«سرآمد» تحلیل می دهد؛
تدبیرِ دریاپایه
فرمول چارهجویی استان هرمزگان برای عبور از نانرازی توسعه دریایی
گروه راهبردی- مهدی دهدار - اقتصاد دریامحور در استان هرمزگان از اهمیت بالایی برخوردار است. این استان با داشتن سواحل طولانی و موقعیت استراتژیک، پتانسیل زیادی برای توسعه اقتصادی از طریق دریا دارد. اهمیت این نوع اقتصاد به دلیل تأثیر آن بر اشتغالزایی، افزایش تولید ناخالص داخلی و توسعه زیرساختهاست. سواحل طولانی، منابع دریایی غنی و اقلیم مناسب، شرایط مطلوبی را برای توسعه فعالیتهای دریایی مانند شیلات، پرورش آبزیان، گردشگری دریایی و حملونقل دریایی فراهم کرده است.
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، مهدی دهدار، پژوهشگر پیشرفت دریاپایه در نوشتاری اختصاصی برای این روزنامه به بررسی چالشهای پیش روی توسعه دریامحور در استان استراتژیک هرمزگان به عنوان مهمترین استان ساحلی کشور و دروازه تجارت دریایی ایران پرداخته است. این مطلب را در ادامه میخوانید:
«محیط زیست و اینطور حرفهای شیک برای مردم، نون و آب نمیشه. این چیزها مال کشورهای توسعهیافته است. بذارید چهارنفر جوون بیکار صاحب شغل بشن. خودشون و خانوادهشون دعاگوی من و شما میشن». این جملات نقل به مضمون یک نماینده سابق مجلس است که در جلسهای میکوشید با استفاده همزمان از اهرم «چانهزنی» و «فشار»، مجوز توسعه کشاورزی و ساخت چندین واحد صنعتی آببر در یک شهر کمآب را از مدیران محیطزیست بگیرد. اصلا فرقی نمیکند که او نماینده کدام شهر بوده و برای اجرای کدام پروژه چانهزنی کرده است؛ در هر صورت، شگرد امثال اینچنین سیاستورزانی، مصداق ضربالمثل «مشت نمونه خروار است».
با ارجاع به این روایت، در پی مچگیری یا خرده گرفتن از نمایندگان مجلس یا سایر بازیگران عرصه سیاست در زمین بازی بحرانزای «فشار» یا «چانهزنی» نیستم. چهبسا در این سرعت شتابان ساختوساز به نام «توسعه»، هر فرد دیگری هم جای همین آقای نماینده بود، چنین درخواستهایی را مطرح میکرد. با ذکر این مثال، خواستم مسئله محوری و ایده مرکزی این روایت ژورنالیستی را روشنتر کنم.
خطای راهبردی در حکمرانی شتابزده سرزمینی
اگر امروز در گستره سرزمین هرمزگان که اصولاً باید سکونتگاه آینده بسیاری از مهاجران اقلیمی فلات مرکزی ایران باشد یا شاید هم یکی از گزینههای پایتخت جدید ایران(که رئیسجمهور پزشکیان بارها در مورد ضرورت انتقال پایتخت از تهران به یکی از مناطق ساحلی جنوب ایران سخن گفته است) ما با چالشهای محیطزیستی بسیاری مواجه هستیم، همه و همه نتیجه یک خطای راهبردی است؛ حکمرانی شتابزده سرزمین که بهطور مشخص، طی دهههای اخیر به بهانه توسعه و اشتغالزایی و عمران و آبادانی، منطق اکولوژی را نادیده گرفته است. اهل نظر بهتر و دقیقتر از نگارنده این متن چگونگی بروز این خطاهای سیاستی و حکمرانی را برشمردهاند. سیاستگذاران هرچند در دورهای کوشیدهاند تا خود را بینا و شنوا نشان دهند، اما بازهم ذینفعانی بوده و هستند که مصرانه تلاش میکنند تا الگوهای توسعه شتابزده و چشمبسته را بازتولید کنند. به عنوان مثال، در خصوص مسئله «ناترازی آب» یا «تنش آبی» یا «ورشکستگی آبی» و هر تعبیر دیگری از این جنس، دلسوزانی از جامعه علمی، دانشگاهی و رسانهای، مرثیهها خواندند و هشدارها دادند، اما گوشی شنوا نبود.
برای دههها، یک پارادایم فکری کوتهبینانه و مخرب بر منطق حکمرانی سرزمین در ایران سایه افکنده است؛ این تفکر که «حفاظت از محیطزیست یک امر تجملی و مانع توسعه است و باید فدای اشتغالزایی و رشد صنعتی به هر قیمتی شود.» این گفتمان غالب که توسعه اقتصادی را در تضاد کامل با پایداری زیستمحیطی تعریف میکند، یک خطای راهبردی بنیادین است، چراکه سلامت زیستبومها نهتنها مانعی برای پیشرفت نیست، بلکه زیربنای اصلی یک اقتصاد تابآور، شکوفا و بلندمدت محسوب میشود.
تبعات این نگرش، امروز بیش از هر کجای ایران، در استان استراتژیک هرمزگان-پیشانی اقتصادی و ژئوپلیتیک ایران در آبهای نیلگون خلیجفارس-به شکلی دراماتیک خود را نمایان کرده است. این سرزمین که باید به لطف موقعیت بینظیر جغرافیایی، سواحل طولانی، جزایر متعدد و دسترسی به آبهای آزاد، به قطب توسعه پایدار ملی و الگویی برای اقتصاد دریاپایه در منطقه تبدیل میشد، اکنون در یک موقعیت بحرانی تناقضات توسعهای گرفتار آمده است. هرمزگان، سرزمینی که بر اقیانوسی از فرصتهای اقتصادی شناور است، همزمان در مرداب پیامدهای ویرانگر دههها حکمرانی شتابزده و «توسعه به قیمت تخریب» دستوپنجه نرم میکند و مصداق بارز فرسایش سرمایههای طبیعی و انسانی در سایه ثروتهای خدادادی شده
است.
زیستبوم گرفتار سرطان؛ بهای سنگین توسعه شتابزده
نادیده گرفتن منطق اکولوژیک به بهانه عمران و آبادانی، هرمزگان را با چالشهایی مواجه کرده که آینده آن را تهدید میکند. این بحران در استان هرمزگان ابعاد گوناگونی دارد:
1- ورشکستگی آبی و تراژدی نابودی دانش بومی: بحران آب در ایران تنها یک پدیده اقلیمی نیست، بلکه نتیجه یک گسست عمیق فرهنگی و مدیریتی است: ما دانش باستانی و فرهنگ مشارکتمحور خود در مدیریت آب را به نفع فناوریهای وارداتی و مخرب کنار گذاشتهایم. سیستمهای هوشمندانهای مانند کاریز و قنات و برکه و آب انبار، که شاهکار مهندسی بومآورد و نماد سازگاری چندهزار ساله ایرانیان با اقلیم خشک بود، صرفاً یک ابزار نگهداری، ذخیرهسازی و انتقال آب نبودند؛ آنها یک «نظام اجتماعی-زیستمحیطی» کامل بودند. این سیستمها بر پایه مشارکت جمعی، تقسیم عادلانه آب(حقابه)، و احترام به ظرفیت طبیعی یک اقلیم بنا شده و هزاران سال پایداری و کارآمدی داشتند.
در مقابل این خرد پایدار، ما به فناوریهای مبتنی بر توسعه شتابزده و استخراج حداکثری منابع آبی روی آوردیم. همانطور که مورخ بزرگ، محمدابراهیم باستانیپاریزی، با دردی عمیق هشدار میداد، «چاههای عمیق و نیمهعمیق» بهمثابه «تنوره دیو» عمل میکنند. این تشبیه هوشمندانه، صرفاً یک استعاره شاعرانه نیست، بلکه توصیفی دقیق از یک فاجعه است. این چاهها با پمپهای قدرتمند، نهتنها آبهای جاری، بلکه آبهای ژرف و استراتژیک را که طی هزاران سال در اعماق زمین ذخیره شده بودند، حریصانه میبلعند و میراث نسلهای آینده را به تاراج میبرند.
پیامدهای این «توسعه» کور، امروز در برابر چشمان ماست: خشکشدن کامل منابع آب زیرزمینی و مهمتر از آن، فرونشست فزاینده و برگشتناپذیر دشتها. زمین، تشنه و بیمار، در حال فروپاشی است و شکافهای عظیم در مزارع، نابودی زیرساختها و مرگ تدریجی سرزمین را رقم زده است. ما با دست خود، دانش پایداری را به خاک سپردیم و با حفر تنوره دیو، سرزمین خود را به ورطه ورشکستگی آبی و فروپاشی اکولوژیک کشاندهایم.
2- آلودگی فراگیر آب، هوا و خاک، زخمی عمیق بر چهره زیستبوم: الگوی «توسعه صنعتی بدون ضابطه» در هرمزگان، زخمی عمیق و چندبعدی بر پیکر زیستبوم این منطقه حساس وارد کرده است. این مدل توسعه که در آن محیطزیست به عنوان یک منبع رایگان و نامحدود برای دفع پسماندها تلقی میشود، یک منظومه بههمپیوسته از تخریب را بهوجود آورده است:
سمفونی مرگ در آبهای خلیج فارس: آبهای ساحلی ارزشمند خلیج فارس، این گهواره حیات دریایی، به بستر بیدفاعی برای ورود مستقیم فاضلابهای شهری و پسابهای صنعتی تصفیهنشده تبدیل شدهاند. این فاضلابها، حامل ترکیبی کشنده از فلزات سنگین، آلایندههای نفتی، میکروپلاستیکها و سموم شیمیایی، اکوسیستم دریا را مسموم کردهاند. نتیجه آن، شکلگیری «مناطق مرده» فاقد اکسیژن، مرگ گسترده آبزیان، تخریب صخرههای مرجانی و جنگلهای حرا و ورود این آلایندهها به زنجیره غذایی است که هم معیشت صیادان و جامعه محلی را نابود کرده و هم سلامت مصرفکنندگان را مستقیماً تهدید میکند.
هوایی که نفس را میبُرد: در خشکی، مدل «استقرار کلونیوار صنایع آلاینده» یک کابوس دائمی برای سلامت شهروندان خلق کرده است. تجمیع افسارگسیخته پالایشگاهها، مجتمعهای صنعتی انرژیبر و صنایع فولاد در حاشیه شهرهای بزرگی چون بندرعباس، بدون رعایت حریمهای زیستمحیطی، کانونهای بحرانی آلودگی هوا را به وجود آورده است. انتشار روزانه حجم عظیمی از دیاکسید گوگرد، ذرات معلق مرگبار و ترکیبات آلی فرار، آسمان منطقه را به رنگ خاکستری درآورده و باعث افزایش چشمگیر بیماریهای تنفسی، قلبی-عروقی و انواع سرطانها شده که هزینه انسانی پنهان و سنگین این صنعتیشدن بیضابطه است.
خاکی که مسموم میشود: این چرخه تخریب با آلودگی خاک تکمیل میشود. نشت مواد نفتی و شیمیایی از تأسیسات فرسوده، دفع غیراصولی زبالههای صنعتی و ویژه و بارش بارانهای اسیدی حاصل از آلودگی هوا، خاک منطقه را به بستری سترون و سمی تبدیل کرده است. این خاک مسموم نهتنها قابلیت کشت و امنیت غذایی منطقه را از بین میبرد، بلکه با نفوذ به سفرههای زیرزمینی، منابع باقیمانده آب شیرین را نیز آلوده میسازد.
3- فروپاشی ستونهای حیات و اکوسیستمهای ساحلی و دریایی: این موج ویرانگر تخریب، به ستونهای اصلی حیات و میراث طبیعی منحصربهفرد هرمزگان نیز رحم نکرده و یک فروپاشی زنجیروار را در اکوسیستمهای بیهمتای آن به راه انداخته است:
صخرههای مرجانی؛ شهرهای زیر آب، در حال احتضار: این صخرهها که به «جنگلهای استوایی دریا» شهرت دارند، تنها یک جاذبه طبیعی نیستند؛ آنها مهد پرورش و پناهگاه هزاران گونه آبزی و موجشکنهای طبیعی هستند که سواحل را از فرسایش و طوفان مصون میدارند. امروز این شهرهای زنده زیر آب، به دلیل گرمایش آب و پدیده سفیدشدگی، آلودگیهای نفتی و صنعتی و رسوبات ناشی از ساختوسازهای ساحلی، در حال تبدیلشدن به گورستانهای ساکت و بیرنگ در اعماق خلیجفارس هستند.
جنگلهای استراتژیک حرا، سپر دفاعی سبز منطقه: این جنگلهای شگفتانگیز که ریشه در آب شور دارند، سپر دفاعی سبز و خطمقدم حفاظت از سواحل در برابر فرسایش و امواج سهمگین هستند. ریشههای درهمتنیده آنها یک تصفیهخانه طبیعی برای آلایندهها و مهمترین زیستگاه تخمریزی ماهیان و سختپوستان اقتصادی محسوب میشوند که معیشت جوامع محلی به آن وابسته است. متأسفانه، توسعه بیرویه سواحل، تغییر کاربری اراضی و ورود پسابهای آلوده، این نگهبانان صبور ساحل را با تهدیدی جدی روبهرو کرده است.
تالابهای بینالمللی، قلبهای تپنده تنوعزیستی: تالابهای هرمزگان که در کنوانسیونهای جهانی از جمله رامسر به ثبت رسیدهاند، تنها یک پهنه آبی نیستند. آنها ایستگاههای حیاتی و گلوگاههای استراتژیک در مسیر کوچ میلیونها پرنده مهاجر و ریههای تنفسی منطقه هستند. خشکاندن این تالابها به بهانه توسعه و قطع حقابههای طبیعی آنها، به معنای خاموش کردن قلبهای تپندهای بوده که حیات در این سرزمین به وجودشان وابسته است.
وقتی پناهگاه، منبع غذا و محل تولیدمثل یک گونه از بین میرود، انقراض آن قطعی است. نابودی این سه اکوسیستم کلیدی، بسیاری از گونههای حیات وحش، از لاکپشتهای دریایی و دلفینها گرفته تا پرندگان نادر را در آستانه انقراض کامل قرار داده است. اینها همه نتیجه مستقیم بادهایی است که طی دهههای گذشته کاشتهایم و اکنون، در قالب یک طوفان ویرانگر زیستمحیطی، آن را درو میکنیم.
برگ برنده هرمزگان؛ اقیانوس آبی و «توسعه دریاپایه»
در مقابل این تصویر تاریک، یک فرصت طلایی و یک برگ برنده وجود دارد: دریا. ضربالمثل عربی در بین دریاورزان خلیجفارس وجود دارد که میگوید «همسایه دریا ثروتمند است»؛ این تعبیر نمادین، به بهترین شکل پتانسیل اقتصادی هرمزگان را توصیف میکند.
جایگاه هرمزگان در نقشه ایران و جهان، فراتر از یک استان ساحلی است؛ این استان، دروازه اصلی و نقطه اتصال ایران به اقتصاد جهانی است. موقعیت همجواری آن با تنگههرمز که نهفقط یک گذرگاه آبی، بلکه شاهرگ حیاتی انرژی جهان و یک نقطه کانونی ژئوپلیتیک است. این اهمیت را بیشتر تفسیر میکند. عبور بیش از یکپنجم نفتخام و بخش عظیمی از گاز طبیعی مایع جهان از این تنگه، هر تحولی در این منطقه را به موضوعی با پیامدهای مستقیم برای بازارهای جهانی و امنیت انرژی بینالمللی تبدیل میکند. این تنگه در طول تاریخ، تنها معبر کالا نبوده، بلکه یک چهارراه تعامل تمدنها و پل ارتباطی میان ایران، شبهقاره هند، سواحل آفریقا و شبهجزیره عربستان برای تبادل ایدهها، فرهنگها و دانش بوده است.
این موقعیت استثنایی، DNA فرهنگی و اقتصادی ساکنان این منطقه را شکل داده است. مردم هرمزگان در طول تاریخ همواره «طلایهداران تجارت دریایی ایران» بودهاند؛ دریانوردانی ماهر که با تکیه بر دانش بومی در کشتیسازی (بهویژه ساخت لنجهای اقیانوسپیما) و ناوبری با ستارگان، شبکههای تجاری گستردهای را مدیریت میکردند. این پیشینه غنی، تمدنهای بزرگی را مبتنی بر اقتصاد دریا در این منطقه پدید آورد که مشهورترین آنها، پادشاهی هرمزشاهان یا «ملوک هرموز» بود. این حکومت، یک امپراتوری تجاری دریایی بود که از قرن یازدهم تا هفدهم میلادی(پنجم تا یازدهم هجری)، به عنوان «ونیز خلیجفارس» شناخته میشد و ثروت افسانهای آن، جهانگردانی چون ابنبطوطه و مارکوپولو را شگفتزده کرده بود. این میراث تاریخی و موقعیت ژئواکونومیک، یک سرمایه عظیم و آماده برای تبدیل هرمزگان به یک قطب مدرن لجستیک، تجارت و خدمات دریایی در مقیاس جهانی است.
اقیانوسی از ثروتهای بکر و فرصتهای مغفول
هرمزگان به تنهایی گنجینهای از سرمایههای عظیم جغرافیایی و استراتژیک را در خود جای داده که آن را به قلب تپنده و انکارناپذیر ظرفیت دریایی ایران تبدیل کرده است. این داراییها عبارتند از:
۲۲۳۸کیلومتر نوار ساحلی: این عدد صرفاً یک طول جغرافیایی نیست، بلکه موزائیکی از سواحل متنوع با کاربریهای منحصربهفرد است؛ از سواحل ماسهای وسیع با پتانسیل بینظیر برای گردشگری انبوه، تا سواحل صخرهای بکر و خورهای متعددی که هریک زیستگاه طبیعی و اقتصادی ارزشمندی بهشمار میروند. این نوار ساحلی که حدود نیمی از سواحل جنوب کشور را تشکیل میدهد، بستری آماده برای سرمایهگذاریهای عظیم است.
مجمعالجزایر طلایی ایران: ۱۴جزیره استراتژیک هرمزگان، هریک بهمثابه یک پلتفرم مستقل برای توسعه عمل میکنند. از کیش و قشم با ظرفیتهای تجاری و گردشگری جهانی، تا جزیره رنگینکمانی هرمز به عنوان یک آزمایشگاه طبیعی برای ژئوتوریسم، هنگام و لارک برای اکوتوریسم و گردشگری بومی و جزایر سهگانه بوموسی، تنب بزرگ و کوچک که علاوهبر اهمیت ژئوپلیتیک، میتوانند به قطبهای توسعه پایدار و نماد حاکمیت ملی تبدیل شوند.
این پتانسیل عظیم، شکاف تکاندهنده میان واقعیت و ظرفیت را آشکارتر میکند. در حالیکه در کشورهای توسعهیافته جهان 50درصد از تولید ناخالص داخلی از اقتصاد دریاپایه تأمین میشود. این سهم در ایران، باوجود این همه موهبت، کمتر از 2درصد است. این آمار، گواهی بر یک غفلت تاریخی و یک خطای راهبردی است که سبب شده ایران، به عنوان یک ملت دریایی، در عمل مانند یک کشور محصور در خشکی رفتار کند. این شکاف آماری، حجم عظیم فرصتهای اقتصادی از دست رفته را در حوزههایی نشان میدهد که هریک میتوانند به تنهایی موتور محرکه اقتصاد منطقه باشند؛ این فرصتهای مغفول، تنها یک اتلاف سرمایه نیست، بلکه نادیده گرفتن مسیری است که میتوانست ایران را به یک قدرت اقتصادی پایدار و تأثیرگذار در عرصه جهانی تبدیل کند.
حملونقل و خدمات بندری: فراتر از واردات و صادرات، هرمزگان میتواند به هاب لجستیک و ترانشیپمنت منطقهای تبدیل شود و از موقعیت خود در تنگههرمز برای ارائه خدمات به کشتیهای عبوری و کسب درآمد ارزی بهره ببرد.
شیلات و آبزیپروری: به جای صید سنتی، میتوان با توسعه صنایع تبدیلی و فرآوری آبزیان، پرورش ماهی در قفس و تولید محصولات با ارزشافزوده بالا، این حوزه را به یک صنعت صادراتی مدرن تبدیل کرد.
گردشگری چندبعدی: فراتر از گردشگری ساحلی، میتوان بر ورزشهای آبی، توریسم فرهنگی مبتنی بر تاریخ دریانوردی، اکوتوریسم در جزایر و جنگلهای حرا و ژئوتوریسم در قشم و هرمز سرمایهگذاری کرد.
صنایع دریایی و انرژیهای نو: توسعه صنایع کشتیسازی و تعمیرات کشتی در کنار سرمایهگذاری در حوزههای آیندهنگرانهای چون انرژیهای تجدیدپذیر دریایی(موج و جزر و مد) و بیوتکنولوژی دریایی، میتواند این استان را به قطب فناوریهای نوین دریایی بدل کند.
حکمرانی دوپاره و اختیارات توخالی؛ چرا پتانسیل
اقتصادی محقق نمیشود؟
پل میان پتانسیل عظیم اقتصادی و واقعیت بحرانی هرمزگان، در یک نقطه شکسته است: ضعف ساختاری و بنیادین در نظام حکمرانی. استاندار و مجموعه مدیریتی استان، در عمل به «میزبانی ناتوان» شبیه هستند که بر مهمترین و قدرتمندترین مهمانان خود هیچ اختیار و نظارتی ندارند. این «حکمرانی دوپاره» باعث شده است که بازیگران اصلی اقتصاد منطقه( مناطق آزاد و ویژه، صنایع بزرگ و بنگاههای اقتصادی ملی)، نه در برابر مردم و دولت محلی(استانداری)، بلکه تنها در برابر مقامات ساکن پایتخت سیاسی کشور و دولت مرکزی پاسخگو باشند. این معضل در دو حوزه کلیدی نمایان است:
1-صنایع ملی؛ استخراجگران منابع بدون مسئولیت محلی
ابرپروژهها و صنایع بزرگ ملی مانند فولاد، آلومینیوم، پالایشگاهها و مجتمعهای پتروشیمی، به عنوان غولهای اقتصادی در خاک هرمزگان مستقر شدهاند. این صنایع از زیرساختهای حیاتی استان (آب، برق، زمین)، نیروی کار آن و مهمتر از همه، از «ظرفیت زیستمحیطی» آن برای دفع آلایندهها استفاده میکنند. بااینحال، دفاتر مرکزی، حسابهای بانکی و مراکز تصمیمگیری آنها در پایتخت متمرکز است و مالیات و عوارض اصلی خود را به مرکز پرداخت میکنند. در این چرخه معیوب، تمام منافع اقتصادی به خارج از استان صادر میشود و تنها هزینههای ویرانگر زیستمحیطی و اجتماعی (مانند بیماری، تخریب منابع و فشار بر زیرساختها) برای مردم جامعه محلی باقی میماند.
2-مناطق آزاد؛ دولتهای خودمختار یا جزایر منزوی
ناکارآمدی این سیستم در مقایسه با الگوهای موفق جهانی آشکارتر میشود. شِنزِن (Shenzhen) در چین از یک روستای ساحلی به یک ابرشهر جهانی فناوری تبدیل شد، زیرا دولت مرکزی به آن اختیارات واقعی، استقلال در سیاستگذاری و مأموریتی روشن برای تولید، صادرات و جذب سرمایهگذاری خارجی داد. در مقابل، مناطق آزاد کیش و قشم، باوجود گذشت دههها، هرگز نتوانستهاند به چنین جایگاهی دست یابند. آنها بیشتر به «دروازههایی برای واردات کالاهای مصرفی» و جزایری منزوی با مدیریت انتصابی از پایتخت تبدیل شدهاند که ارتباطی ارگانیک با برنامه توسعه استان ندارند. این مدل نشان میدهد که مشکل نه در ایده «منطقه آزاد یا ویژه»، بلکه در شیوه مدیریت، فقدان اختیارات واقعی و عدمالزام آنها به ایفای نقش به عنوان موتور محرکه توسعه منطقهای است.
این ساختار معیوب، یک بیعدالتی آشکار و یک پارادوکس تلخ را بهوجود آورده است: ثروت انبوه در کنار فقر و محرومیت. در استانی که میزبان سودآورترین صنایع کشور است، بسیاری از شهرها و روستاها از زیرساختهای اولیه محروماند. این شکاف عمیق، ریشه در ساختار حکمرانی دارد که قدرت را متمرکز کرده و مناطق را از حق طبیعی خود برای بهرهمندی از منابع و ثروتهایشان محروم میسازد.
پیوند اقتصاد و محیطزیست با الگوبرداری از بهترینها؛ راهکار درست این است!
برای عبور از این بنبست، باید به سمت اجرای طرحهای جاهطلبانه و تحولآفرین حرکت کرد و از مدلهای موفق جهانی الهام گرفت:
الف) ایجاد «صندوق توسعه سواحل و جزایر» با پشتوانه قانونی؛ از جبران خسارت تا سرمایهگذاری برای آینده
مهمترین و عملیاتیترین گام برای شکستن چرخه معیوب «توسعه به قیمت تخریب»، تعریف یک سازوکار مالی قدرتمند و مستقل است که براساس اصل جهانی «آلاینده پرداخت میکند» (Polluter Pays Principle) عمل کند. برای این منظور، باید با تصویب فوری مجلس شورای اسلامی، «صندوق توسعه سواحل و جزایر خلیج فارس و مکران» به عنوان یک نهاد حقوقی مستقل و به مرکزیت هرمزگان ایجاد شود. این صندوق، ابزاری برای تحقق عدالت زیستمحیطی و پیوند زدن سرنوشت صنایع به سرنوشت منطقه خواهد بود. ایجاد چنین صندوقی، یک تغییر پارادایم استراتژیک است که «هزینههای تحمیلی» ناشی از صنعتیشدن را به «سرمایهای برای بازآفرینی و شکوفایی» همان منطقه تبدیل میکند و برای اولین بار، رشد اقتصادی را با سلامت زیستمحیطی و عدالت اجتماعی همسو میسازد. منابع این صندوق باید به صورت شفاف، الزامآور و غیرقابل تخفیف از طریق قانون تأمین شود. این منابع از دو محل اصلی حاصل میشوند:
1. اختصاص درصد مشخصی از درآمد ناخالص یا وضع عوارض بر تولید از کلیه صنایع ملی و ابرپروژههای مستقر در نوار ساحلی، از جمله پالایشگاهها، مجتمعهای فولادی، آلومینیوم، پتروشیمی و صنایع کشتیسازی. این سازوکار، هزینههای زیستمحیطی و اجتماعی را که این صنایع به منطقه تحمیل میکنند، «درونیسازی» کرده و آنها را از مستأجران بیتفاوت به سهامداران مسئولیتپذیر در آینده منطقه تبدیل میکند.
2. تخصیص درصدی از درآمدهای گمرکی و تجاری ۹منطقه آزاد و ویژه اقتصادی مستقر در استان، تا این مناطق نیز نقش واقعی خود را به عنوان موتور محرکه توسعه منطقهای ایفا کنند.
مأموریت و حوزههای سرمایهگذاری: منابع این صندوق باید تحت نظارت یک هیات امنای متخصص و با مشارکت نمایندگان جامعه محلی، صرفاً در حوزههای زیر هزینه شود:
• بازسازی و احیای زیستبومهای تخریبشده: سرمایهگذاری مستقیم برای احیای جنگلهای حرا، بازگشت صخرههای مرجانی و پاکسازی سواحل و دریا.
• ایجاد زیرساختهای سبز: ساخت تصفیهخانههای مدرن فاضلاب شهری و صنعتی و سیستمهای نوین مدیریت پسماند برای پایان دادن به ورود آلودگی به دریا.
• ارتقای زیرساختهای رفاهی و اجتماعی: سرمایهگذاری در ساخت بیمارستان، مدرسه، فضاهای فرهنگی و ورزشی و بهبود کیفیت زندگی در شهرهای ساحلی و جزایر.
• حمایت از اقتصاد پایدار محلی: ارائه تسهیلات برای کسبوکارهای کوچک و متوسط در حوزههایی چون گردشگری بومگردی، صنایع دستی، و آبزیپروری مدرن و پایدار.
ب) اصلاح فوری قوانین مالیاتی: پایان دادن به بیعدالتی و توانمندسازی دولت محلی
در کنار ایجاد صندوق توسعه، اصلاح فوری و ساختاری قوانین مالیاتی، گامی حیاتی برای پایان دادن به «بیعدالتی مالیاتی» و توانمندسازی واقعی دولت محلی است. نظام مالیاتی کنونی که میراث یک تفکر تمرکزگرای شدید است، یک پارادوکس ویرانگر را به وجود آورده است: استان هرمزگان میزبان تولید ثروت است، اما به دلیل قوانین معیوب، یک دریافتکننده فقیر باقی مانده است. مشکل اصلی این است که محل پرداخت مالیات شرکتهای بزرگ، «محل ثبت دفتر مرکزی» آنها (که عمدتاً تهران است) تعریف شده، نه «محل واقعی فعالیت اقتصادی و تولیدی». در نتیجه، غولهای صنعتی که بیشترین فشار را بر زیرساختها و محیطزیست هرمزگان وارد میکنند، مالیات مستقیم و ارزشافزوده خود را صدها کیلومتر دورتر، به خزانه مرکزی واریز میکنند. همچنین مناطق آزاد تحت لوای «معافیتهای مالیاتی گسترده»، به جزایری اقتصادی تبدیل شدهاند که درآمدهای خود را عمدتاً در داخل سازمان خود هزینه کرده و ارتباط مالی معناداری با سرزمین اصلی و استان میزبان ندارند. راهکار چیست؟ تمرکززدایی مالی و تعریف حق استان راهکار، یک اصلاح قانونی روشن و قاطع
است:
• تغییر مبنای پرداخت مالیات: قانون باید به صراحت تغییر کند تا محل پرداخت مالیات شرکتها، محل استقرار فیزیکی و کانون اصلی فعالیت تولیدی آنها تعیین شود.
• واریز مستقیم به خزانه محلی: باید سازوکاری تعریف شود که بر اساس آن، بخش مشخصی از مالیات مستقیم و مالیات بر ارزشافزوده این شرکتها و همچنین بخشی از درآمدهای گمرکی مناطق آزاد، پیش از واریز به خزانه ملی، مستقیماً به حساب خزانه دولت محلی (استانداری) واریز شود.
پیامدهای تحولآفرین: این اصلاح به ظاهر فنی، پیامدهای راهبردی عمیقی به دنبال خواهد داشت. دولت محلی برای اولین بار به درآمدی پایدار و قابل پیشبینی دست مییابد و از یک مدیر منفعل و منتظر بودجه از مرکز، به یک کنشگر فعال و برنامهریز برای توسعه تبدیل میشود. این منابع مالی میتواند مستقیماً صرف بهبود زیرساختهای شهری و روستایی، ارتقای خدمات بهداشتی و آموزشی و ایجاد رفاه ملموس برای شهروندان شود. این اقدام، یک قرارداد اجتماعی جدید میان صنایع، دولت محلی و مردم ایجاد میکند که در آن، بنگاههای اقتصادی به عنوان شرکای مسئولیتپذیر در توسعه منطقه دیده میشوند، نه بهرهبرداران بیگانه. این همان مسیری است که توسعه پایدار و عادلانه را ممکن میسازد؛ جایی که ثمره فعالیت اقتصادی، ریشههایی را که از آن روییده است، تغذیه و تقویت میکند.
ج) تغییر نگاه از روزمرگی به جاهطلبی جهانی: درسهایی از رقبای پیشرو
شاید بزرگترین مانع در مسیر توسعه هرمزگان، نه کمبود بودجه و منابع، بلکه حاکمیت یک «ذهنیت روزمرگ» در عرصه مدیریت و سیاستگذاری باشد. این ذهنیت که بر «حفظ وضع موجود» به جای «خلق آینده» تمرکز دارد، خود را در قالب پروژههای کوچکمقیاس، پراکنده و فاقد چشمانداز کلان نشان میدهد. در مقابل، مقایسه وضعیت شهرهای ساحلی ما با رقبای منطقهای، یک تفاوت بنیادین را آشکار میکند: آنها ثروت خود را صرف تحقق رویاهای بزرگ و خلق برندهای جهانی کردند، در حالیکه ما درگیر راهحلهای موقت و مُسکّنوار شدیم. برای شکستن این بنبست، باید از این الگوهای موفق درس گرفت:
• درس اول از امارات (دبی): خلق یک اکوسیستم یکپارچه. دبی به داشتن یک بندر ساده اکتفا نکرد. رهبران آن فهمیدند که برای تبدیلشدن به یک قطب جهانی، باید یک اکوسیستم کامل و یکپارچه از زیرساختها و خدمات را خلق کنند. آنها درآمدهای خود را به صورت استراتژیک صرف خلق نمادهای جهانی کردند که هریک، دیگری را تقویت میکرد: بندر جبلعلی به عنوان یکی از کارآمدترین بنادر لجستیکی جهان، در کنار فرودگاه بینالمللی دبی، خط هوایی امارات، مرکز مالی بینالمللی و قطبهای گردشگری مانند نخل جمیرا و دبیمارینا، همگی با هم کار کردند تا دبی را به یک برند بیرقیب و یک مرکز تجارت، لجستیک و توریسم جهانی تبدیل کنند.
• درس دوم از عربستان سعودی: جسارت برای جهش به آینده. چشماندازهای آیندهنگرانه این کشور مانند شهر نئوم و پروژه گردشگری لوکس و پایدار دریای سرخ فراتر از پروژههای عمرانی صرف هستند. اینها تلاشی جسورانه برای جهش از یک اقتصاد نفتی به یک اقتصاد دانشبنیان، فناورانه و پایدار هستند. عربستان سعودی نشان میدهد که جاهطلبی در توسعه ساحلی هیچ مرزی نمیشناسد و میتوان از ثروت منابع طبیعی برای خریدن و ساختن یک آینده کاملاً متفاوت استفاده کرد، نهفقط مدیریت امروز.
• درس سوم از سنگاپور: مدیریت هوشمند، ارزشمندترین سرمایه. شاید بهترین و آموزندهترین الگو برای ما، سنگاپور باشد؛ جزیرهای کوچک، پرجمعیت و بدون هیچگونه منابع طبیعی. سنگاپور موفقیت خود را نه بر اساس منابع خام، بلکه بر ستونهای حکمرانی هوشمند، حاکمیت قاطع قانون، سرمایهگذاری بیوقفه روی سرمایه انسانی و وسواس در کارایی و کیفیت بنا نهاد. این کشور با تمرکز استراتژیک بر بندر و خدمات مالی و دریایی، ثابت کرد که «مدیریت» خود ارزشمندترین منبع است و جغرافیا سرنوشت نیست، بلکه این مدیریت کارآمد است که سرنوشت را میسازد.
این مثالها برای تحسین همسایگان و حسرت برای وطن نیستند؛ بلکه الگوگیری از این درسهای آموختنی توسعه پایدار، هم یک نقشه راه و هم یک آینه عبرت هستند. آنها ثابت میکنند که تنها مانع واقعی بر سر راه تبدیلشدن هرمزگان به یک قطب توسعه جهانی، نه کمبود پتانسیل، بلکه فقدان جسارت، تخیل و بلندپروازی در عرصه مدیریت است.
هرمزگان بر سر دوراهی؛ از قربانی توسعه تا پرچمدار پیشرفت
هرمزگان امروز بر سر یک تقاطع سرنوشتساز و تاریخی ایستاده است؛ یک انتخاب روشن میان دو آینده کاملاً متفاوت. ادامه مسیر فعلی که بر پایه حکمرانی متمرکز، توسعه شتابزده و نادیده گرفتن محیطزیست استوار است، بیتردید به تشدید بحران زیستمحیطی، فرسایش کامل سرمایههای طبیعی و انسانی، و از دست رفتن قطعی فرصتهای طلایی اقتصادی منجر خواهد شد و این استان را به نماد یک تراژدی مدیریتی تبدیل خواهد کرد، اما راه دوم، مسیر یک تغییر پارادایم جسورانه و بنیادین است؛ راهی برای آشتی دادن اقتصاد و محیطزیست و تبدیل این استان به یک روایت پیشرفت و الگویی برای موفقیت ملی. این تحول بزرگ نیازمند سه تغییر راهبردی در حوزه مدیریت کلان استان است:
1. تغییر در حکمرانی: گذار از مدیریت متمرکز و بیاختیار به یک حکمرانی محلی مقتدر، پاسخگو و برخوردار از اختیارات واقعی.
2. تغییر در نظام مالی: گذار از اقتصاد استخراجی به یک نظام مالی عادلانه که در آن، ثروت حاصل از منابع منطقه، از طریق سازوکارهایی چون «صندوق توسعه» و «اصلاحات مالیاتی»، مستقیماً در خود منطقه سرمایهگذاری میشود.
3. تغییر در نگاه و بینش: گذار از ذهنیت «روزمرگی و مدیریت بحران» به «جاهطلبی جهانی و آیندهسازی»، با الهام از جسارت رقبای منطقهای و هوشمندی قدرتهای دریایی جهان.
مسیر پیش رو یک رویای دستنیافتنی نیست. با ایجاد یک ساختار حکمرانی قدرتمند و تأمین مالی هوشمند، میتوان هرمزگان را نهتنها از بحران کنونی نجات داد، بلکه آن را به الگویی درخشان، قابل تکثیر و الهامبخش از توسعه دریاپایه و متوازن برای تمام استانهای ایران تبدیل کرد. چشمانداز نهایی باید این باشد که هرمزگان از جایگاه «قربانی توسعه ناپایدار» به جایگاه «پرچمدار توسعه پایدار ایرانی» و نگین درخشان خلیج فارس ارتقا یابد؛ قطبی که بتواند با بهترینهای منطقه رقابت کند و ثابت نماید که میتوان با تکیه بر مدیریت هوشمند، فرهنگ غنی و عدالتمحوری، به شکوفایی اقتصادی و پایداری زیستمحیطی به صورت همزمان دست یافت. آینده هرمزگان، گواه انتخابی خواهد بود که ما امروز میکنیم: یک داستان عبرتآموز از فرصتهای بربادرفته، یا یک حماسه افتخارآمیز از توسعه دریامحور و رهبری
آگاهانه.
گروه راهبردی- مهدی دهدار - اقتصاد دریامحور در استان هرمزگان از اهمیت بالایی برخوردار است. این استان با داشتن سواحل طولانی و موقعیت استراتژیک، پتانسیل زیادی برای توسعه اقتصادی از طریق دریا دارد. اهمیت این نوع اقتصاد به دلیل تأثیر آن بر اشتغالزایی، افزایش تولید ناخالص داخلی و توسعه زیرساختهاست. سواحل طولانی، منابع دریایی غنی و اقلیم مناسب، شرایط مطلوبی را برای توسعه فعالیتهای دریایی مانند شیلات، پرورش آبزیان، گردشگری دریایی و حملونقل دریایی فراهم کرده است.
به گزارش روزنامه اقتصاد سرآمد، مهدی دهدار، پژوهشگر پیشرفت دریاپایه در نوشتاری اختصاصی برای این روزنامه به بررسی چالشهای پیش روی توسعه دریامحور در استان استراتژیک هرمزگان به عنوان مهمترین استان ساحلی کشور و دروازه تجارت دریایی ایران پرداخته است. این مطلب را در ادامه میخوانید:
«محیط زیست و اینطور حرفهای شیک برای مردم، نون و آب نمیشه. این چیزها مال کشورهای توسعهیافته است. بذارید چهارنفر جوون بیکار صاحب شغل بشن. خودشون و خانوادهشون دعاگوی من و شما میشن». این جملات نقل به مضمون یک نماینده سابق مجلس است که در جلسهای میکوشید با استفاده همزمان از اهرم «چانهزنی» و «فشار»، مجوز توسعه کشاورزی و ساخت چندین واحد صنعتی آببر در یک شهر کمآب را از مدیران محیطزیست بگیرد. اصلا فرقی نمیکند که او نماینده کدام شهر بوده و برای اجرای کدام پروژه چانهزنی کرده است؛ در هر صورت، شگرد امثال اینچنین سیاستورزانی، مصداق ضربالمثل «مشت نمونه خروار است».
با ارجاع به این روایت، در پی مچگیری یا خرده گرفتن از نمایندگان مجلس یا سایر بازیگران عرصه سیاست در زمین بازی بحرانزای «فشار» یا «چانهزنی» نیستم. چهبسا در این سرعت شتابان ساختوساز به نام «توسعه»، هر فرد دیگری هم جای همین آقای نماینده بود، چنین درخواستهایی را مطرح میکرد. با ذکر این مثال، خواستم مسئله محوری و ایده مرکزی این روایت ژورنالیستی را روشنتر کنم.
خطای راهبردی در حکمرانی شتابزده سرزمینی
اگر امروز در گستره سرزمین هرمزگان که اصولاً باید سکونتگاه آینده بسیاری از مهاجران اقلیمی فلات مرکزی ایران باشد یا شاید هم یکی از گزینههای پایتخت جدید ایران(که رئیسجمهور پزشکیان بارها در مورد ضرورت انتقال پایتخت از تهران به یکی از مناطق ساحلی جنوب ایران سخن گفته است) ما با چالشهای محیطزیستی بسیاری مواجه هستیم، همه و همه نتیجه یک خطای راهبردی است؛ حکمرانی شتابزده سرزمین که بهطور مشخص، طی دهههای اخیر به بهانه توسعه و اشتغالزایی و عمران و آبادانی، منطق اکولوژی را نادیده گرفته است. اهل نظر بهتر و دقیقتر از نگارنده این متن چگونگی بروز این خطاهای سیاستی و حکمرانی را برشمردهاند. سیاستگذاران هرچند در دورهای کوشیدهاند تا خود را بینا و شنوا نشان دهند، اما بازهم ذینفعانی بوده و هستند که مصرانه تلاش میکنند تا الگوهای توسعه شتابزده و چشمبسته را بازتولید کنند. به عنوان مثال، در خصوص مسئله «ناترازی آب» یا «تنش آبی» یا «ورشکستگی آبی» و هر تعبیر دیگری از این جنس، دلسوزانی از جامعه علمی، دانشگاهی و رسانهای، مرثیهها خواندند و هشدارها دادند، اما گوشی شنوا نبود.
برای دههها، یک پارادایم فکری کوتهبینانه و مخرب بر منطق حکمرانی سرزمین در ایران سایه افکنده است؛ این تفکر که «حفاظت از محیطزیست یک امر تجملی و مانع توسعه است و باید فدای اشتغالزایی و رشد صنعتی به هر قیمتی شود.» این گفتمان غالب که توسعه اقتصادی را در تضاد کامل با پایداری زیستمحیطی تعریف میکند، یک خطای راهبردی بنیادین است، چراکه سلامت زیستبومها نهتنها مانعی برای پیشرفت نیست، بلکه زیربنای اصلی یک اقتصاد تابآور، شکوفا و بلندمدت محسوب میشود.
تبعات این نگرش، امروز بیش از هر کجای ایران، در استان استراتژیک هرمزگان-پیشانی اقتصادی و ژئوپلیتیک ایران در آبهای نیلگون خلیجفارس-به شکلی دراماتیک خود را نمایان کرده است. این سرزمین که باید به لطف موقعیت بینظیر جغرافیایی، سواحل طولانی، جزایر متعدد و دسترسی به آبهای آزاد، به قطب توسعه پایدار ملی و الگویی برای اقتصاد دریاپایه در منطقه تبدیل میشد، اکنون در یک موقعیت بحرانی تناقضات توسعهای گرفتار آمده است. هرمزگان، سرزمینی که بر اقیانوسی از فرصتهای اقتصادی شناور است، همزمان در مرداب پیامدهای ویرانگر دههها حکمرانی شتابزده و «توسعه به قیمت تخریب» دستوپنجه نرم میکند و مصداق بارز فرسایش سرمایههای طبیعی و انسانی در سایه ثروتهای خدادادی شده
است.
زیستبوم گرفتار سرطان؛ بهای سنگین توسعه شتابزده
نادیده گرفتن منطق اکولوژیک به بهانه عمران و آبادانی، هرمزگان را با چالشهایی مواجه کرده که آینده آن را تهدید میکند. این بحران در استان هرمزگان ابعاد گوناگونی دارد:
1- ورشکستگی آبی و تراژدی نابودی دانش بومی: بحران آب در ایران تنها یک پدیده اقلیمی نیست، بلکه نتیجه یک گسست عمیق فرهنگی و مدیریتی است: ما دانش باستانی و فرهنگ مشارکتمحور خود در مدیریت آب را به نفع فناوریهای وارداتی و مخرب کنار گذاشتهایم. سیستمهای هوشمندانهای مانند کاریز و قنات و برکه و آب انبار، که شاهکار مهندسی بومآورد و نماد سازگاری چندهزار ساله ایرانیان با اقلیم خشک بود، صرفاً یک ابزار نگهداری، ذخیرهسازی و انتقال آب نبودند؛ آنها یک «نظام اجتماعی-زیستمحیطی» کامل بودند. این سیستمها بر پایه مشارکت جمعی، تقسیم عادلانه آب(حقابه)، و احترام به ظرفیت طبیعی یک اقلیم بنا شده و هزاران سال پایداری و کارآمدی داشتند.
در مقابل این خرد پایدار، ما به فناوریهای مبتنی بر توسعه شتابزده و استخراج حداکثری منابع آبی روی آوردیم. همانطور که مورخ بزرگ، محمدابراهیم باستانیپاریزی، با دردی عمیق هشدار میداد، «چاههای عمیق و نیمهعمیق» بهمثابه «تنوره دیو» عمل میکنند. این تشبیه هوشمندانه، صرفاً یک استعاره شاعرانه نیست، بلکه توصیفی دقیق از یک فاجعه است. این چاهها با پمپهای قدرتمند، نهتنها آبهای جاری، بلکه آبهای ژرف و استراتژیک را که طی هزاران سال در اعماق زمین ذخیره شده بودند، حریصانه میبلعند و میراث نسلهای آینده را به تاراج میبرند.
پیامدهای این «توسعه» کور، امروز در برابر چشمان ماست: خشکشدن کامل منابع آب زیرزمینی و مهمتر از آن، فرونشست فزاینده و برگشتناپذیر دشتها. زمین، تشنه و بیمار، در حال فروپاشی است و شکافهای عظیم در مزارع، نابودی زیرساختها و مرگ تدریجی سرزمین را رقم زده است. ما با دست خود، دانش پایداری را به خاک سپردیم و با حفر تنوره دیو، سرزمین خود را به ورطه ورشکستگی آبی و فروپاشی اکولوژیک کشاندهایم.
2- آلودگی فراگیر آب، هوا و خاک، زخمی عمیق بر چهره زیستبوم: الگوی «توسعه صنعتی بدون ضابطه» در هرمزگان، زخمی عمیق و چندبعدی بر پیکر زیستبوم این منطقه حساس وارد کرده است. این مدل توسعه که در آن محیطزیست به عنوان یک منبع رایگان و نامحدود برای دفع پسماندها تلقی میشود، یک منظومه بههمپیوسته از تخریب را بهوجود آورده است:
سمفونی مرگ در آبهای خلیج فارس: آبهای ساحلی ارزشمند خلیج فارس، این گهواره حیات دریایی، به بستر بیدفاعی برای ورود مستقیم فاضلابهای شهری و پسابهای صنعتی تصفیهنشده تبدیل شدهاند. این فاضلابها، حامل ترکیبی کشنده از فلزات سنگین، آلایندههای نفتی، میکروپلاستیکها و سموم شیمیایی، اکوسیستم دریا را مسموم کردهاند. نتیجه آن، شکلگیری «مناطق مرده» فاقد اکسیژن، مرگ گسترده آبزیان، تخریب صخرههای مرجانی و جنگلهای حرا و ورود این آلایندهها به زنجیره غذایی است که هم معیشت صیادان و جامعه محلی را نابود کرده و هم سلامت مصرفکنندگان را مستقیماً تهدید میکند.
هوایی که نفس را میبُرد: در خشکی، مدل «استقرار کلونیوار صنایع آلاینده» یک کابوس دائمی برای سلامت شهروندان خلق کرده است. تجمیع افسارگسیخته پالایشگاهها، مجتمعهای صنعتی انرژیبر و صنایع فولاد در حاشیه شهرهای بزرگی چون بندرعباس، بدون رعایت حریمهای زیستمحیطی، کانونهای بحرانی آلودگی هوا را به وجود آورده است. انتشار روزانه حجم عظیمی از دیاکسید گوگرد، ذرات معلق مرگبار و ترکیبات آلی فرار، آسمان منطقه را به رنگ خاکستری درآورده و باعث افزایش چشمگیر بیماریهای تنفسی، قلبی-عروقی و انواع سرطانها شده که هزینه انسانی پنهان و سنگین این صنعتیشدن بیضابطه است.
خاکی که مسموم میشود: این چرخه تخریب با آلودگی خاک تکمیل میشود. نشت مواد نفتی و شیمیایی از تأسیسات فرسوده، دفع غیراصولی زبالههای صنعتی و ویژه و بارش بارانهای اسیدی حاصل از آلودگی هوا، خاک منطقه را به بستری سترون و سمی تبدیل کرده است. این خاک مسموم نهتنها قابلیت کشت و امنیت غذایی منطقه را از بین میبرد، بلکه با نفوذ به سفرههای زیرزمینی، منابع باقیمانده آب شیرین را نیز آلوده میسازد.
3- فروپاشی ستونهای حیات و اکوسیستمهای ساحلی و دریایی: این موج ویرانگر تخریب، به ستونهای اصلی حیات و میراث طبیعی منحصربهفرد هرمزگان نیز رحم نکرده و یک فروپاشی زنجیروار را در اکوسیستمهای بیهمتای آن به راه انداخته است:
صخرههای مرجانی؛ شهرهای زیر آب، در حال احتضار: این صخرهها که به «جنگلهای استوایی دریا» شهرت دارند، تنها یک جاذبه طبیعی نیستند؛ آنها مهد پرورش و پناهگاه هزاران گونه آبزی و موجشکنهای طبیعی هستند که سواحل را از فرسایش و طوفان مصون میدارند. امروز این شهرهای زنده زیر آب، به دلیل گرمایش آب و پدیده سفیدشدگی، آلودگیهای نفتی و صنعتی و رسوبات ناشی از ساختوسازهای ساحلی، در حال تبدیلشدن به گورستانهای ساکت و بیرنگ در اعماق خلیجفارس هستند.
جنگلهای استراتژیک حرا، سپر دفاعی سبز منطقه: این جنگلهای شگفتانگیز که ریشه در آب شور دارند، سپر دفاعی سبز و خطمقدم حفاظت از سواحل در برابر فرسایش و امواج سهمگین هستند. ریشههای درهمتنیده آنها یک تصفیهخانه طبیعی برای آلایندهها و مهمترین زیستگاه تخمریزی ماهیان و سختپوستان اقتصادی محسوب میشوند که معیشت جوامع محلی به آن وابسته است. متأسفانه، توسعه بیرویه سواحل، تغییر کاربری اراضی و ورود پسابهای آلوده، این نگهبانان صبور ساحل را با تهدیدی جدی روبهرو کرده است.
تالابهای بینالمللی، قلبهای تپنده تنوعزیستی: تالابهای هرمزگان که در کنوانسیونهای جهانی از جمله رامسر به ثبت رسیدهاند، تنها یک پهنه آبی نیستند. آنها ایستگاههای حیاتی و گلوگاههای استراتژیک در مسیر کوچ میلیونها پرنده مهاجر و ریههای تنفسی منطقه هستند. خشکاندن این تالابها به بهانه توسعه و قطع حقابههای طبیعی آنها، به معنای خاموش کردن قلبهای تپندهای بوده که حیات در این سرزمین به وجودشان وابسته است.
وقتی پناهگاه، منبع غذا و محل تولیدمثل یک گونه از بین میرود، انقراض آن قطعی است. نابودی این سه اکوسیستم کلیدی، بسیاری از گونههای حیات وحش، از لاکپشتهای دریایی و دلفینها گرفته تا پرندگان نادر را در آستانه انقراض کامل قرار داده است. اینها همه نتیجه مستقیم بادهایی است که طی دهههای گذشته کاشتهایم و اکنون، در قالب یک طوفان ویرانگر زیستمحیطی، آن را درو میکنیم.
برگ برنده هرمزگان؛ اقیانوس آبی و «توسعه دریاپایه»
در مقابل این تصویر تاریک، یک فرصت طلایی و یک برگ برنده وجود دارد: دریا. ضربالمثل عربی در بین دریاورزان خلیجفارس وجود دارد که میگوید «همسایه دریا ثروتمند است»؛ این تعبیر نمادین، به بهترین شکل پتانسیل اقتصادی هرمزگان را توصیف میکند.
جایگاه هرمزگان در نقشه ایران و جهان، فراتر از یک استان ساحلی است؛ این استان، دروازه اصلی و نقطه اتصال ایران به اقتصاد جهانی است. موقعیت همجواری آن با تنگههرمز که نهفقط یک گذرگاه آبی، بلکه شاهرگ حیاتی انرژی جهان و یک نقطه کانونی ژئوپلیتیک است. این اهمیت را بیشتر تفسیر میکند. عبور بیش از یکپنجم نفتخام و بخش عظیمی از گاز طبیعی مایع جهان از این تنگه، هر تحولی در این منطقه را به موضوعی با پیامدهای مستقیم برای بازارهای جهانی و امنیت انرژی بینالمللی تبدیل میکند. این تنگه در طول تاریخ، تنها معبر کالا نبوده، بلکه یک چهارراه تعامل تمدنها و پل ارتباطی میان ایران، شبهقاره هند، سواحل آفریقا و شبهجزیره عربستان برای تبادل ایدهها، فرهنگها و دانش بوده است.
این موقعیت استثنایی، DNA فرهنگی و اقتصادی ساکنان این منطقه را شکل داده است. مردم هرمزگان در طول تاریخ همواره «طلایهداران تجارت دریایی ایران» بودهاند؛ دریانوردانی ماهر که با تکیه بر دانش بومی در کشتیسازی (بهویژه ساخت لنجهای اقیانوسپیما) و ناوبری با ستارگان، شبکههای تجاری گستردهای را مدیریت میکردند. این پیشینه غنی، تمدنهای بزرگی را مبتنی بر اقتصاد دریا در این منطقه پدید آورد که مشهورترین آنها، پادشاهی هرمزشاهان یا «ملوک هرموز» بود. این حکومت، یک امپراتوری تجاری دریایی بود که از قرن یازدهم تا هفدهم میلادی(پنجم تا یازدهم هجری)، به عنوان «ونیز خلیجفارس» شناخته میشد و ثروت افسانهای آن، جهانگردانی چون ابنبطوطه و مارکوپولو را شگفتزده کرده بود. این میراث تاریخی و موقعیت ژئواکونومیک، یک سرمایه عظیم و آماده برای تبدیل هرمزگان به یک قطب مدرن لجستیک، تجارت و خدمات دریایی در مقیاس جهانی است.
اقیانوسی از ثروتهای بکر و فرصتهای مغفول
هرمزگان به تنهایی گنجینهای از سرمایههای عظیم جغرافیایی و استراتژیک را در خود جای داده که آن را به قلب تپنده و انکارناپذیر ظرفیت دریایی ایران تبدیل کرده است. این داراییها عبارتند از:
۲۲۳۸کیلومتر نوار ساحلی: این عدد صرفاً یک طول جغرافیایی نیست، بلکه موزائیکی از سواحل متنوع با کاربریهای منحصربهفرد است؛ از سواحل ماسهای وسیع با پتانسیل بینظیر برای گردشگری انبوه، تا سواحل صخرهای بکر و خورهای متعددی که هریک زیستگاه طبیعی و اقتصادی ارزشمندی بهشمار میروند. این نوار ساحلی که حدود نیمی از سواحل جنوب کشور را تشکیل میدهد، بستری آماده برای سرمایهگذاریهای عظیم است.
مجمعالجزایر طلایی ایران: ۱۴جزیره استراتژیک هرمزگان، هریک بهمثابه یک پلتفرم مستقل برای توسعه عمل میکنند. از کیش و قشم با ظرفیتهای تجاری و گردشگری جهانی، تا جزیره رنگینکمانی هرمز به عنوان یک آزمایشگاه طبیعی برای ژئوتوریسم، هنگام و لارک برای اکوتوریسم و گردشگری بومی و جزایر سهگانه بوموسی، تنب بزرگ و کوچک که علاوهبر اهمیت ژئوپلیتیک، میتوانند به قطبهای توسعه پایدار و نماد حاکمیت ملی تبدیل شوند.
این پتانسیل عظیم، شکاف تکاندهنده میان واقعیت و ظرفیت را آشکارتر میکند. در حالیکه در کشورهای توسعهیافته جهان 50درصد از تولید ناخالص داخلی از اقتصاد دریاپایه تأمین میشود. این سهم در ایران، باوجود این همه موهبت، کمتر از 2درصد است. این آمار، گواهی بر یک غفلت تاریخی و یک خطای راهبردی است که سبب شده ایران، به عنوان یک ملت دریایی، در عمل مانند یک کشور محصور در خشکی رفتار کند. این شکاف آماری، حجم عظیم فرصتهای اقتصادی از دست رفته را در حوزههایی نشان میدهد که هریک میتوانند به تنهایی موتور محرکه اقتصاد منطقه باشند؛ این فرصتهای مغفول، تنها یک اتلاف سرمایه نیست، بلکه نادیده گرفتن مسیری است که میتوانست ایران را به یک قدرت اقتصادی پایدار و تأثیرگذار در عرصه جهانی تبدیل کند.
حملونقل و خدمات بندری: فراتر از واردات و صادرات، هرمزگان میتواند به هاب لجستیک و ترانشیپمنت منطقهای تبدیل شود و از موقعیت خود در تنگههرمز برای ارائه خدمات به کشتیهای عبوری و کسب درآمد ارزی بهره ببرد.
شیلات و آبزیپروری: به جای صید سنتی، میتوان با توسعه صنایع تبدیلی و فرآوری آبزیان، پرورش ماهی در قفس و تولید محصولات با ارزشافزوده بالا، این حوزه را به یک صنعت صادراتی مدرن تبدیل کرد.
گردشگری چندبعدی: فراتر از گردشگری ساحلی، میتوان بر ورزشهای آبی، توریسم فرهنگی مبتنی بر تاریخ دریانوردی، اکوتوریسم در جزایر و جنگلهای حرا و ژئوتوریسم در قشم و هرمز سرمایهگذاری کرد.
صنایع دریایی و انرژیهای نو: توسعه صنایع کشتیسازی و تعمیرات کشتی در کنار سرمایهگذاری در حوزههای آیندهنگرانهای چون انرژیهای تجدیدپذیر دریایی(موج و جزر و مد) و بیوتکنولوژی دریایی، میتواند این استان را به قطب فناوریهای نوین دریایی بدل کند.
حکمرانی دوپاره و اختیارات توخالی؛ چرا پتانسیل
اقتصادی محقق نمیشود؟
پل میان پتانسیل عظیم اقتصادی و واقعیت بحرانی هرمزگان، در یک نقطه شکسته است: ضعف ساختاری و بنیادین در نظام حکمرانی. استاندار و مجموعه مدیریتی استان، در عمل به «میزبانی ناتوان» شبیه هستند که بر مهمترین و قدرتمندترین مهمانان خود هیچ اختیار و نظارتی ندارند. این «حکمرانی دوپاره» باعث شده است که بازیگران اصلی اقتصاد منطقه( مناطق آزاد و ویژه، صنایع بزرگ و بنگاههای اقتصادی ملی)، نه در برابر مردم و دولت محلی(استانداری)، بلکه تنها در برابر مقامات ساکن پایتخت سیاسی کشور و دولت مرکزی پاسخگو باشند. این معضل در دو حوزه کلیدی نمایان است:
1-صنایع ملی؛ استخراجگران منابع بدون مسئولیت محلی
ابرپروژهها و صنایع بزرگ ملی مانند فولاد، آلومینیوم، پالایشگاهها و مجتمعهای پتروشیمی، به عنوان غولهای اقتصادی در خاک هرمزگان مستقر شدهاند. این صنایع از زیرساختهای حیاتی استان (آب، برق، زمین)، نیروی کار آن و مهمتر از همه، از «ظرفیت زیستمحیطی» آن برای دفع آلایندهها استفاده میکنند. بااینحال، دفاتر مرکزی، حسابهای بانکی و مراکز تصمیمگیری آنها در پایتخت متمرکز است و مالیات و عوارض اصلی خود را به مرکز پرداخت میکنند. در این چرخه معیوب، تمام منافع اقتصادی به خارج از استان صادر میشود و تنها هزینههای ویرانگر زیستمحیطی و اجتماعی (مانند بیماری، تخریب منابع و فشار بر زیرساختها) برای مردم جامعه محلی باقی میماند.
2-مناطق آزاد؛ دولتهای خودمختار یا جزایر منزوی
ناکارآمدی این سیستم در مقایسه با الگوهای موفق جهانی آشکارتر میشود. شِنزِن (Shenzhen) در چین از یک روستای ساحلی به یک ابرشهر جهانی فناوری تبدیل شد، زیرا دولت مرکزی به آن اختیارات واقعی، استقلال در سیاستگذاری و مأموریتی روشن برای تولید، صادرات و جذب سرمایهگذاری خارجی داد. در مقابل، مناطق آزاد کیش و قشم، باوجود گذشت دههها، هرگز نتوانستهاند به چنین جایگاهی دست یابند. آنها بیشتر به «دروازههایی برای واردات کالاهای مصرفی» و جزایری منزوی با مدیریت انتصابی از پایتخت تبدیل شدهاند که ارتباطی ارگانیک با برنامه توسعه استان ندارند. این مدل نشان میدهد که مشکل نه در ایده «منطقه آزاد یا ویژه»، بلکه در شیوه مدیریت، فقدان اختیارات واقعی و عدمالزام آنها به ایفای نقش به عنوان موتور محرکه توسعه منطقهای است.
این ساختار معیوب، یک بیعدالتی آشکار و یک پارادوکس تلخ را بهوجود آورده است: ثروت انبوه در کنار فقر و محرومیت. در استانی که میزبان سودآورترین صنایع کشور است، بسیاری از شهرها و روستاها از زیرساختهای اولیه محروماند. این شکاف عمیق، ریشه در ساختار حکمرانی دارد که قدرت را متمرکز کرده و مناطق را از حق طبیعی خود برای بهرهمندی از منابع و ثروتهایشان محروم میسازد.
پیوند اقتصاد و محیطزیست با الگوبرداری از بهترینها؛ راهکار درست این است!
برای عبور از این بنبست، باید به سمت اجرای طرحهای جاهطلبانه و تحولآفرین حرکت کرد و از مدلهای موفق جهانی الهام گرفت:
الف) ایجاد «صندوق توسعه سواحل و جزایر» با پشتوانه قانونی؛ از جبران خسارت تا سرمایهگذاری برای آینده
مهمترین و عملیاتیترین گام برای شکستن چرخه معیوب «توسعه به قیمت تخریب»، تعریف یک سازوکار مالی قدرتمند و مستقل است که براساس اصل جهانی «آلاینده پرداخت میکند» (Polluter Pays Principle) عمل کند. برای این منظور، باید با تصویب فوری مجلس شورای اسلامی، «صندوق توسعه سواحل و جزایر خلیج فارس و مکران» به عنوان یک نهاد حقوقی مستقل و به مرکزیت هرمزگان ایجاد شود. این صندوق، ابزاری برای تحقق عدالت زیستمحیطی و پیوند زدن سرنوشت صنایع به سرنوشت منطقه خواهد بود. ایجاد چنین صندوقی، یک تغییر پارادایم استراتژیک است که «هزینههای تحمیلی» ناشی از صنعتیشدن را به «سرمایهای برای بازآفرینی و شکوفایی» همان منطقه تبدیل میکند و برای اولین بار، رشد اقتصادی را با سلامت زیستمحیطی و عدالت اجتماعی همسو میسازد. منابع این صندوق باید به صورت شفاف، الزامآور و غیرقابل تخفیف از طریق قانون تأمین شود. این منابع از دو محل اصلی حاصل میشوند:
1. اختصاص درصد مشخصی از درآمد ناخالص یا وضع عوارض بر تولید از کلیه صنایع ملی و ابرپروژههای مستقر در نوار ساحلی، از جمله پالایشگاهها، مجتمعهای فولادی، آلومینیوم، پتروشیمی و صنایع کشتیسازی. این سازوکار، هزینههای زیستمحیطی و اجتماعی را که این صنایع به منطقه تحمیل میکنند، «درونیسازی» کرده و آنها را از مستأجران بیتفاوت به سهامداران مسئولیتپذیر در آینده منطقه تبدیل میکند.
2. تخصیص درصدی از درآمدهای گمرکی و تجاری ۹منطقه آزاد و ویژه اقتصادی مستقر در استان، تا این مناطق نیز نقش واقعی خود را به عنوان موتور محرکه توسعه منطقهای ایفا کنند.
مأموریت و حوزههای سرمایهگذاری: منابع این صندوق باید تحت نظارت یک هیات امنای متخصص و با مشارکت نمایندگان جامعه محلی، صرفاً در حوزههای زیر هزینه شود:
• بازسازی و احیای زیستبومهای تخریبشده: سرمایهگذاری مستقیم برای احیای جنگلهای حرا، بازگشت صخرههای مرجانی و پاکسازی سواحل و دریا.
• ایجاد زیرساختهای سبز: ساخت تصفیهخانههای مدرن فاضلاب شهری و صنعتی و سیستمهای نوین مدیریت پسماند برای پایان دادن به ورود آلودگی به دریا.
• ارتقای زیرساختهای رفاهی و اجتماعی: سرمایهگذاری در ساخت بیمارستان، مدرسه، فضاهای فرهنگی و ورزشی و بهبود کیفیت زندگی در شهرهای ساحلی و جزایر.
• حمایت از اقتصاد پایدار محلی: ارائه تسهیلات برای کسبوکارهای کوچک و متوسط در حوزههایی چون گردشگری بومگردی، صنایع دستی، و آبزیپروری مدرن و پایدار.
ب) اصلاح فوری قوانین مالیاتی: پایان دادن به بیعدالتی و توانمندسازی دولت محلی
در کنار ایجاد صندوق توسعه، اصلاح فوری و ساختاری قوانین مالیاتی، گامی حیاتی برای پایان دادن به «بیعدالتی مالیاتی» و توانمندسازی واقعی دولت محلی است. نظام مالیاتی کنونی که میراث یک تفکر تمرکزگرای شدید است، یک پارادوکس ویرانگر را به وجود آورده است: استان هرمزگان میزبان تولید ثروت است، اما به دلیل قوانین معیوب، یک دریافتکننده فقیر باقی مانده است. مشکل اصلی این است که محل پرداخت مالیات شرکتهای بزرگ، «محل ثبت دفتر مرکزی» آنها (که عمدتاً تهران است) تعریف شده، نه «محل واقعی فعالیت اقتصادی و تولیدی». در نتیجه، غولهای صنعتی که بیشترین فشار را بر زیرساختها و محیطزیست هرمزگان وارد میکنند، مالیات مستقیم و ارزشافزوده خود را صدها کیلومتر دورتر، به خزانه مرکزی واریز میکنند. همچنین مناطق آزاد تحت لوای «معافیتهای مالیاتی گسترده»، به جزایری اقتصادی تبدیل شدهاند که درآمدهای خود را عمدتاً در داخل سازمان خود هزینه کرده و ارتباط مالی معناداری با سرزمین اصلی و استان میزبان ندارند. راهکار چیست؟ تمرکززدایی مالی و تعریف حق استان راهکار، یک اصلاح قانونی روشن و قاطع
است:
• تغییر مبنای پرداخت مالیات: قانون باید به صراحت تغییر کند تا محل پرداخت مالیات شرکتها، محل استقرار فیزیکی و کانون اصلی فعالیت تولیدی آنها تعیین شود.
• واریز مستقیم به خزانه محلی: باید سازوکاری تعریف شود که بر اساس آن، بخش مشخصی از مالیات مستقیم و مالیات بر ارزشافزوده این شرکتها و همچنین بخشی از درآمدهای گمرکی مناطق آزاد، پیش از واریز به خزانه ملی، مستقیماً به حساب خزانه دولت محلی (استانداری) واریز شود.
پیامدهای تحولآفرین: این اصلاح به ظاهر فنی، پیامدهای راهبردی عمیقی به دنبال خواهد داشت. دولت محلی برای اولین بار به درآمدی پایدار و قابل پیشبینی دست مییابد و از یک مدیر منفعل و منتظر بودجه از مرکز، به یک کنشگر فعال و برنامهریز برای توسعه تبدیل میشود. این منابع مالی میتواند مستقیماً صرف بهبود زیرساختهای شهری و روستایی، ارتقای خدمات بهداشتی و آموزشی و ایجاد رفاه ملموس برای شهروندان شود. این اقدام، یک قرارداد اجتماعی جدید میان صنایع، دولت محلی و مردم ایجاد میکند که در آن، بنگاههای اقتصادی به عنوان شرکای مسئولیتپذیر در توسعه منطقه دیده میشوند، نه بهرهبرداران بیگانه. این همان مسیری است که توسعه پایدار و عادلانه را ممکن میسازد؛ جایی که ثمره فعالیت اقتصادی، ریشههایی را که از آن روییده است، تغذیه و تقویت میکند.
ج) تغییر نگاه از روزمرگی به جاهطلبی جهانی: درسهایی از رقبای پیشرو
شاید بزرگترین مانع در مسیر توسعه هرمزگان، نه کمبود بودجه و منابع، بلکه حاکمیت یک «ذهنیت روزمرگ» در عرصه مدیریت و سیاستگذاری باشد. این ذهنیت که بر «حفظ وضع موجود» به جای «خلق آینده» تمرکز دارد، خود را در قالب پروژههای کوچکمقیاس، پراکنده و فاقد چشمانداز کلان نشان میدهد. در مقابل، مقایسه وضعیت شهرهای ساحلی ما با رقبای منطقهای، یک تفاوت بنیادین را آشکار میکند: آنها ثروت خود را صرف تحقق رویاهای بزرگ و خلق برندهای جهانی کردند، در حالیکه ما درگیر راهحلهای موقت و مُسکّنوار شدیم. برای شکستن این بنبست، باید از این الگوهای موفق درس گرفت:
• درس اول از امارات (دبی): خلق یک اکوسیستم یکپارچه. دبی به داشتن یک بندر ساده اکتفا نکرد. رهبران آن فهمیدند که برای تبدیلشدن به یک قطب جهانی، باید یک اکوسیستم کامل و یکپارچه از زیرساختها و خدمات را خلق کنند. آنها درآمدهای خود را به صورت استراتژیک صرف خلق نمادهای جهانی کردند که هریک، دیگری را تقویت میکرد: بندر جبلعلی به عنوان یکی از کارآمدترین بنادر لجستیکی جهان، در کنار فرودگاه بینالمللی دبی، خط هوایی امارات، مرکز مالی بینالمللی و قطبهای گردشگری مانند نخل جمیرا و دبیمارینا، همگی با هم کار کردند تا دبی را به یک برند بیرقیب و یک مرکز تجارت، لجستیک و توریسم جهانی تبدیل کنند.
• درس دوم از عربستان سعودی: جسارت برای جهش به آینده. چشماندازهای آیندهنگرانه این کشور مانند شهر نئوم و پروژه گردشگری لوکس و پایدار دریای سرخ فراتر از پروژههای عمرانی صرف هستند. اینها تلاشی جسورانه برای جهش از یک اقتصاد نفتی به یک اقتصاد دانشبنیان، فناورانه و پایدار هستند. عربستان سعودی نشان میدهد که جاهطلبی در توسعه ساحلی هیچ مرزی نمیشناسد و میتوان از ثروت منابع طبیعی برای خریدن و ساختن یک آینده کاملاً متفاوت استفاده کرد، نهفقط مدیریت امروز.
• درس سوم از سنگاپور: مدیریت هوشمند، ارزشمندترین سرمایه. شاید بهترین و آموزندهترین الگو برای ما، سنگاپور باشد؛ جزیرهای کوچک، پرجمعیت و بدون هیچگونه منابع طبیعی. سنگاپور موفقیت خود را نه بر اساس منابع خام، بلکه بر ستونهای حکمرانی هوشمند، حاکمیت قاطع قانون، سرمایهگذاری بیوقفه روی سرمایه انسانی و وسواس در کارایی و کیفیت بنا نهاد. این کشور با تمرکز استراتژیک بر بندر و خدمات مالی و دریایی، ثابت کرد که «مدیریت» خود ارزشمندترین منبع است و جغرافیا سرنوشت نیست، بلکه این مدیریت کارآمد است که سرنوشت را میسازد.
این مثالها برای تحسین همسایگان و حسرت برای وطن نیستند؛ بلکه الگوگیری از این درسهای آموختنی توسعه پایدار، هم یک نقشه راه و هم یک آینه عبرت هستند. آنها ثابت میکنند که تنها مانع واقعی بر سر راه تبدیلشدن هرمزگان به یک قطب توسعه جهانی، نه کمبود پتانسیل، بلکه فقدان جسارت، تخیل و بلندپروازی در عرصه مدیریت است.
هرمزگان بر سر دوراهی؛ از قربانی توسعه تا پرچمدار پیشرفت
هرمزگان امروز بر سر یک تقاطع سرنوشتساز و تاریخی ایستاده است؛ یک انتخاب روشن میان دو آینده کاملاً متفاوت. ادامه مسیر فعلی که بر پایه حکمرانی متمرکز، توسعه شتابزده و نادیده گرفتن محیطزیست استوار است، بیتردید به تشدید بحران زیستمحیطی، فرسایش کامل سرمایههای طبیعی و انسانی، و از دست رفتن قطعی فرصتهای طلایی اقتصادی منجر خواهد شد و این استان را به نماد یک تراژدی مدیریتی تبدیل خواهد کرد، اما راه دوم، مسیر یک تغییر پارادایم جسورانه و بنیادین است؛ راهی برای آشتی دادن اقتصاد و محیطزیست و تبدیل این استان به یک روایت پیشرفت و الگویی برای موفقیت ملی. این تحول بزرگ نیازمند سه تغییر راهبردی در حوزه مدیریت کلان استان است:
1. تغییر در حکمرانی: گذار از مدیریت متمرکز و بیاختیار به یک حکمرانی محلی مقتدر، پاسخگو و برخوردار از اختیارات واقعی.
2. تغییر در نظام مالی: گذار از اقتصاد استخراجی به یک نظام مالی عادلانه که در آن، ثروت حاصل از منابع منطقه، از طریق سازوکارهایی چون «صندوق توسعه» و «اصلاحات مالیاتی»، مستقیماً در خود منطقه سرمایهگذاری میشود.
3. تغییر در نگاه و بینش: گذار از ذهنیت «روزمرگی و مدیریت بحران» به «جاهطلبی جهانی و آیندهسازی»، با الهام از جسارت رقبای منطقهای و هوشمندی قدرتهای دریایی جهان.
مسیر پیش رو یک رویای دستنیافتنی نیست. با ایجاد یک ساختار حکمرانی قدرتمند و تأمین مالی هوشمند، میتوان هرمزگان را نهتنها از بحران کنونی نجات داد، بلکه آن را به الگویی درخشان، قابل تکثیر و الهامبخش از توسعه دریاپایه و متوازن برای تمام استانهای ایران تبدیل کرد. چشمانداز نهایی باید این باشد که هرمزگان از جایگاه «قربانی توسعه ناپایدار» به جایگاه «پرچمدار توسعه پایدار ایرانی» و نگین درخشان خلیج فارس ارتقا یابد؛ قطبی که بتواند با بهترینهای منطقه رقابت کند و ثابت نماید که میتوان با تکیه بر مدیریت هوشمند، فرهنگ غنی و عدالتمحوری، به شکوفایی اقتصادی و پایداری زیستمحیطی به صورت همزمان دست یافت. آینده هرمزگان، گواه انتخابی خواهد بود که ما امروز میکنیم: یک داستان عبرتآموز از فرصتهای بربادرفته، یا یک حماسه افتخارآمیز از توسعه دریامحور و رهبری
آگاهانه.

ارسال دیدگاه
عناوین این صفحه
اخبار روز
-
جزئیات طرح جامع بازآرایی و بهینهسازی ساختار شرکتهای تابعه صندوق ذخیره فرهنگیان
-
استانهای تهران و البرز پایلوت نظام ارجاع سازمان تأمین اجتماعی شدند
-
تفاهمنامه ایران، ترکمنستان و ازبکستان در زمینه صادرات آهن اسفنجی به ازبکستان
-
توافق ایران و قزاقستان برای توسعه همکاریهای حملونقلی و تدوین نقشه راه مشترک
-
دروازه فرهنگی دربند، جان گرفت و به نماد گردشگری شبانه تبدیل شد
-
وزیر اقتصاد از اقدامات دولت در جنگ ۱۲ روزه گزارش جامعی ارائه داد
-
ضرورت اتصال نخبگان دریایی ایران به نهادهای بینالمللی
-
ایران آماده میزبانی هفتمین کنفرانس طرفهای کنوانسیون تهران در نوامبر ۲۰۲۵ است
-
ایران آماده همکاری گسترده با کشورهای محصور در خشکی برای توسعه پایدار است
-
گام بلندی برای تکمیل نیروگاه حرارتی طبس برداشته شد
-
راهآهن چابهار – زاهدان؛ شریان راهبردی امید، توسعه و پیوند شرق به جهان
-
همکاری شیلات و آموزش و پرورش خوزستان برای راهاندازی رشته شیلات در هنرستانها
-
فراخوان اعلام ظرفیت نصب و راهاندازی نیروگاه مقیاس کوچک و پشتبامی در پلتفرمهای اینترنتی
-
افزایش نظارتها برای مقابله با صید غیرمجاز در آبهای خوزستان
-
فهرست فروش بلیت پروازهای اربعین صرفاً از طریق سایت رسمی سازمان هواپیمایی کشوری منتشر میشود
-
تأکید مجلس بر اجرای کامل قانون تأمین مالی تولید
-
تاکید دکتر پزشکیان بر بازنگری اساسی در خصوصیسازی با تمرکز بر مدیریت بهرهور، نظارتپذیر و پاسخگو
-
تاکید وزیر راه و شهرسازی بر لزوم توزیع عادلانه بلیت و برقراری پرواز به ایلام
-
تأکید بر تأمین منابع مالی برای پروژههای راهبردی
-
واکنش تند هندوستان به سلطه گری امریکا در تعرفه ها