگوی تکراری، تنها یک بیعدالتی فردی نیست، بلکه نشانهای از ساختار معیوب مدیریتی است که «دانش میدانی» را در حاشیه و «قدرت اداری» را در مرکز قرار داده است و در چنین فضایی، ارزش واقعی کار فرهنگی و پژوهشی گم میشود، انگیزه نیروهای متخصص کاهش مییابد و سرمایه انسانی نظام میراث فرهنگی فرسوده میشود.
بااینحال، آنچه در پایان در قاب رسانهها میدرخشد، نام و تصویر مدیرانی است که گاه تنها در لحظه پایانی در کنار پرونده قرار میگیرند و حاصل تلاش جمعی را در کارنامه شخصی خود ثبت میکنند که با این بیعدالتیِ ساختاری نهتنها انگیزه نیروهای جوان و متخصص را کاهش میدهد، بلکه از ارزش واقعی کار کارشناسی و دانش میدانی میکاهد.
اگر قرار است توسعه فرهنگی و گردشگری کشور بر پایه عدالت و شایستگی باشد، باید افتخارات ملی نیز به صورت جمعی و شفاف ثبت شود.
پروندههای جهانی، نتیجه تلاش گروهیاند، نه یک امضا در آخرین صفحه و تا زمانی که سهم کارشناسان در تصمیمسازیها و موفقیتها به رسمیت شناخته نشود، هیچ جهانیشدنی در معنا، «ملی» نخواهد بود.
افتخارات ملی زمانی ارزش دارند که به نام تمام کسانی ثبت شوند که در شکلگیری آن نقش داشتهاند؛ از کارشناس گمنامی که در روستای دورافتاده نقشه تهیه میکند، تا پژوهشگری که پرونده را برای نهادهای بینالمللی آماده میسازد.
مسیر توسعه فرهنگی و گردشگری کشور با تکیه بر «دانش و تلاش کارشناسان» تداوم مییابد، لذا باید نام و سهم آنان در موفقیتها به رسمیت شناخته شود و عدالت مدیریتی یعنی ثبت افتخارات ملی به نام تمام کسانی که واقعاً برای آن قدم برداشتهاند، باشد نه صرفاً به نام صاحبان میز و مقام.