استراتژي حفظ بقاء، موجب نابودی بقاء می شود؟

غلامرضا مصدق 
در دوران جنگ در يكي از عمليات ها،  عراقي ها به سختي در مقابل فشار ما برای شكستن خط مقاومت می‌کردند. با طلوع آفتاب دستور عقب نشینی صادر شد. بعد از اطمینان از عقب نشینی همه نیروها، من هم شروع به عقب رفتن کردم، هنوز چند قدم برنداشته بودم که با انفجار خمپاره ای دو سه متر به هوا پرت شدم. از سوزش جای اصابت ترکش ها و خونی که تمام بدنم را در برگرفته بود مطمئن بودم تا لحظات دیگری خواهم مرد. اما هرچه منتظر ماندم از مرگ  خبری نبود. چون این اتفاق لب خط عراقی ها افتاده بود، بعد از حدود یک ساعت سر و کله آنها پیدا شد كه در حال زدن تیر خلاص به مجروحان بودند. بعد از  دور کردن قطب نما، کالک و نقشه ها از  خود، به پشت خوابیدم تا انها تصور کنند زنده نیستم. سه نفرشان که پوتین های آنها را میدیدم به بالای سرم رسیدند، یکی از آنها گفت این فلان فلان شده مرده و از من دور شدند.تا نزدیک ظهر همچنان منتظر حضرت عزرائيل بودم ولی خبری از او نبود. کم کم به احتمال نجات از مخمصه فکر کردم. برای نجات یک امتیاز و چند مشکل داشتم، امتیازم داشتن شناخت كامل از منطقه بود، اما کل زمین مسیر بازگشت رملی(شن روان) و تا نیروهای خودی ۱۵ کیلومتر فاصله بود، چون لگنم شکسته، روده ها سوراخ، زانو و مچ پايم زخمي بودند قادر به راه رفتن نبودم و علی رغم همراه داشتن آب و شدت تشنگی ناشی از خونریزی و گرما نمیتوانستم آب بخورم، به علاوه در مناطق رملی روزها حتی در زمستان بسیار گرم و شبها بسیار سرد است. خلاصه اينكه دو شبانه روز چهار دست و پا، بدون نوشیدن قطره ای آب و خوردن ذره ای غذا، با سختي كه توصيف آن مفصل است خود را به نيروهاي خودی رساندم.
صفحه 2
استراتژي حفظ بقاء، موجب نابودی بقاء می شود؟
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه