زندگی زیر «خط فقر»


  الهام شاهدپور 
دست به کمر گوشه‌ای از چهار راه «باغ میری» کنار ستون بنرهای تبلیغاتی در سرمای یکی از روزهای زمستان این شهر در حالی که یکی از همان اورکت‌های قدیمی خاکی‌رنگ تنش کرده و سعی می‌کند دستان خشن و پیرش را با جیب‌های پاره لباسش گرم کند، ایستاده و چشمان فرو رفته در ابروان پرپشتش به دور دست‌ها خیره مانده است.
شاید در فکر لقمه نانی است تا ظهر دست خالی به خانه برنگردد و باز هم بی جواب در مقابل خواسته‌های خانواده‌اش قرار نگیرد.
سال‌های عمر و جوانی‌اش کارگر ساختمانی بوده و حالا بدون هیچ پشتوانه‌ای بازهم در آغاز کهن‌سالی به اجبار کارگری می‌کند.
خیلی‌ها کارگر پیر و فرتوت نمی‌خواهند و ترجیح می‌دهند از جوانترها انتخاب کنند برای همین است بیشتر وقت‌ها دست خالی از میدان برمی‌گردد.
و این تکرار روزهای عمر کارگرانی است که هیچ چتر حمایتی ندارند و در اوج شکایت‌های همه ما از  گرانی‌ها و هزار و یک خواسته رنگارنگمان در گوشه و کنار یک شهر فراموش شده‌اند و زیر همان «خط فقر» معروف که می‌گویند، روزگار می‌گذرانند.
کارگرانی که جایی در دعواهای سیاسی و رئیس بازی‌ها و تغییرات مدیریتی شهر ندارند و تنها تکیه بر توان خود امید به فضل خدا دارند پس سختی‌ها را بر آنها دو چندان نکنیم و یادمان نرود آنها همین نزدیک در همسایگیمان زندگی می‌کنند.
زندگی زیر «خط فقر»
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه