​​​​​​​روایتی از «عنایت آزغ» دستفروش فداکاری که در حادثه کلینیک سینا  11 زن و یک کودک را از دل آتش بیرون کشید

ترجمان تازه آتش به اختیار


آساره کیانی-خبر انفجار در کلینیک سینا تهران هنوز تائید نشده بود که  مردمِ شهر، شروع کردند به ورق زدن تصاویر مردان و زنان جان باخته در حادثه مذکور؛ تصاویر جنازه هم باشد که چه بهتر برای رسانه هایی که در این قسم موارد، دنبال مخاطبند.
مردم ورق زدند و با دیدن چهره های جوان، آهی گذری کشیده و بلافاصله مقامات مسئول را هدف نفرین های خود قرا دادند. مقامات مرتبط شهری و کشوری در حادثه هم در آغاز و بر اساس عادت، ربط این قسم انفجار را به مواد رادیواکتیو و هسته ای، تکذیب کرده و هر کدام به نحوی تقصیر را از سر خود باز کرده و بر گُرده دیگری انداختند و وسط این سیر گره افکنی مشخص شد که خیلی بیمارستانهای دیگر هم مثل همین سینای بیچاره اخطار ناایمن بودن گرفته اند و هیچ معلوم نیست چرا کسی فکری به حالِ ایمنی ساختمان های شهر و حفظ جان کارکنان و ارباب رجوع نمی کند! البته یکسری شایعات همیشگی هم مبنی بر راضی نبودن یکی در تخریب، مقاوم سازی و بهسازی ساختمانها به لحاظ به صرفه بودن و منتفع شدن دیگری همیشه وجود داشته اما ذکر مواردی از این دست بار حقوقی داشته و ایمنی جراید را مثل ایمنی ساختمان ها به خطر می اندازد.
سخن زمانی طویل می شود که جسارت بیان مطلب موجود نباشد. سخن زمانی به بیراهه می رود که آدم ها اینقدر تصاویر آزاردهنده دیده اند و آن قدر منتظر پیدا شدن مقصرهای حوادث گوناگون مانده اند که گیج شده اند و دیگر همه چیز را به همه چیز ربط می دهند. مهر و محبت بی چشمداشت زمانی دُری نایاب می شود که اقتصادِ گران و معیشت فقیر و بی پولی مزمن به آدم ها یاد داده کاری را نکنند که برایشان سودی نهفته ندارد؛ که ایرادی ندارد گاه آدم کاری را راه بیاندازد و مبلغی را دریافت کند و با آن کلاه شرعی های معروف سرش را بپوشاند. این را تک تک افراد جامعه می آموزند. از که؟ از همان وزیر و وکیلی که به جرم دریافت رشوه محاکمه می شود. می آموزند و شاید هیچگاه از خود نپرسند آیا چنین محاکمات علنی در تغییر رویه آنها و همکاران و دوستان و غیر دوستان و سایر افراد جامعه موثر است یا خیر؟ این ریشه های دوانده شده در منازل تک تک افرادِ آموزش دیده چه قدر قطور و حجیم اند؟
درست در همین مواقع و حوالیست که آقای«عنایت آزغ»، جوان اهل خوزستان در شب آتش‌سوزی کلینیک سینا، بی تامل به داخل آتش می رود و ۱۱ زن و یک کودک را نجات می دهد، آدم یاد دهقان فداکار می افتد و یا حسین فهمیده می افتد. این روزها اگر یک نفر آدم جلو چشم بقیه دراز به دراز بیفتد و جان به جان آفرین تسلیم کند، هیچ بعید نیست که کسی به او نزدیک هم نشود؛ چه برسد به این که عده ای از پشت پنجره طبقات بالایی یک ساختمان در حال حریق بگویند«داریم خفه می شویم».
آدم ها به هم نزدیک نمی شوند نه به دلیل ویروس تازه تاسیس و جهانشمول کرونا؛ به دلیل بذل بی اعتمادی بر جان همه ما انسان ها از صغیر و کبیر و آن هم به صدها دلیل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در جامعه. عنایت اما از آن دسته آدم هاییست که سعی کرده روحش را از آسیب های زندگی سخت مصون نگه دارد؛ می گوید دلش سوخته؛ نتوانسته مثل بقیه، بایستد و از پایین، مُردن آدم ها را تماشا کند؛ اصلا غیرتش اجازه نداده. دهقان فداکار، یک روزی از لباس خود مشعل ساخته و دویده و دویده تا قطار مسافربری از ریل خارج نشود و عنایت رامهرمزی، پنج متر، شیشه ها را از عرض، شکانده، می گوید همه چیز داغ بود و همین طور شکانده تا به آدم هایی رسیده که داشته اند خفه می شدند و به آنها کمک کرده که خفه نشوند و نیم ساعتی آنجا مانده تا کمک از بیرون رسیده و آتش که فروکش کرده همه با هم بیرون آمده اند.
دستش یازده بخیه خورده و هیچ برایش مهم نیست اگر از همین فردا قرار باشد دوباره بساط دستفروشی اش پهن کوچه و خیابان شود. می گوید اگر خودش می سوخت اشکال نداشت اما آنها باید نجات پیدا می کردند. آدم باورش نمی شود.
رو می کند به دوربین  ومی پرسد چرا به ساختمانهای ناایمن رسیدگی نمی شود؟ چرا مردم بیگناه باید در آتش بسوزند و هیچ کسی هم کمکشان نکند؟تازه این را هم بگوییم وقتی عنایت از عملیات خودخوانده نجات فارغ می شود، می گوید که بساط دستفروشی اش را دزده اید؛ بساطی که از آن نان می خورد.
ترجمان تازه آتش به اختیار
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه