سردار سلیمانی، انتقام و منافع ملی


ادامه از صفحه اول
روسای جمهور باید سطحی از توانمندی اداره امور در داخل و نظام بین الملل را داشته باشند تا دور بعدی انتخابات موفق به کسب آراء آمریکایی ها شوند. منافع حیاتی ایالات متحده خط قرمز هر دولتی در تاریخ این کشور بوده است. به خصوص تامین امنیت تجارت، انرژی و حفظ جان اتباع آمریکا. جمهوری خواه یا دموکرات، اختلافی در آن ندارند و در صورت احساس تهدید، به جنگ در هر سطحی مبادرت می کنند.  
یکی از اشتباهاتی که تحلیلگران یا سیاستمداران در مواجهه با آمریکا دارند، تحلیل مقطعی به جای رفتارشناسی  و استراتژی درازمدت آمریکا است. از این جهت ممکن است  بی عملی های واشنگتن در برابر برخی اقدامات را ناشی از ضعف یا سردرگمی بدانند و گمانه زنی های نادرستی کرده و گاهی تصمیم گیری ها و اقدامات سهوآمیزی هم بر اساس چنین تحلیل های ناقصی انجام دهند. البته نه به این معنی که آمریکایی ها مصون از اشتباه هستند، بلکه اشتباهات وقتی در ساختار انجام شوند، به سرعت بازخورد یافته و مجددا در جهت اصلی قرار می گیرند. به خصوص که چنین تصمیم سازی ساختاری موجب این می شود که حرف و موضع گیری های کلامی مقامات آمریکایی کاهش یافته و عموما اقدامات با سرعتی بیشتر از موضع گیری ها یا حتی تهدیدات انجام شوند. این سنتی تقریبا نادر است. معمولا کشورها بسته به سطوح مختلف توانمندی ها عموما موضع گیری های نرم یا تند بسیاری در امور مختلف دارند و بسیاری از مواضعی که اعلام می کنند جنبه مصرف داخلی یا گذر از شرایط موجود به شرایط مطلوب دارند اما  رفتارشناسی خطی آمریکا در طول زمان نشان دهنده شاخص های تصمیم گیری های این کشور است. با تمسک به چنین استدلالی، فرض اینکه ترور سردار سلیمانی را اقدام شخصی از طرف ترامپ تلقی کنیم و اینکه کسی در اتاق های کاخ سفید برای فردای ترور طرحی آماده نکرده باشد، دور از ذهن  است. 
نظام بین الملل برای بازیگران، عرصه تامین حداکثر منافع ملی با حداقل هزینه است. تا جائی که حتی قدرت های بزرگ هم زمانی که دست به عمل متقابل سیاسی یا نظامی می زنند، بر اساس تامین منافع ملی عمل می کنند وگرنه یک اقدام نسنجیده که تحت عنوان عمل متقابل یا انتقام انجام شود، می تواند همه دستاوردهای احتمالی همان اقدام و حتی سرمایه های دیگری را که طی سالیان به عنوان سرمایه ملی کسب شده، بر باد دهد.
ما ایرانی ها ضرب المثل معروفی داریم  به این معنی که ممکن است دشمنی بخواهد ناخواسته ما را درگیر یک اقدام نسنجیده کند تا به اهداف خود برسد. اتفاقا امروز با حضور گروه های تندرو در میان گردانندگان و مشاوران کاخ سفید، چنین فرضی بیش از هر زمان منطقی به نظر می رسد. دولت ها و گروه های سومی از درگیری آمریکا و ایران سود می برند که این روزها سکوتی مرموز در پیش گرفته اند. ریاض و تل آویو در راس این ها هستند. این سکوت به خوبی قابل درک است. این ها بر این گمانند که کار به سرانجام نزدیک می شود، پس دیگر نیازی به غوغاسالاری های ایران هراسانه نیست. اما مظنون اصلی کشاندن پای ایران به یک جنگ پرهزینه خود تندروهای آمریکا هستند. از این جهت به نظر می رسد طراحی ترور سردار سلیمانی به این دلیل باشد که هر اقدام دیگری برای افکندن ایران در مخمصه جنگ مثل حمله از خلیج فارس دفاع مشروع از سوی ایران قلمداد می شد و پاسخگویی ایران یک اقدام مرسوم بود. اما اکنون اتاق های فکر کاخ سفید با این ترور ایران را در یک موقعیت دشوار قرار داده تا برای پاسخگویی به اقدام ایران و توجیه آن از نظر افکار عمومی دست مبسوط الید باشند.
نفوذ ایران در خاورمیانه قابل انکار نیست. اما نفوذ مثل شمشیر دو دم است. نفوذ اگر با حرکت حول منافع ملی و سنجیده باشد، ظرفیت تامین امنیت و رشد اقتصادی و رفاه را افزایش می دهد. اما همین نفوذ اگر رها شده و بی برنامه قرار گیرد، هر اقدامی را می توان به ایران نسبت داد و از آن بهره برداری کرد و ماشه خشونت تازه ای را علیه ایران کشید. 
سردار سلیمانی، انتقام و منافع ملی
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه