افقِ مه‌آلودِ در جزیره قشم؛ سرآمد تحلیل می کند؛

تأملی بر سرنوشت معلق انتخاب سکاندار جدید منطقه آزاد قشم

گروه جزایر - امید متین - قصه پرغصه و کشدارِ تعیین سکان‌دارِ سازمان منطقه آزاد قشم، دیگر یک روایت اداری نیست؛ یک مرثیه است. مرثیه‌ای برای فرصت‌هایی که می‌سوزند و امیدهایی که رنگ می‌بازند. این جدال بر سر یک جایگاه، نبردی پنهان میان دو جهان‌بینی است: جهانی که فردای جزیره را در شکوه و بالندگی می‌جوید، و جهانی که آن را تنها غنیمتی برای تاراج در بازی‌های کوتاه‌مدت قدرت و ثروت می‌بیند. 
صحنه‌ی این کشمکش در پایتخت ایران برپاست، اما این مردم جزیره‌اند که در زندگی روزمره‌ی خود، تاوان این نبرد را می‌پردازند.
به گزارش اقتصادسرآمد، امید متین فعال رسانه ای در یادداشتی به این روزنامه آورده است: جزیره قشم، با میراثی از طبیعت بکر و موقعیتی که گویی قطب‌نمایی خدادادی آن را در قلب تجارت جهانی نشانده، قرار بود تنها یک خاک نباشد؛ قرار بود با ایجاد ساختار چابکی به نام مناطق آزاد، قشم رؤیای ما ایرانیان باشد. رؤیای ساختن پلی میان سنت و مدرنیته، لنگرگاهی امن برای سرمایه‌های سرگردان، و منظری از یک ایرانِ توسعه‌یافته که با اعتماد به نفس به افق‌های جهانی می‌نگرد.
اما امروز، آن افق روشن در پسِ پرده‌ای ضخیم از مهِ ابهام پنهان شده است. آنچه امروز بر قشم سایه افکنده، فراتر از یک «اختلال اداری» است؛ این یک «خواب‌رفتگی استراتژیک» است، رخوتی که چون زنگاری نامرئی، از رأس هرم به قاعده‌ی آن نفوذ کرده و روح پویای جزیره را می‌خورد. این بحران، زخمی نیست که با یک انتصابِ صرف التیام یابد؛ این نشانه‌ی یک بیماری در رگ‌های حکمرانی ماست. 
علائمش آشکار است: سازه‌هایی که چون یادمان‌هایی از سکون، ناتمام مانده‌اند؛ سرمایه‌گذارانی که چون دریانوردانی بی‌نقشه، در دریای تردید سرگردانند؛ و مردمی که از ساحل، با نگاهی تهی از امید، این جدال بی‌حاصل را نظاره می‌کنند.
برای شنیدن صدای این سکوت و سنجش عمق این زخم، باید از هیاهوی کلمات و اخبار گذشت. باید با نگاهی دقیق، ردپای این رخوت را بر پیکر اقتصاد و جانِ جامعه‌ی جزیره جستجو کرد تا دریابیم این گره کور چگونه رؤیای قشم را در خود مچاله می‌کند.

امواج سکون: ردپاها بر پیکر جزیره
آرامش سنگین و تحمیلی بر مدیریت جزیره، امواجی ویرانگر را به سواحل زندگی و اقتصاد آن فرستاده است که هر موج، حکایتی تلخ دارد:

۱. حکایت جرثقیل‌های خاموش و آرزوهای بایگانی‌شده:
هر مسافری که به قشم قدم می‌گذارد، این حکایت را با چشم می‌بیند. جرثقیل‌ها در اسکله‌های توسعه، چون انگشتانی اسکلتی، آسمانی فراموش‌شده را نشانه رفته‌اند. شالوده‌های بتنی در شهرک‌های صنعتی، به سنگواره‌های امیدهای بربادرفته بدل شده‌اند. این سکوتِ آهن و سیمان، پژواک صدای لابی‌هایی است که در پایتخت، برای حفظ قراردادها و تضمین منافع خود، ترمز توسعه‌ی جزیره را کشیده‌اند. برای آن‌ها، این یک بازی بقاست؛ اما برای قشم، به معنای سرمایه‌هایی است که خاک می‌خورند، زمان طلایی که از دست می‌رود و هزاران جوانی که رؤیای کار و زندگی‌شان در پیچ‌وخم این بازی‌ها به بایگانی سپرده می‌شود.

۲. حکایت پرندگان مهاجر: سرمایه و اعتبار گریزان
سرمایه، چون پرنده‌ای است که تنها بر دکل‌های استوار آشیانه می‌گزیند. ثبات و پیش‌بینی‌پذیری، هوایی است که این پرنده در آن نفس می‌کشد. کشتی اقتصاد قشم اما، ماه‌هاست که در توفانی خودساخته از جنگ قدرت، به شدت در تلاطم است و ناخدای آن نامعلوم. این تلاطم، پیامی روشن به آن پرندگان مهاجر است: «اینجا لنگرگاهی امن نیست.» در همان حال که رقیبان قشم در آن سوی آب‌ها، با فراهم آوردن ساحلی آرام، سرمایه‌ها را به سوی خود می‌خوانند، ما با دست خود، معتبرترین برند اقتصادی‌مان در خلیج فارس را از اعتبار تهی می‌کنیم و پرندگان را می‌رمانیم.

۳. حکایت قایق‌های نجات: کوچِ نخبگان و دل‌های شکسته
تلخ‌ترین موج این سکون، آن است که بهترین ملوانان این کشتی را فراری می‌دهد. وقتی متخصصان، کارآفرینان و مدیران خلاق جزیره می‌بینند که مسیر حرکت کشتی نه با قطب‌نمای دانش و شایستگی، که با بادهای موسمی سیاست تعیین می‌شود، انگیزه‌ای برای ماندن نمی‌یابند. جوان تحصیل‌کرده‌ی قشمی که می‌بیند آینده‌اش در گرو معاملاتی پنهان است، به قایق‌های نجات پناه می‌برد و در پیِ کشتی‌هایی با مقصد روشن، دل به دریا می‌زند. این تهی شدن جزیره از سرمایه‌ی انسانی، زخمی عمیق است که بازسازی آن، سال‌ها بیش از ساختن اسکله و کارخانه، زمان خواهد برد.

۴. حکایت بیگانگی در خانه: 
گسست پیمان مردم و حاکمیت برای مردمان این جزیره که نسل‌ها با دریا و امید زیسته‌اند این بازی قدرت، روایتی از بی‌اعتنایی به سرنوشت آنهاست. پیمان نانوشته میان مردم و حاکمیت بر این بود که این منطقه آزاد، دروازه‌ای به سوی رفاه و آینده‌ای بهتر باشد. اما وقتی می‌بینند که منافعشان در برابرمنافع گروهی خاص، چنین بی‌ارزش می‌شود، آن پیمان می‌شکند و حس بیگانگی در خانه، جایگزین امید می‌شود. آن‌ها می‌پرسند چگونه سرنوشت یک جزیره و مردمانش، به پیاده‌ای در صفحه شطرنج سیاستمداران و سوداگران بدل شده است؟ این پرسش، ناقوس مرگِ سرمایه‌ی اجتماعی است.

برافراشتن بادبان‌ها: ضرورت یک اراده‌ی دریایی
بحران قشم، دیگر آزمونی برای یک مدیر یا یک سازمان نیست؛ آزمون «دریانوردی ملی» در گستره حکمرانی است. نشان می‌دهد که آیا توانایی هدایت کشتی‌های استراتژیک خود را در آب‌های متلاطم اقتصاد جهانی داریم یا آن‌ها را به دست امواج و گرداب‌های منفعت‌طلبی می‌سپاریم.
راه‌حل، تنها گماردن یک ناخدا بر کشتی نیست، بلکه ترمیم قطب‌نما، ترسیم مسیری نو، و متحد کردن خدمه حول یک مقصد مشترک است. این مهم، بر سه اصل استوار است: اول، داشتن نقشه‌ی دریایی شفاف (برنامه‌ی توسعه مدون)؛ دوم، انتخاب ناخدایی بر اساس مهارت و شجاعت، نه وفاداری به جریان‌ها؛ و سوم، استواری بر لنگر قانون که کشتی را در توفان‌های سیاسی، باثبات نگاه دارد.
تصمیم‌گیران امروز بر سر یک دوراهی تاریخی ایستاده‌اند: یا اجازه دهند این کشتی ارزشمند در ساحل روزمرگی و بی‌عملی به گِل بنشیند و به نماد یک فرصت‌سوزی بزرگ بدل شود، یا با اراده‌ای قاطع، بادبان‌های آن را برافراشته و آن را به سوی افق‌های روشن توسعه هدایت کنند. قشم بیش از این یارای سکون ندارد. هر تپش قلب این جزیره، یادآور زمانی است که از دست می‌رود و این، روایتی تلخ از یک کشتی‌شکستگی خواهد بود که در دفتر تاریخ این سرزمین ثبت می‌شود. و در این میان، این مردم نجیب جزیره‌اند که هر غروب به دریا چشم می‌دوزند، نه به انتظار لنج‌های پربار، که به امید خبری از آن سوی آب‌ها. حسرت آن‌ها، قصه‌ی پیچیده‌ی لابی‌ها و شاخص‌های اقتصادی نیست؛ حسرتِ ساده‌ی پدری است که می‌بیند جوانیِ فرزندش پای وعده‌های نرسیده پیر می‌شود. حسرتِ شنیدنِ هرروزه‌ی نام «قشم» در اخبار، و نیافتنِ انعکاس آن در آرامش سفره و لبخند فردایشان. آری، در سکوت و در نگاه خسته‌ی مردان و زنان ساحل‌نشین، این حسرت موج می‌زند که گویی سهم آن‌ها از این خوان پرنعمت، تنها تماشای دعوای منفعت طلبان بر سر آن بوده است؛ انتظاری بی‌پایان برای سپیده‌دمی که ابرهای سیاست، طلوعش را به تاخیر انداخته اند.
تأملی بر سرنوشت معلق انتخاب سکاندار جدید منطقه آزاد قشم
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه