یک داستان واقعی و ماندگار

رامین جهان‌پور- ماجرای کتاب « کشتی شکسته» یا قایق روباز را « استیون کرین»  نویسنده و خبرنگار جوان آمریکایی در سال1897 چندهفته بعد از اینکه از حادثه غرق‌شدن کشتی در سواحل فلوریدا به همراه دوستانش جان سالم به‌در برد، ابتدا به‌صورت گزارشی در صفحه حوادث یکی از روزنامه‌های شهر زادگاهش نیوجرسی تنظیم کرد. وقتی این گزارش با استقبال خوانندگان آن زمان مواجه شد، تصمیم گرفت خاطرات واقعی حادثه کشتی شکسته را به‌صورت داستانی دنباله‌دار بنویسد. این داستان 60صفحه‌ای را ابتدا در یکی از مجلات نیویورک به صورت پاورقی و دنباله‌دار در چند قسمت کوتاه منتشر کرد، سپس این داستان بعد از حدود یک‌سال به‌صورت کتاب درآمد. ماجرا از این قرار بود که استوین کرین که علاقه زیادی به حرفه خبرنگاری داشت در 26سالگی تصمیم گرفت برای گذراندن دوره خبرنگاری به کوبا سفر کند. آن روزها اساتید چیره‌دست خبرنگاری و دنیای ژورنالیست به جز فرانسه درکوبا هم بودند. هنگام بازگشت از کوبا، کشتی که استیون سوار آن بود به یک تپه شنی برخورد کرد و غرق شد. استیون به همراه سه‌نفر دیگر که یکی آشپز کشتی و دیگری روغنکارکشتی و سومی ناخدای همان کشتی شکسته بود، به‌وسیله یکی از قایق‌های کوچک بادبانی که به کشتی وصل بود به هر زحمتی بود از معرکه گریختند و جان سالم به‌در بردند. در مقدمه این کتاب این‌طور آمده است:« این داستان همزمان در انگلستان و آمریکا منتشر شد و به دلیل ساختار تازه‌ای که داشت، توسط منتقدان انگلیسی و آمریکایی مورد تحسین قرارگرفت. یکی از نویسندگان معروف آن دوران «جورج ولز» انگلیسی بود که در مورد این کتاب نوشت: کشتی شکسته به دلیل فضاسازی مناسب کنایه‌ها و استعاره‌های قابل‌لمس و نمادگرایانه و کاوش در موضوعاتی مانند بقا و همبستگی و تعارض میان انسان وطبیعت نمونه‌ای ماندگار از سبک ناتورالیسم  ادبی قلمداد می شود. کرین و همسفرانش  به کمک هم بعد از 30ساعت دست‌وپنجه نرم‌کردن با امواج دریا بالاخره موفق می‌شوند به طرز معجزه‌آسایی به ساحل برسند و از مرگ نجات پیدا کنند. قایق سه‌متری و کوچکی که آن‌ها سوارش بودند، بارها در میان امواج خشمگین دریا آن‌ها را تا مرز مرگ پیش برده بود. تمام حوادث و بلاهایی که در آن 30ساعت بر سر این خبرنگار و دوستانش آمد را بعدها کرین موبه‌مو با استفاده از قوه تخیلش به‌روی کاغذ آورد تا کتاب ماندگار و مهیجی از خو برجای بگذارد. و جالب است بدانیم که بنابه گفته بسیاری ازصاحب‌نظران ادبیات «جوزف کنراد» مهم‌ترین دریایی‌نویس آمریکایی که خود یک دریانورد قهار بود، در کتاب‌هایش تاثیرات زیادی از نوشته‌ها و سبک‌و‌سیاق استیون کرین گرفته است.«کرین» در قسمتی از کتاب هنگامی که آن چهار نفر داخل قایق نشسته و در فکر گریختن از مهلکه مرگ هستند را به‌خوبی توصیف کرده است:«.... آشپز برکف قایق نشسته بود و چهارچشمی به تیرک کوچک لبه قایق که بین او و دریای عمیق حایل بود، نگاه می‌کرد. همانطورکه آستین‌هایش را بالا زده بود، خم شد تا با دست، آب ته‌قایق را خالی کند. او یک‌ریز می‌گفت: خدایا خطر از بیخ گوش‌مان گذشت. مرد گریسکار که یکی از دوپاروی قایق فکسنی را محکم گرفته بود و می‌کشید، هرازگاهی خیز برمی‌داشت تا ازگزند حلقه امواج پشت سرش در امان بماند. پارو کوچک و ترکه‌ای بود و هرلحظه ممکن بود بشکند. خبرنگار پاروی دیگری را دودستی گرفته بود و روی امواج آب می‌کشید و در دل می‌گفت: من کجا و اینجا کجا؟ ناخدا با حالتی زخمی و غمگین برسینه قایق دراز کشیده بود  وغرق ماتم و یأس بود. شاید هم به کشتی غرق‌شده‌اش فکر می‌کرد...».
استیون کرین 26ساله تجربه گرانبهایش را در آن سفر به وسیله داستان نیمه‌بلندی که نوشت، با همه خوانندگانش درسراسر دنیا به اشتراک گذاشت. تجاربی از مرگ، زندگی، امید، یأس و نیستی، که همه اینها جزو جدایی‌ناپذیری از زندگی انسان‌هاست. این نویسنده دوسال بعد از نوشتن این داستان در 28سالگی بر اثر بیماری درگذشت، اما در عمر کوتاه پربارش چندجلد کتاب که حاوی شعر، رمان و داستان‌های کوتاه بود، از خود به یادگار گذاشت؛ کتاب‌هایی که بعد از گذشت این همه سال هنوز هم در سراسر دنیا ترجمه می‌شوند ودوستداران کتاب ازآن‌ها استقبال می‌کنند.
یک داستان واقعی و ماندگار
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه