در گفت و گو با مریم قدیری، محقق دانشگاه دیویس آمریکا مطرح شد
کنکور یعنی هدر دادن استعداد هزاران جوان
نسترن صائبی صفت - محقق دانشگاه دیویس میگوید: سیستم کنکور غلط است و ما خیلی از دانشآموزان را به رشتههایی میفرستیم که هیچ علاقهای به آن ندارند و در آن رشته هیچ وقت خلاقیت نشان نمیدهند؛ این یعنی هدر دادن استعداد هزاران نفر.
چند وقت پیش، ویدئویی در شبکههای اجتماعی دست به دست چرخید که مربوط به یک سخنرانی تدکس یک زن ایرانی بود. نام این سخنران و محقق مریم قدیری است. قدیری دکتری آوای منظر و آموزش محیط زیست از دانشگاه پردوی آمریکا دارد و هماکنون در حال تاسیس شرکتی در زمینه توسعه حرفهای و شخصی است.
قدیری در ابتدای ویدئوی مذکور میگوید: سال ۲۰۱۲ زمانی که با همسرم برای آمدن به آمریکا آماده میشدیم، بسیار خوشحال بودم، چون تصور میکردم که میخواهم به سرزمین آرزوها، آزادی و زندگی باکیفیت بروم. یک چمدانمان مملو از عکس، سوغاتی و چیزهایی بود که سرزمین مادری را برایمان تداعی میکرد و چمدان دیگرمان پر از رویا و امید برای آیندهای روشن بود.
او در ادامه با نشان دادن تصاویری از نقاط سرسبز و زیبای ایران، خیابانهای پرترافیک تهران و دختران جوانی که را راحتی در خیابان راه میروند، میگوید: من از ایران به آمریکا آمدهام؛ سرزمینی که براساس رسانههای جهان، فقط کویر است و هیچ گیاهی در آن نمیروید! برف و بارانی هم نمیبارد! به باور خیلی مردم جهان، در ایران هیچ ترافیکی وجود ندارد، چون همه با شتر رفتوآمد میکنند! و زنانی مانند من هیچ حق و حقوقی ندارند و از سر تا نوک پا حجاب دارند و نه درس میخوانند و نه روابط اجتماعی دارند. (همه در سالن سخنرانی در حال خندیدن هستند).
قدیری میافزاید: تمام این تصاویر را در نمایشگاهی تحت عنوان «ایران؛ فرای سیاست» به نمایش گذاشتم، اما ایده این نمایشگاه از کجا آمده؟ زمانی که به آمریکا آمدم و شروع به تحقیق کردم، همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه متوجه شدم، زمانی که خودم را به عنوان یک ایرانی معرفی میکردم، با سه واکنش متفاوت مواجه میشدم؛ یا اصلا نمیدانستند که ایران چیست و کجاست و در مورد آن هم کنجکاوی نمیکردند، یا آن را با کشورهایی مثل عراق اشتباه میگرفتند و یا به دلیل خبرهای سیاسی نگاه منفی به ایران داشتند و دسته سوم که تعدادشان محدود بود آنهایی بودند که ایران را با کلمه پارسی یا Persian میشناختند و میگفتند که مثلا پدربزرگم فرش پارسی دارد یا عمهام گربه پرشین دارد. این مورد آخر به مذاق من خوش آمد و از این به بعد تصمیم گرفتم که خودم را به جای ایرانی، پارسی معرفی کنم.
او در ادامه میگوید: بعد از مدتی یک دوست فرانسوی پیدا کردم و در تعاملات روزانه متوجه شدم که همه فرانسه را دوست دارند. به همین دلیل، زمانی که با هم فرانسوی صحبت میکردیم و دوستم خودش را به عنوان یک فرد فرانسوی معرفی میکرد، من ساکت میماندم چون حوصله توضیح دادن و برخورد منفی را نداشتم و متوجه شدم که دیگران تصور میکنند من هم فرانسوی هستم و به این ترتیب، از من هم استقبال میشد. یک مدت همین کار را ادامه دادم و با سکوتم تظاهر میکردم که یک فرانسوی هستم. اما بعد از مدتی احساس گناه کردم و به خودم آمدم و متوجه شدم که من ملیتم را انکار میکنم و با این کار هویتم، خانوادهام، دوستانم و هر چیزی که برای ۲۶ سال آنها را داشتم انکار میکنم. پس تصمیم گرفتم که خودم را با هویت اصلیام نشان دهم و برای این کار میبایست ایران واقعی را فراتر از سیاست به همه معرفی و آشنا میکردم. به همین دلیل این نمایشگاه را با عکسها و شرح آنها برگزار کردم.
در ادامه مصاحبه ما را با مریم قدیری میخوانید:
چه شد که به فکر مهاجرت افتادید؟
بعد از اتمام دوره ارشد در یک گروه تحقیقاتی فوقالعاده در دانشگاه تهران همکاری کردم که روی اطلس پرندگان ایران کار میکرد. اما بعد از آن برای هر کاری اپلای کردم، کاری پیدا نکردم. چون با وجودی که دانش بالایی داشتم، مهارتهای فنی بلد نبودم. در آن زمان چند مطلب محیط زیستی برای مجلات و روزنامهها چاپ کردم و همینطور چند داستان کوتاه برای کودکان نوشتم. حتی یک سری داستان محیط زیستی برای کودکان نوشتم که همه آنها رد شد و دلسردم کرد.
با تماس یکی از دوستانم که قصد مهاجرت داشت، فکر رفتن از ایران به یکباره به ذهن من و همسر سابقم خطور کرد و برای آمریکا و کانادا درخواست فرستادیم. همسرم از دانشگاه پردوی آمریکا پذیرش گرفت و ما بعد از یک سال و نیم راهی آمریکا شدیم و زندگی جدیدی را شروع کردیم.
بعد از ورود به آمریکا، از آنجا که من پذیرش نگرفته بودم و بیکار بودم، با استادی تماس گرفتم تا هفتهای 20 ساعت در آزمایشگاهش تحقیق کنم. با او ملاقات کردم و با موافقتش روبهرو شدم. اما او زمان خداحافظی سوالی از من پرسید که به نوعی زندگیام را عوض کرد. از من پرسید که اجازه کار دارم یا نه. من اصلا نمیدانستم که اجازه کار چیست و تازه متوجه شدم به عنوان همراه همسرم، حق کار کردن ندارم. خیلی ناراحت شدم و به فکر پیدا کردن موقعیت تحصیلی افتادم. به همین دلیل شروع به ارتباط با اساتید دانشگاهی کردم. همزمان هم دو مقاله از تز ارشدم چاپ شد. جالب است که آن مقالات را اول به فارسی نوشته بودم، ولی استاد ارشدم در ایران با بیلطفی آنها را رد کرده بود؛ بدون اینکه حتی بخواندشان. من از روی ناراحتی و برای اینکه نشان دهم تحقیقم در مجلات خارجی سطح بالا قبول میشود، هر دوی آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کردم و توانستم در مجلات خیلی خوبی به چاپ برسانم.
یکی از این مقالات در مورد پراکنش (میزان و درجه پراکندگی) دو نوع دارکوب و دیگری در مورد پراکنش پرندگان در جنگل هیرکانی و مقایسه آن در بخشی از جنگل بود که درختان به صورت مدیریت شده قطع کرده بودند و بخش دیگری که دست نخورده باقی مانده بود. یکی از اساتید دانشگاه پردو که علاقهمند به حوزه تحقیقاتیاش بودم از من دعوت کرد روی یک پروژه اکولوژی یا بومشناسی با او کار کنم، اما من اصرار داشتم که روی پروژهای مربوط به آموزش محیط زیست به کودکان کار کنم؛ در حالی که او تازه پروپوزالی را در این زمینه نوشته بود. با این حال، چیزی نگذشت که توانست برای این پروژه یک فاند میلیون دلاری بگیرد و بدون انجام مصاحبه از من دعوت به همکاری کرد، چون من با ذوق از رویای کار کردن با کودکان به او گفته بودم و در کنار رزومه خوبی که داشتم برای برایان، استادم، همین کافی بود. شروع به گذراندن دوره دکتری و همکاری با او کردم. البته ۶ ماه طول کشید تا توانستم ویزای همراه را به ویزای دانشجویی تغییر بدهم.
پروژه پژوهشیتان در دوره دکتری چه بود؟
پروژه دکتری من خیلی جالب بود و «اکولوژی آوای منظر» یا Soundscape Ecology نام داشت. معمولا حوزههای مختلف علمی مخصوصا اکولوژی کاملا بصری است و محقق باید مثلا تراکم درختان را به چشم ببیند. اما اکولوژی آوای منظر روی منظره صوتی کار میکند و کاملا شنیداری است. محقق باید صداها را ضبط کند و آنها را آنالیز و تحلیل کند. هر منظره صوتی میتواند شامل سه نوع صدا باشد؛ صدای حیوانات، صدای اقلیمی از جمله باد یا باران و همینطور صداهای انسانی مثل خیابانها یا قطار.
منظره صوتی یک جنگل را در نظر بگیرید که از صدای طبیعی اقلیمی و حیوانات تشکیل شده است. حالا نصب یک فرودگاه میتواند اکولوژی آنجا را به هم بریزد چون منظره صوتی را تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع، حتی اگر از نظر مساحتی تغییر کوچکی در طبیعت بدهیم، تغییر کوچک میتواند عواقب زیادی برای حیواناتی که از طریق صوت با هم ارتباط برقرار میکنند داشته باشد. در اکولوژی آوای منظر، ما برای ثبت صداها دستگاههایی با نام songmeter داشتیم که در طبیعت نصب میکردیم و میتوانستیم طوری آنها را تنظیم کنیم که برای هفتهها و حتی ماهها صدای طبیعت را ضبط کند. این اطلاعات ضبط شده، شامل تمام صداها با فرکانسهای مختلف بود و به همین دلیل از یک مکان به مکان دیگر و حتی در طول روز تغییر میکرد.
چند وقت پیش، ویدئویی در شبکههای اجتماعی دست به دست چرخید که مربوط به یک سخنرانی تدکس یک زن ایرانی بود. نام این سخنران و محقق مریم قدیری است. قدیری دکتری آوای منظر و آموزش محیط زیست از دانشگاه پردوی آمریکا دارد و هماکنون در حال تاسیس شرکتی در زمینه توسعه حرفهای و شخصی است.
قدیری در ابتدای ویدئوی مذکور میگوید: سال ۲۰۱۲ زمانی که با همسرم برای آمدن به آمریکا آماده میشدیم، بسیار خوشحال بودم، چون تصور میکردم که میخواهم به سرزمین آرزوها، آزادی و زندگی باکیفیت بروم. یک چمدانمان مملو از عکس، سوغاتی و چیزهایی بود که سرزمین مادری را برایمان تداعی میکرد و چمدان دیگرمان پر از رویا و امید برای آیندهای روشن بود.
او در ادامه با نشان دادن تصاویری از نقاط سرسبز و زیبای ایران، خیابانهای پرترافیک تهران و دختران جوانی که را راحتی در خیابان راه میروند، میگوید: من از ایران به آمریکا آمدهام؛ سرزمینی که براساس رسانههای جهان، فقط کویر است و هیچ گیاهی در آن نمیروید! برف و بارانی هم نمیبارد! به باور خیلی مردم جهان، در ایران هیچ ترافیکی وجود ندارد، چون همه با شتر رفتوآمد میکنند! و زنانی مانند من هیچ حق و حقوقی ندارند و از سر تا نوک پا حجاب دارند و نه درس میخوانند و نه روابط اجتماعی دارند. (همه در سالن سخنرانی در حال خندیدن هستند).
قدیری میافزاید: تمام این تصاویر را در نمایشگاهی تحت عنوان «ایران؛ فرای سیاست» به نمایش گذاشتم، اما ایده این نمایشگاه از کجا آمده؟ زمانی که به آمریکا آمدم و شروع به تحقیق کردم، همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه متوجه شدم، زمانی که خودم را به عنوان یک ایرانی معرفی میکردم، با سه واکنش متفاوت مواجه میشدم؛ یا اصلا نمیدانستند که ایران چیست و کجاست و در مورد آن هم کنجکاوی نمیکردند، یا آن را با کشورهایی مثل عراق اشتباه میگرفتند و یا به دلیل خبرهای سیاسی نگاه منفی به ایران داشتند و دسته سوم که تعدادشان محدود بود آنهایی بودند که ایران را با کلمه پارسی یا Persian میشناختند و میگفتند که مثلا پدربزرگم فرش پارسی دارد یا عمهام گربه پرشین دارد. این مورد آخر به مذاق من خوش آمد و از این به بعد تصمیم گرفتم که خودم را به جای ایرانی، پارسی معرفی کنم.
او در ادامه میگوید: بعد از مدتی یک دوست فرانسوی پیدا کردم و در تعاملات روزانه متوجه شدم که همه فرانسه را دوست دارند. به همین دلیل، زمانی که با هم فرانسوی صحبت میکردیم و دوستم خودش را به عنوان یک فرد فرانسوی معرفی میکرد، من ساکت میماندم چون حوصله توضیح دادن و برخورد منفی را نداشتم و متوجه شدم که دیگران تصور میکنند من هم فرانسوی هستم و به این ترتیب، از من هم استقبال میشد. یک مدت همین کار را ادامه دادم و با سکوتم تظاهر میکردم که یک فرانسوی هستم. اما بعد از مدتی احساس گناه کردم و به خودم آمدم و متوجه شدم که من ملیتم را انکار میکنم و با این کار هویتم، خانوادهام، دوستانم و هر چیزی که برای ۲۶ سال آنها را داشتم انکار میکنم. پس تصمیم گرفتم که خودم را با هویت اصلیام نشان دهم و برای این کار میبایست ایران واقعی را فراتر از سیاست به همه معرفی و آشنا میکردم. به همین دلیل این نمایشگاه را با عکسها و شرح آنها برگزار کردم.
در ادامه مصاحبه ما را با مریم قدیری میخوانید:
چه شد که به فکر مهاجرت افتادید؟
بعد از اتمام دوره ارشد در یک گروه تحقیقاتی فوقالعاده در دانشگاه تهران همکاری کردم که روی اطلس پرندگان ایران کار میکرد. اما بعد از آن برای هر کاری اپلای کردم، کاری پیدا نکردم. چون با وجودی که دانش بالایی داشتم، مهارتهای فنی بلد نبودم. در آن زمان چند مطلب محیط زیستی برای مجلات و روزنامهها چاپ کردم و همینطور چند داستان کوتاه برای کودکان نوشتم. حتی یک سری داستان محیط زیستی برای کودکان نوشتم که همه آنها رد شد و دلسردم کرد.
با تماس یکی از دوستانم که قصد مهاجرت داشت، فکر رفتن از ایران به یکباره به ذهن من و همسر سابقم خطور کرد و برای آمریکا و کانادا درخواست فرستادیم. همسرم از دانشگاه پردوی آمریکا پذیرش گرفت و ما بعد از یک سال و نیم راهی آمریکا شدیم و زندگی جدیدی را شروع کردیم.
بعد از ورود به آمریکا، از آنجا که من پذیرش نگرفته بودم و بیکار بودم، با استادی تماس گرفتم تا هفتهای 20 ساعت در آزمایشگاهش تحقیق کنم. با او ملاقات کردم و با موافقتش روبهرو شدم. اما او زمان خداحافظی سوالی از من پرسید که به نوعی زندگیام را عوض کرد. از من پرسید که اجازه کار دارم یا نه. من اصلا نمیدانستم که اجازه کار چیست و تازه متوجه شدم به عنوان همراه همسرم، حق کار کردن ندارم. خیلی ناراحت شدم و به فکر پیدا کردن موقعیت تحصیلی افتادم. به همین دلیل شروع به ارتباط با اساتید دانشگاهی کردم. همزمان هم دو مقاله از تز ارشدم چاپ شد. جالب است که آن مقالات را اول به فارسی نوشته بودم، ولی استاد ارشدم در ایران با بیلطفی آنها را رد کرده بود؛ بدون اینکه حتی بخواندشان. من از روی ناراحتی و برای اینکه نشان دهم تحقیقم در مجلات خارجی سطح بالا قبول میشود، هر دوی آنها را به زبان انگلیسی ترجمه کردم و توانستم در مجلات خیلی خوبی به چاپ برسانم.
یکی از این مقالات در مورد پراکنش (میزان و درجه پراکندگی) دو نوع دارکوب و دیگری در مورد پراکنش پرندگان در جنگل هیرکانی و مقایسه آن در بخشی از جنگل بود که درختان به صورت مدیریت شده قطع کرده بودند و بخش دیگری که دست نخورده باقی مانده بود. یکی از اساتید دانشگاه پردو که علاقهمند به حوزه تحقیقاتیاش بودم از من دعوت کرد روی یک پروژه اکولوژی یا بومشناسی با او کار کنم، اما من اصرار داشتم که روی پروژهای مربوط به آموزش محیط زیست به کودکان کار کنم؛ در حالی که او تازه پروپوزالی را در این زمینه نوشته بود. با این حال، چیزی نگذشت که توانست برای این پروژه یک فاند میلیون دلاری بگیرد و بدون انجام مصاحبه از من دعوت به همکاری کرد، چون من با ذوق از رویای کار کردن با کودکان به او گفته بودم و در کنار رزومه خوبی که داشتم برای برایان، استادم، همین کافی بود. شروع به گذراندن دوره دکتری و همکاری با او کردم. البته ۶ ماه طول کشید تا توانستم ویزای همراه را به ویزای دانشجویی تغییر بدهم.
پروژه پژوهشیتان در دوره دکتری چه بود؟
پروژه دکتری من خیلی جالب بود و «اکولوژی آوای منظر» یا Soundscape Ecology نام داشت. معمولا حوزههای مختلف علمی مخصوصا اکولوژی کاملا بصری است و محقق باید مثلا تراکم درختان را به چشم ببیند. اما اکولوژی آوای منظر روی منظره صوتی کار میکند و کاملا شنیداری است. محقق باید صداها را ضبط کند و آنها را آنالیز و تحلیل کند. هر منظره صوتی میتواند شامل سه نوع صدا باشد؛ صدای حیوانات، صدای اقلیمی از جمله باد یا باران و همینطور صداهای انسانی مثل خیابانها یا قطار.
منظره صوتی یک جنگل را در نظر بگیرید که از صدای طبیعی اقلیمی و حیوانات تشکیل شده است. حالا نصب یک فرودگاه میتواند اکولوژی آنجا را به هم بریزد چون منظره صوتی را تحت تاثیر قرار میدهد. در واقع، حتی اگر از نظر مساحتی تغییر کوچکی در طبیعت بدهیم، تغییر کوچک میتواند عواقب زیادی برای حیواناتی که از طریق صوت با هم ارتباط برقرار میکنند داشته باشد. در اکولوژی آوای منظر، ما برای ثبت صداها دستگاههایی با نام songmeter داشتیم که در طبیعت نصب میکردیم و میتوانستیم طوری آنها را تنظیم کنیم که برای هفتهها و حتی ماهها صدای طبیعت را ضبط کند. این اطلاعات ضبط شده، شامل تمام صداها با فرکانسهای مختلف بود و به همین دلیل از یک مکان به مکان دیگر و حتی در طول روز تغییر میکرد.
ارسال دیدگاه
عناوین این صفحه
اخبار روز
-
توضیحات سازمان تأمیناجتماعی پیرامون ادعای کذب استخدام خارج از چارچوب نیروهای قراردادی
-
دوره های جامع آموزش ادمینی و طراحی سایت همراه با استخدام و معرفی به بازار کار رایگان
-
صدا و سیما باید اخبار را امانتدارانه به مخاطب منتقل کند تا اعتماد مخاطب را جلب کند
-
شانزدهمین همایش ملی و نمایشگاه قیر، آسفالت و ماشینآلات در مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی برگزار میشود
-
آغاز مراحل فنی طرح تعیین حریم گسل های شهر دماوند
-
انجام ۸۰ هزار خدمت تخصصی در حوزه دهان و دندان در قالب با لبخند با برکت
-
۳۰۰ هزار نفر در صف وام ازدواج هستند؛ مقررات تغییر نکرده است
-
اراده دولت چهاردهم برای اصلاح شرایط سخت اقتصادی
-
آلن بدرود، آقای خاص سینمای فرانسه
-
انتخاب وزیر زن در راستای استفاده از ظرفیتهای قانون اساسی است
-
حمایت انجمن اسلامی وزارت نیرو از دکتر علی آبادی وزیر پیشنهادی نیرو
-
معابر محلات چیذر و حکمت بهسازی شد
-
پیرامون بوستان نیاوران، نفسی تازه گرفت
-
اجرای ۶ هزار متر مکعب دیوار حائل در منطقه یک تهران
-
دروازه فرهنگی محور گردشگری دربند به سازه رسید
-
ارسال ۷ هزار وسیله سرمایشی به سراسر کشور در قالب پویش نسیم برکت
-
غلامرضا نوری قزلجه گزینه نهایی پزشکیان برای وزارت جهاد کشاورزی
-
داروت اولین پلتفرم داروخانه بلاکچینی کشور تاسیس شد
-
واریز 745 میلیارد تومان سود به حساب اعضای بازنشسته صندوق ذخیره فرهنگیان
-
رونمایی از کتاب "الشام" و "عشق چرا ندارد" در فرهنگسرای عطار نیشابوری