مادر، غزلی قشنگ قلمی به رسم ارادت 

مسعود خدیوی کاشانی
وقتی از سرکنکاش این جهان پر از اسرار را از منظر تحقیق می نگری ، واژه ای خواهی یافت ، کوتاه اما به بلندای مهربانی که قافیه عاشقانه های غزل زندگی را مهیا می سازد نامی شاه بیت ابیات و گل واژه ای به نام مادر که در تقدس نامش ، قامت رعنا به سجود می نشیند و اذان عشق به اذن حضور او در تپش قلبی معنا می گیرد. بنازم آن معبودی را که سجود بر او را شرک بر خویش نمی پندارد و بوسه بر دستانش را پرورش روح انسانیت و اخلاق در خویشتن می داند او که به حق ، نشانی از خدا دارد بر روی زمین بی شک انسانی که تنها در پیشگاه پروردگار و مادر و پدر ، قامت می شکند به حکم جبر روزگار هرگز تن نمی دهد و چون سروقامتان همیشه مردانه شعر زندگی می سراید. مادری که همیشه ایام سجاده اش رو به قبله نیاز، عطر دل انگیز دعا باخود دارد این چنین از دوران دبستان تا دانشگاه به این نگاه بدرقه و کوله ای پر از دعای او عادت داريم. در فشار زندگی روی شانه ها، پناهی می جوییم و او چون پرنده ای بال می گشاید برای آرامش و تسکین .به چادر نمازش دل گره می زنیم و آنرا با تمام وجود استشمام می کنیم تا به باران چشم ، گل های چادر گلی قشنگش را آبیاری کنیم ، چه ستودنیست این آرامش وقتی نامش برعهدی، ضمانت سوگند می شود، جوشش غیرت هم‌پای آن قرار خواهد شد تا حرمت این نام بر همگان عیان شود. تسبیح سجاده اش، نقطه وصلی است از فرش زمین به معراج آسمان ، ذکری که نگرانی ضربان قلبش را به شمارگان شکل می دهد ، زمزمه های دعای سحرگاهانش ، فاتح درب های بهشت است و اسم رمزی بر ملایک که به حکم سخاوت پرودگار، مغفرت را انیس این نجواها کننددر لبخندش، خدا را حس می کنی و چشمانش قبله نمای راه زندگیست وقتی از کنج عینکش، حال و روزت...
صفحه 2
مادر، غزلی قشنگ قلمی به رسم ارادت 
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه