تاریخ انتشار:1399/11/20
آیا سریال قورباغه لیاقت تمجید از سمت مخاطب را دارد؟
نقدی بر رویایی بر بادرفته
اقتصادسرآمد - آیا سریال قورباغه لیاقت تمجید از سمت مخاطب را دارد؟حالا و پس از گذشت ۵ قسمت از سریال قورباغه، اثر جنجالی، پر زرق و برق و پر از حاشیهی هومن سیدی، نمیتوان به این دل بست که با اثری درخور این همه توجه مخاطب طرف هستیم. اگر فقط دنبال جواب سوال مطرح شده در تیتر این یادداشت بودید، جواب را گرفتید. در ادامه سعی میکنم چرایی این اتفاق را مشخص کنم.
به گزارش اقتصادسرآمد، به نقل از نماوا : این یادداشت مرثیهای بر یک رویا است. رویایی بر باد رفته؛ آرزوی تماشای یک سریال در حد کلاس جهانی. حالا و پس از گذشت ۵ قسمت از سریال قورباغه، اثر جنجالی، پر زرق و برق و پر از حاشیهی هومن سیدی، نمیتوان به این دل بست که با اثری درخور این همه توجه مخاطب طرف هستیم. اگر فقط دنبال جواب سوال مطرح شده در تیتر این یادداشت بودید، جواب را گرفتید. در ادامه سعی میکنم چرایی این اتفاق را مشخص کنم.
سطح سریالسازی در دنیا، سالها است حد و مرزها را گسترش داده است. گاهی سریالها آنقدر دستنیافتنی شدهاند که برخی منتقدان از مرگ عصر سینما و خیزش دوباره عصر تلوزیون سخن میگویند. در حال حاضر که دارم این مطلب را مینویسم بیش از نیمی از اطرافیانم در حال تماشای سریالهای نتفلیکس یا HBO هستند. میتوان بازتاب وضعیت فرهنگی ترسیم شده توسط فیلمسازان بیگانه را مو به مو، هم در سینما و هم در جامعهی ایرانِ دههی گذشته دید – لازم به ذکر است نگارنده، خود شیفتهی فیلمها و سریالهایی است که اکثرا محصول کمپانیهای آمریکایی هستند – و میتوان آن را تحلیل کرد، که کار ما نیست. دههای سرشار از فیلمها و سریالهای مبتذل، دونپایه و خوار برای دستیابی اکثرا به بازار مخاطبان جوان خام، به ویژه نسل تازه بالغ شدهی جامعه، برای تبلور ناامیدی مطلق (بیشتر در سینما) یا تصویری مضحک از جامعه (بیشتر در تلوزیون). و خب متاسفانه در بازار مشتاق سینما دوستان وطنی انگار علاقهی خاصی به ارج نهادن بر سینمای نازل شایع شده؛ در چندین سال گذشته چند فیلم را میتوانید به خاطر بیاورید که درخور فروش میلیاردی که داشتهاند، بودهاند؟ یا مناسب شعور هر کسی، مگر آدمهایی که احساسات و حتی ذوق زیباییشناسیشان سخت و زمخت شده؟ چه فیلمهایی ما را درگیر کردهاند، به جای اینکه با شعورمان بازی و ما را احمق فرضمان کنند؟
به خاطر مقدمهی بالا است که سریال قورباغه مهم بود. قورباغه میتوانست نور امید ما برای دیدن یک اثر داستانی جذاب ایرانی باشد. هومن سیدی از مهمترین فیلمسازان دههی گذشته سینمای ایران است. آخرین فیلمش یعنی مغزهای کوچک زنگ زده، از مورد تحسین قرار گرفتهترین آثار در جشنوارههای بزرگ و کوچک خودمان است. اینکه سیدی با این پیشزمینه غنی تصویری و داشتن جوهرهی نوشتن آثاری نه چندان بد، حالا دست روی یک سناریوی بلند چند ده قسمتی گذاشته، باید هم شاخکهایمان را تیز کند. پخش تریلری جذاب در کنار تعویقهای پی در پی عطش ما را برای تماشا بیشتر میکرد، آن هم پس از اعلام شدن این گروه بازیگری. بهتر است بدون نوشتن اضافاتی دیگر به سراغ موضوع اصلی این مطلب برویم، اینکه چرا سریال قورباغه تا اینجا ما را ناامید کرده است؟
و اما دوربین …
پس از تماشای قسمت اول سریال قورباغه با امید فراوان، در انتها و با به خاطر آوردن فونت ریز ابتدای تیتراژ مبنی بر اینکه این قسمت برداشتی آزاد از فیلم تمجید شدهی La Haine (نفرت به کارگردانی متیو کاسوویتس) است یاد بیت «خلق را تقلیدشان بر باد داد، ای دو صد لعنت بر این تقلید باد» افتادم. این در حالی است که سینما و اصلا هنر پر از تقلید و برداشت از روی دست یکدیگر و تاباندن جنبهی شخصی به اثر است، اما انگار سیدی کورکورانه فقط میزانسن و نحوهی تصویربرداری La Haine را تقلید کرده. در فیلم کاسوویتس حرکت دوربین، پلان سکانسهای طولانی و دنبال کردن شخصیتها معنایی به کلیت اثر میبخشد؛ فضایی رئال، مستندگونه و در لحظاتی نشان دهندهی گیجی و بیهویتی سه جوان حاضر در فیلم. این حرکتِ پیوسته دوربین در سرتاسر داستان در انتها به یک معنا و مفهوم خاص منجر میشود که لایق تحسین و تماشا ست. در سریال قورباغه چه؟ این حرکات سرگیجه آور دوربین چه معنایی دارد؟ این چرخ چرخ زدن از این طرف به آن طرف چه حسی را قرار است به ما القا کند؟ میزانسن و جابهجا شدن شخصیتها در قاب چطور؟ هیچ معنایی ندارد و بیهوده است. این تازه در قسمت اول است. قانونی نانوشته در سینما وجود دارد که میگوید دوربین در تمام حالات باید ثابت باشد مگر آنکه معنایی در پشت خروج از قواعد وجود داشته باشد. پس این لرزش مداوم دوربین هومن سیدی چیست؟ چرا دوربین روی دست و چرا دوربین روی سه پایه نه؟ به غیر از خودِ دوربین و نحوهی حرکتش این نورپردازیهای افراطی چیست؟ جوابی یافت نمیشود.
فرصت و تهدید بازیگران
تا اینجای سریال ما با یک صابر ابر فوقالعاده خوب و یک نوید محمدزاده فوقالعاده بد طرف بودهایم. صابر ابر شمایل یک مرد در حال فرار و دائما نگران را تا به حال به خوبی اجرا کرده، از طرز دیالوگگویی همیشگی و لحن آشنایش فاصله گرفته تا بتواند شخصیتی که البته هنوز نمیدانیم چه کسی است را بازی کند، که به دل میشیند. بر عکس نوید محمدزاده که با ادای دیالوگهایی به شدت اغراق شده، تلاش مذبوحانهای برای نمایش قدرت، مرموز و چند بعدی بودن دارد که به شدت زننده است و نقشآفرینی کوتاهش تا الان کسلکننده از آب در آمده. از طرف دیگر آنچه تا الان برگ برندهی کارگردانی سیدی بوده، بازی گرفتن از نابازیگران است. تقریبا تمام بازیگرهای فرعی اولین نقشآفرینی جدیشان را تجربه میکنند و سیدی به خوبی از عهدهی مدیریت آنان و هدایتشان در اجرای خواستههایش برآمده است.
بومیسازی
نگاهی به سریالهای مطرح دنیا بیاندازید. از آلمان و اسپانیا گرفته تا هند و حتی ترکیه. همگی دارای یک خصیصهی بارز هستند؛ حس حالی بومی دارند و بازتابِ فرهنگِ کشورشان در لایه لایهی آنها موجود است. غیر از مسئلهی زبان تا به حال شما المان دیگری از ایران و ایرانی و فرهنگ کشورمان، در سریال قورباغه دیدهاید؟ واقعا اگر سریال به زبان دیگری ترجمه شود کسی خواهد فهمید این سریال تحت تاثیر فرهنگ ایرانی ساخته شده است؟ در دورهای زندگی میکنیم که فیلمسازان حتی اگر به سفارش کشوری بیگانه فیلم تولید کنند نیز اثری از هویت فرهنگی زیستهی خود را به جا میگذارند، آن وقت سریالی که بازار اصلی مخاطبانش جامعهی ایران است تا ۵ قسمت هیچ اثری از رنگ و بویی آشنا از فرهنگ یا آداب و رسوم کشورمان را از خود بروز نداده است.
سریال قورباغه اتفاقات قابل تحسینی هم داشته که به خاطر سنگینی نامفهومیهایش پنهان مانده است. از آهنگسازی بامداد افشار تا ریزهکاری سکانس عروسی. واقعا امیدوارم این دیوار تا ثریا کج نرود و تیم سازنده بتوانند از ملغمهای که خود ساخته و درش گرفتار شدهاند به سلامت بیرون بیایند و در انتها ما را پشیمان از تماشا رها نکنند.
پیرنگ، پیرنگ و پیرنگ
«سینما، آکنده از حواسپرتی ناواقعیت است و نه برای تشویق به تفکر، بلکه برای تضعیف آن تا مرز نابودی طراحی شده است». جمله بالا در وصف عصر استودیویی شدن هالییود به قلم رابین وود کبیر است. در سینما مسئلهی واقعیت یا خیال اصلا موضوعیت ندارد. در حین تماشا چه فرقی میکند داستان واقعی بوده یا حاصل تخیل نویسنده؟ مهم در اینجا درام است و پیرنگ. در پایان قسمت پنجم سریال قورباغه ما نه میدانیم شخصیتها چه کسانی هستند و نه اصلا تا به حال فهمیدهایم قصه چیست. صابر ابر که انگار شخصیتِ محوری داستان است، نه گذشتهاش برای ما مشخص شده و نه آرمانهایش و نه حتی آیندهاش. و لطفا با گفتن جملهی «صبر کنید این تازه شروع ماجرا است» سر به سرمان نگذارید که تا همین الان ۵ ساعت وقت صرف چیزی کردهایم که در سه خط قابل توضیح است و آنچه در این وسط حیف شده عمر ماست و نه تلاشهای فیلمساز. فلاشبک های طولانی سریال چیزی غیر از قدرتنمایی سیدی در خرج سرمایههای هنگفت و نمایش توانایی ساخت میزانسنهاس پر زرق و برق نیست. نه قصهای دارند و نه نکتهای، و تنها باید به صرف زیبایی بصریشان – البته لازم به ذکر است که گاهی قابهای زیبایی هم میبینیم اما خب که چه؟ – دلگرم باشیم.
سطح سریالسازی در دنیا، سالها است حد و مرزها را گسترش داده است. گاهی سریالها آنقدر دستنیافتنی شدهاند که برخی منتقدان از مرگ عصر سینما و خیزش دوباره عصر تلوزیون سخن میگویند. در حال حاضر که دارم این مطلب را مینویسم بیش از نیمی از اطرافیانم در حال تماشای سریالهای نتفلیکس یا HBO هستند. میتوان بازتاب وضعیت فرهنگی ترسیم شده توسط فیلمسازان بیگانه را مو به مو، هم در سینما و هم در جامعهی ایرانِ دههی گذشته دید – لازم به ذکر است نگارنده، خود شیفتهی فیلمها و سریالهایی است که اکثرا محصول کمپانیهای آمریکایی هستند – و میتوان آن را تحلیل کرد، که کار ما نیست. دههای سرشار از فیلمها و سریالهای مبتذل، دونپایه و خوار برای دستیابی اکثرا به بازار مخاطبان جوان خام، به ویژه نسل تازه بالغ شدهی جامعه، برای تبلور ناامیدی مطلق (بیشتر در سینما) یا تصویری مضحک از جامعه (بیشتر در تلوزیون). و خب متاسفانه در بازار مشتاق سینما دوستان وطنی انگار علاقهی خاصی به ارج نهادن بر سینمای نازل شایع شده؛ در چندین سال گذشته چند فیلم را میتوانید به خاطر بیاورید که درخور فروش میلیاردی که داشتهاند، بودهاند؟ یا مناسب شعور هر کسی، مگر آدمهایی که احساسات و حتی ذوق زیباییشناسیشان سخت و زمخت شده؟ چه فیلمهایی ما را درگیر کردهاند، به جای اینکه با شعورمان بازی و ما را احمق فرضمان کنند؟
به خاطر مقدمهی بالا است که سریال قورباغه مهم بود. قورباغه میتوانست نور امید ما برای دیدن یک اثر داستانی جذاب ایرانی باشد. هومن سیدی از مهمترین فیلمسازان دههی گذشته سینمای ایران است. آخرین فیلمش یعنی مغزهای کوچک زنگ زده، از مورد تحسین قرار گرفتهترین آثار در جشنوارههای بزرگ و کوچک خودمان است. اینکه سیدی با این پیشزمینه غنی تصویری و داشتن جوهرهی نوشتن آثاری نه چندان بد، حالا دست روی یک سناریوی بلند چند ده قسمتی گذاشته، باید هم شاخکهایمان را تیز کند. پخش تریلری جذاب در کنار تعویقهای پی در پی عطش ما را برای تماشا بیشتر میکرد، آن هم پس از اعلام شدن این گروه بازیگری. بهتر است بدون نوشتن اضافاتی دیگر به سراغ موضوع اصلی این مطلب برویم، اینکه چرا سریال قورباغه تا اینجا ما را ناامید کرده است؟
و اما دوربین …
پس از تماشای قسمت اول سریال قورباغه با امید فراوان، در انتها و با به خاطر آوردن فونت ریز ابتدای تیتراژ مبنی بر اینکه این قسمت برداشتی آزاد از فیلم تمجید شدهی La Haine (نفرت به کارگردانی متیو کاسوویتس) است یاد بیت «خلق را تقلیدشان بر باد داد، ای دو صد لعنت بر این تقلید باد» افتادم. این در حالی است که سینما و اصلا هنر پر از تقلید و برداشت از روی دست یکدیگر و تاباندن جنبهی شخصی به اثر است، اما انگار سیدی کورکورانه فقط میزانسن و نحوهی تصویربرداری La Haine را تقلید کرده. در فیلم کاسوویتس حرکت دوربین، پلان سکانسهای طولانی و دنبال کردن شخصیتها معنایی به کلیت اثر میبخشد؛ فضایی رئال، مستندگونه و در لحظاتی نشان دهندهی گیجی و بیهویتی سه جوان حاضر در فیلم. این حرکتِ پیوسته دوربین در سرتاسر داستان در انتها به یک معنا و مفهوم خاص منجر میشود که لایق تحسین و تماشا ست. در سریال قورباغه چه؟ این حرکات سرگیجه آور دوربین چه معنایی دارد؟ این چرخ چرخ زدن از این طرف به آن طرف چه حسی را قرار است به ما القا کند؟ میزانسن و جابهجا شدن شخصیتها در قاب چطور؟ هیچ معنایی ندارد و بیهوده است. این تازه در قسمت اول است. قانونی نانوشته در سینما وجود دارد که میگوید دوربین در تمام حالات باید ثابت باشد مگر آنکه معنایی در پشت خروج از قواعد وجود داشته باشد. پس این لرزش مداوم دوربین هومن سیدی چیست؟ چرا دوربین روی دست و چرا دوربین روی سه پایه نه؟ به غیر از خودِ دوربین و نحوهی حرکتش این نورپردازیهای افراطی چیست؟ جوابی یافت نمیشود.
فرصت و تهدید بازیگران
تا اینجای سریال ما با یک صابر ابر فوقالعاده خوب و یک نوید محمدزاده فوقالعاده بد طرف بودهایم. صابر ابر شمایل یک مرد در حال فرار و دائما نگران را تا به حال به خوبی اجرا کرده، از طرز دیالوگگویی همیشگی و لحن آشنایش فاصله گرفته تا بتواند شخصیتی که البته هنوز نمیدانیم چه کسی است را بازی کند، که به دل میشیند. بر عکس نوید محمدزاده که با ادای دیالوگهایی به شدت اغراق شده، تلاش مذبوحانهای برای نمایش قدرت، مرموز و چند بعدی بودن دارد که به شدت زننده است و نقشآفرینی کوتاهش تا الان کسلکننده از آب در آمده. از طرف دیگر آنچه تا الان برگ برندهی کارگردانی سیدی بوده، بازی گرفتن از نابازیگران است. تقریبا تمام بازیگرهای فرعی اولین نقشآفرینی جدیشان را تجربه میکنند و سیدی به خوبی از عهدهی مدیریت آنان و هدایتشان در اجرای خواستههایش برآمده است.
بومیسازی
نگاهی به سریالهای مطرح دنیا بیاندازید. از آلمان و اسپانیا گرفته تا هند و حتی ترکیه. همگی دارای یک خصیصهی بارز هستند؛ حس حالی بومی دارند و بازتابِ فرهنگِ کشورشان در لایه لایهی آنها موجود است. غیر از مسئلهی زبان تا به حال شما المان دیگری از ایران و ایرانی و فرهنگ کشورمان، در سریال قورباغه دیدهاید؟ واقعا اگر سریال به زبان دیگری ترجمه شود کسی خواهد فهمید این سریال تحت تاثیر فرهنگ ایرانی ساخته شده است؟ در دورهای زندگی میکنیم که فیلمسازان حتی اگر به سفارش کشوری بیگانه فیلم تولید کنند نیز اثری از هویت فرهنگی زیستهی خود را به جا میگذارند، آن وقت سریالی که بازار اصلی مخاطبانش جامعهی ایران است تا ۵ قسمت هیچ اثری از رنگ و بویی آشنا از فرهنگ یا آداب و رسوم کشورمان را از خود بروز نداده است.
سریال قورباغه اتفاقات قابل تحسینی هم داشته که به خاطر سنگینی نامفهومیهایش پنهان مانده است. از آهنگسازی بامداد افشار تا ریزهکاری سکانس عروسی. واقعا امیدوارم این دیوار تا ثریا کج نرود و تیم سازنده بتوانند از ملغمهای که خود ساخته و درش گرفتار شدهاند به سلامت بیرون بیایند و در انتها ما را پشیمان از تماشا رها نکنند.
پیرنگ، پیرنگ و پیرنگ
«سینما، آکنده از حواسپرتی ناواقعیت است و نه برای تشویق به تفکر، بلکه برای تضعیف آن تا مرز نابودی طراحی شده است». جمله بالا در وصف عصر استودیویی شدن هالییود به قلم رابین وود کبیر است. در سینما مسئلهی واقعیت یا خیال اصلا موضوعیت ندارد. در حین تماشا چه فرقی میکند داستان واقعی بوده یا حاصل تخیل نویسنده؟ مهم در اینجا درام است و پیرنگ. در پایان قسمت پنجم سریال قورباغه ما نه میدانیم شخصیتها چه کسانی هستند و نه اصلا تا به حال فهمیدهایم قصه چیست. صابر ابر که انگار شخصیتِ محوری داستان است، نه گذشتهاش برای ما مشخص شده و نه آرمانهایش و نه حتی آیندهاش. و لطفا با گفتن جملهی «صبر کنید این تازه شروع ماجرا است» سر به سرمان نگذارید که تا همین الان ۵ ساعت وقت صرف چیزی کردهایم که در سه خط قابل توضیح است و آنچه در این وسط حیف شده عمر ماست و نه تلاشهای فیلمساز. فلاشبک های طولانی سریال چیزی غیر از قدرتنمایی سیدی در خرج سرمایههای هنگفت و نمایش توانایی ساخت میزانسنهاس پر زرق و برق نیست. نه قصهای دارند و نه نکتهای، و تنها باید به صرف زیبایی بصریشان – البته لازم به ذکر است که گاهی قابهای زیبایی هم میبینیم اما خب که چه؟ – دلگرم باشیم.
برچسب ها : سریال قورباغه جشنواره فجر سلبریتی
اخبار روز
-
مدیرعامل جدید شرکت توسعه و مدیریت بنادر و فرودگاه منطقه آزاد قشم منصوب شد
-
پرندگان آبگون در گالری کاف نمایش داده می شود
-
کتاب " چه، زندگی و جاودانگی یک چریک " اثر مهدی بیرانوند روژمان رونمایی شد
-
گزارش رسمی از کتاب داستان استقلال، نگاهی به تاریخ باشگاه تاج در صدا و سیما
-
ارتقای زیبایی بصری منطقه یک؛ رنگ آمیزی کافوها و جداول تا المان های شهری
-
انجمن مدیران روزنامه های غیردولتی خواستار لغو ابلاغیه عدم انتشار آگهیهای ثبتی در مطبوعات شد
-
برنامهها و راهبردهای سازمان تأمین اجتماعی در دوره مدیریتی جدید
-
ماجرای خودرو های دپو شده در پارکینگ ایرانخودرو دیزل چه بود؟
-
حضور پر قدرت ایران خودرو دیزل در نمایشگاه های تهران و تبریز
-
دعوت مدیرعامل راهآهن از کارشناسان فنی ریلی اسپانیا برای راهاندازی قطارهای پُرسرعت
-
گشایش همایش ملی صنعت گردشگری «هَمسنگار» در جزیره قشم
-
کتابخانه مجازی شهدای دولت و شهدای جزیره قشم رونمایی شد
-
رضایتمندی حداکثری فرماندهان و خدمه کشتیهای متردد به بندر امام(ره)
-
کتاب «داستان استقلال، نگاهی به تاریخ باشگاه تاج» اثر مهدی بیرانوند
-
انتصاب نماینده رئیس جمهور در هماهنگی اجرای سیاستهای کلی توسعه دریامحور
-
ایزوایکو نماد اقتصاد دریا محور است و باید نگاه ویژهای به آن شود
-
نقش بینظیر پیشکسوتان دفاع مقدس در شکلگیری فرهنگ مقاومت و ایستادگی
-
ادعای استخدام خارج از چارچوب نیروهای قراردادی کذب است
-
دوره های جامع آموزش ادمینی و طراحی سایت همراه با استخدام و معرفی به بازار کار رایگان
-
صدا و سیما باید اخبار را امانتدارانه به مخاطب منتقل کند تا اعتماد مخاطب را جلب کند