سناریوهای مبهم در حذف چائوشسکو

علی مظفر- پیرمرد، بچه کشاورزِ و دیکتاتورِ تمامیت خواه و مقتدر بود و سازندگی کشورش را به گواه موافق و مخالف خوب پیش برده بود، اما خلبان بالگرد گفت؛ پدافند هوایی می‌خواهد به آنان شلیک کند و چاره‌ای جز نشستن نیست و چنین بود که النا که تا ساعاتی پیش بانوی اول رومانی بود درکنار بزرگراهی همراه نیکلا، منتظر ماشینی که آن‌ها را از مهلکه دور کند. بادیگاردها ماشینی را متوقف و راننده آن‌ها را به انباری مطمئن برد، اما درب انبار را به روی آن‌ها قفل کرد و پلیس را آگاه و ساعتی بعد «پادگان تارگوویستر» با انگشتان بر ماشه های کلاشینکف منتظر پایان دادگاه نظامی بچه کشاورز و زن جاه طلب او بود. 
آن روز دادگاه نظامی برگزار و همه پرسش‌ها از نیکلای به خاموشی همراه با عصبانیت ختم شد و لحظه‌ای بعد در شتاب کشتن، دیواری، تکیه گاه نیکلای پیر و النا بود و  هنگامی که نخستین  نفیر گلوله‌ها به سمت و سوی او می‌آمدند، نیکلای به یاد کارگران کارخانه‌ای افتاد که در آنجا کار می‌کرد، زمانی که گلوله‌ای به شانه‌اش نشست، دوره مبارزات سیاسی و زندانی شدنش را پیش چشم آورد و آن‌دم که تیری در قلب النا نشست روزگاری را به یاد آورد که در نهایت سرمستی، رئیس شاخه جوانان حزب کمونیست رومانی شد و لحظه‌ای که تیرها به دیوار می‌خورد و خاک بر سر روی او و النا می‌ریخت گوارایی دوره رئیس‌جمهوری کشورش را مرور می‌کرد و هنگامیکه نقش زمین شد، فضای دادگاه نظامی را که پرسش‌های بسیاری را با تکان دادن سر بی‌پاسخ گذاشت و لحظه‌ای که چشم‌هایش برای همیشه پادگان نظامی «تیرگوویشته» را مکدر می‌دید، چکش و داسی را به مشاهده نشست که به کوبیدن اندیشه‌های بزرگ و درو کردن آرزوهایش مشغول بودند. 
چائوشسکو حذف شد و آن روز بخارست به یاد قره باغ، آبخازیا، ترانس‌نیستر و کوزو اشک ریخت، چون می‌دید که چگونه بشکه‌های باروت به سوی آن سرزمین‌ها از ماشین‌های جنگی غرب و شرق فرو می‌غلتد و از طرفی چاره‌ای هم نبود. 
اما آن‌چه که هنوز در برهه‌ای از ابهام است بروز حقایق قطره چکانی است که کم‌کم پرسش‌های بی‌پاسخ تاریخ را بازگو می‌کند. اما به راستی دلیل عدم توانایی چائوشسکو در اصلاح فرایند اصلاحات چه بود و چرا نتوانست قدرت را به مسالمت واگذار نماید؟ در آن روز که نیکلای داشت سخنرانی می‌کرد، آنانی که جو جمعیت را به انحصار در آوردند که بودند و چگونه توانستد فضای موجود را به نفع قطبی از قدرت روزگار رقم بزنند؟ و پرسش دیگر چرا بعد از اعدام چائوشسکو کشتار هزاران نفر رومانیایی پیش آمد، در حالیکه  قبل از تیرباران وی، فقط 50 نفر کشته شده بودند؟ و نهایت امر اینکه آتش بیاران همسایه چگونه آلت دست شدند تا قدرت‌های بزرگ آن روزگار بتوانند در رومانی رینگ مبارزه بنیاد کنند و مردم این کشور را به جان هم بیندازند. 
باید پذیرفت که حیات قدرت‌های بزرگ در «به سلامت زدن جام خون» است که از به جان هم انداختن مردم در جنگ خانگی تأمین می‌شود و رومانی در رینگ قدرت لیبرالیسم، اقتصاد و کمونیسیم با شعار دموکراسی به بهانه حذف دیکتاتور کشور خود را دربا سرگرم ساختن تابوت سازان بدهکار، عزاداری کرد.
آن‌چه مسلم است؛ بدهی و ریاضت اقتصادی رومانی، تجمع قدرت در خانواده چائوشسکو، عدم آزادی‌های مدنی و از همه مهمتر خودرأیی رئیس‌جمهور، عطش وصال مدینه فاضله غرب را برای رومانی بلوک شرقی آماده کرده بود و آرزوهای بیرون رفتن از سیطره  داس و چکش با چراغ سبز کاخ سفید، الیزه و باکینگام تعریف مستی گیلاس ننوشیده را به مذاق جوان خواهان رفاه نسبی رومانی مزه داده بود.
گورباچف در کنفرانس ورشو در ابتدای همان ماه دسامبر در مسکو به نیکلای پیر از نقشه‌های شوم غرب برای وی و رومانی  با خبر بود و واگذاری مسالمت‌آمیز قدرت را نیز به نیکلای پیشنهاد داد. اما پیرمرد دیکتاتور و خودشیفته که معتقد به قدرت متمرکز خانواده و خویشان بود و چینش امنیتی النا پر نفوذ در ارکان مهم حکومتی را به عنوان نقطه امنیت و سوپاپ باور داشت، اصلا نمی‌توانست بپذیرد که دوره داس و چکش به پایان رسیده و جهان رومانی خارج از دو شبکه تلوزیونی قابل تماشا است. نیکلای پیر در پازل جغرافیای سیاسی مردم را به دوره ریاضت اقتصادی برده بود و نقش النا در امور حاکمیتی نیز کشور را بیش از پیش ضربه پذیر و آماده انفجار و گسستگی کرده بود. 
چائوشسکو، فارغ از هشدارهای گورباچف و علیرغم تأکید مشاوران، سخنرانی سالانه خود در میدان بزرگ بخارست را لازم الاجراء دانست و در اوج سخنرانی پر طمطراق، کف زدن‌های ناخوشایند و مخالفت مردم همراه با اعتراض را از جای جای میدان شنید. رئیس جمهوری که علیرغم همه سازندگی‌ها و آبادانی‌ها و یادگاری‌های خوبی که از خود به جای گذاشته بود، فراموش کرده بود که رفاه معمول، موجب آرامش جامعه و همسویی با مردم میل و گرایش آنان را به بیگانگان کاهش خواهد داد و از سویی با نادیده گرفتن درخواست‌های منطقی جامعه، باعث ایفای نقش بیگانگان در شعله ور کردن آتش میدان بخارست شده است و این چنین بود که دست بسته در حالیکه کلاشینکف‌ها او را نشانه گرفته بودند با النا در آخرین روزهای ماه دسامبر 1989 در کنار دیوار «پادگان تارگوویستر» قرار گرفت.
سناریوهای مبهم در حذف چائوشسکو
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه