نقدی بر نقدِ سنوات ارفاقیِ بازنشستگیِ پیش از موعد
تأمین اجتماعی به دنبال حل مشكلات مشاغل سخت و زیانآور نيست؟
گروه اقتصادجامعه - زهرا معرفت - چرا مدیران تأمین اجتماعی از درآمد ماهانه ۴ درصد سخت و زیانآور که درآمد کلانی است، چشم پوشی میکنند اما به دنبال اصلاحاتی چون افزایش سن بازنشستگی، تغییر مبنای محاسبهی مستمری بازنشستگی و در نهایتِ کاهشِ سنواتِ ارفاقیِ مشاغلِ سخت و زیانآور هستند؟نسبتِ نامتعادل بین منابع و مصارف، صندوق تأمین اجتماعی را در وضعیتِ بحرانی قرار داده است. برای خروج از این بحران، انجام اصلاحاتِ پارامتریک با اولویت دادن به سه مؤلفهی افزایش سن بازنشستگی، تغییر مبنای محاسبه مستمری بازنشستگی و سختگیری در بازنشستگیهای پیش از موعد، راهحلی است که بارها و بارها از زبان مسئولین و کارشناسان مختلف مطرح شده است. اصلاحاتی که بارِ آن تماما بر روی دوش کارگران و بازنشستگان است و مدافعان این اصلاحات معتقدند که اگرچه با این اقدام میزانی از فشار بر گردهی کارگران و بازنشستگان وارد میشود اما این اصلاحات تماما به نفع آنهاست. مدافعان در پاسخ به این سوال که چرا این فشار باید بر روی دوش کارگران و بازنشستگان بیفتد، خیلی ساده میگویند چارهای نداریم.
مخالفان اما چارهی حل بحرانِ صندوق تأمین اجتماعی را در پرداختِ بدهیِ دولت به این سازمان میدانند و بس. آنها معتقدند علتِ اصلیِ چنین بحرانی بدهیِ انباشتهی ۴۵۰هزار میلیارد تومانی دولت به صندوق تأمین اجتماعی است و از همین راه هم باید بحرانِ این صندوقِ بینالنسلی را حل کرد. آنها میگویند دولت به راحتی میتواند از بودجههای غیرضروری خود بزند و در عوض سهم خود به سازمان تأمین اجتماعی را پرداخت کند و بعد اگر نیاز بود به سمتِ اصلاحاتِ پارامتریک برود.
نقدی بر نقدِ سنوات ارفاقیِ بازنشستگیِ
پیش از موعد
از مؤلفههای افزایش سن بازنشستگی و تغییر مبنای محاسبهی مستمری که بگذریم، تأکید بر زیانِ حاصل از بازنشستگیِ پیش از موعد بر صندوق تأمین اجتماعی و لزوم اصلاحاتِ مربوط به بازنشستگی مشاغل سخت و زیانآور از مواردِ به شدت مورد انتقاد فعالان کارگری است.
بازنشستگیهای پیش از موعد طیفی از بازنشستگیهایی هستند که از ماده ۷۶ قانون تأمین اجتماعی، یعنی قانون مربوط به بازنشستگی مشاغل عادی، پیروی نمیکنند و بازنشستگیِ آنها با سنوات ارفاقی همراه است. یکی از مهمترین مصادیقِ بازنشستگیِ پیش از موعد، بازنشستگی کارگران مشاغل سخت و زیانآور است که بازنشستگیِ آنها مشمول ارفاق ۵ تا ۱۰ساله میشود.
طبق قانون، کارهای سخت و زیانآور کارهایی هستند که در آنها عوامل فیزیکی، شیمیایی، مکانیکی و بیولوژیکی محیط کار، غیراستاندارد بوده و در اثر اشتغال کارگر، تنشی به مراتب بالاتر ازظرفیتهای طبیعی (جسمی و روانی) در وی ایجاد میشود که نتیجه آن بیماری شغلی و عوارض ناشی از آن است.
با این اوصاف، کارگرانی که مشمول سنوات ارفاقی بابتِ سختیِ کار خود میشوند، در طول دورهی کاری خود آسیبهای بسیاری متحمل میشوند. این کارگران اگر از حوادث ناشی از کار جان سالم به در برند، معمولا به خاطر بیماریهای ناشی از کار، دورانِ بازنشستگیِ سختی را میگذرانند. پس ارفاقی که در قانون برای این کارگران در نظر گرفته شده است در واقع یک حقِ کاملا به جاست و نمیتوان به بهانهی تقویت بنیهی مالی و پایداری منابع صندوقهای بازنشستگی از آن گذشت. آنها که چنین ارفاقی را یک بارِ تحمیل شده بر سازمان و یکی از عوامل اصلیِ بحرانِ صندوق میدانند، چه جوابی برای کارگرانی دارند که جانِ خود را پایِ کار در چنین مشاغلی گذاشتهاند؟
کار در مشاغل سخت و زیانآور بازی
با جان است
اکبر شوکت (عضو سابق هیئت امنای سازمان تأمین اجتماعی) بازنشستگیِ پیش از موعد را حقِ مسلم کارگران مشاغل سخت و زیانآور میداند و میگوید: باید یادآوری کنم که آمار بیماریها و فوتیها در این بخش بسیار بالاست و کارگران به هیچ وجه تمایل به کار در محیطهای سخت و زیانآور ندارند. بنابراین اینکه کارگران بخواهند برای بازنشستگیِ زودهنگام با جانشان بازی کنند تقریبا بعید است اما وقتی کارگر مجبور به انجام کارِ سخت و زیانآور میشود و کارفرما هم هیچ تمهیدی برای خروج از این وضعیت نمیاندیشد، پس بازنشستگیِ پیش از موعد حق کارگر است.
شوکت میگوید: طبق قانون، کارفرما تا دو سال مهلت دارد محیط خود را از مشاغل سخت و زیانآور خارج کند که اگر خارج نکند، تبعات این را کارفرما باید پرداخت کند. یکی از روشهای پرداختِ این تبعات، سخت و زیانآور اعلام کردن شغل و پرداختِ ۴ درصد اضافه حق بیمه است تا کارگر زودتر ازموعد بازنشست شود.
به جای حذف سنوات ارفاقی بازنشستگیِ پیش از موعد، ۴درصدها را ماه به ماه بگیرید!
با این اوصاف، باز به این سوال برمیگردیم که چرا باید از حقوق کارگرانی که سالها در سختترین و ناایمنترین کارگاهها کار کردهاند، مایه گذاشت و به بهانهیعدم تعادل منابع و مصارف صندوق تأمین اجتماعی، حقوق این کارگران را نادیده گرفت؟ آیا چارهای دیگر غیر از زدن از این حیاتیترین حقِ کارگران وجود ندارد؟
مازیار گیلانینژاد (فعال کارگری) در پاسخ به این سوال میگوید: یکی از عوامل اصلی بحران سازمان تأمین اجتماعی عمل نکردن این سازمان به وظایف خود است. در مورد بحران تأمین اجتماعی دائم برعدم تعادل بین منابع و مصارف تأکید میشود اما به جرأت میتوان گفت که تأمین اجتماعی در جایی که باید، برای افزایش این منابع تلاشی نمیکند. یکی از این موارد، موضوع ۴درصد پرداخت حق بیمه مشاغل سخت و زیانآور است. مدیران سازمان تأمین اجتماعی پاسخ بدهند که چرا ۴ درصد مشاغل سخت و زیانآور را از کارفرمایان به صورتِ ماهانه دریافت نمیکنند؟
گیلانینژاد میگوید: در حال حاضر حتی در واحدهای بزرگ نیز این ۴درصدها به صورت ماهانه پرداخت نمیشود درحالیکه اگر این اتفاق بیفتد، پولِ قابل توجهی هر ماه به حساب سازمان واریز میشود و این میتواند بخشی از مسئلهی عدم تعادل منابع و مصارف سازمان تأمین اجتماعی را حل کند.
گیلانینژاد میگوید: وقتی ۴درصدِ مشاغل سخت و زیانآور ماه به ماه پراخت نشود، در اینصورت اگر کارگری بعد از سالها کار اخراج شود و یا فوت کند، این ۴ درصدها در جیب کارفرما میماند. سوال من این است که چرا اصل و سود این پولهایی که باید گره گشای مشکلات صندوق تأمین اجتماعی باشد، ۲۰ سال در جیب کارفرمایان میماند و کسی هم اعتراضی نمیکند؟ اکبر شوکت نیز در این خصوص میگوید: گرفتنِ این ۴ درصد به صورت ماه به ماه سبب میشود که هم کارگر برای بازنشستگیِ مشکلاتِ کمتری متحمل شود و هم سازمان تأمین اجتماعی بخشی از مشکلات مربوط بهعدم تعادل بین منابع و مصارف خود را حل کند. شوکت میگوید: به هر حال یا شغل، سخت و زیانآور است یا نیست؛ اگر سخت و زیانآور است چرا باید تا آخرین روز بازنشستگی این پول در جیب کارفرما بماند و بعد به حساب سازمان واریز شود؟
آغاز اصلاحات از آخر!
چرا مدیران تأمین اجتماعی از درآمد ماهانه ۴ درصد سخت و زیانآور که درآمد کلانی است، چشم پوشی میکنند در حالی که میبایست برای پرداخت حقوق بازنشستگان وام با درصد سود بالا از بانکها بگیرند؟ این سوال را گیلانینژاد میپرسد.
سوال گیلانینژاد را البته میتوان این گونه نیز ادامه داد: چرا مدیران از این منابعِ درآمدی صرف نظر میکنند اما به دنبال اصلاحاتی چون افزایش سن بازنشستگی، تغییر مبنای محاسبهی مستمری بازنشستگی و در نهایتِ کاهشِ ارفاقِ قانونی برای مشاغلِ سخت و زیانآور هستند؟ چرا آنها برای خروج صندوق از بحران به دنبالِ کاستن از حداقل حقوق کارگران هستند در حالیکه از راههای دیگری نیز میتوان درصدد حل این مشکل برآمد؟ آیا دلیلِ چنین اقدامیِ کم اهمیتِ دانستنِ حقوق کارگران و بازنشستگان و بیتوجهی نسبت به آنها نیست؟