طوفان زرد مهاجرت دامن گیر لنج های آبادان 

بی توجهی به ظرفیت های آبی آبادان 

فیروز اسماعیلی
روزگاری بود که آبادان، یکی از آرزوها بود برای کسانی که دلشان می خواست ایرانگردی کنند و حال و هوای آبادان برایش به معنای زندگی بود.  جنگ که آمد، آبادان را سوزاند. از آن همه ساحل و کرانه و تفریح و کار، چیزی باقی نماند و آبادان، پر شد از زخم تیر و ترکش.  بعد از جنگ، نه فقط انتظار آبادانی های خونگرم و شریف، بلکه انتظار تمام ایران این بود که آبادان واقعا آبادان شود و شور زندگی نه فقط برای آبادانی ها بلکه برای همه ایرانیان در آن دیار فوران کند. ساحل زیبای آبادان آباد شود و تفریح و نشاط ایرانی در آن سامان با لهجه شیرین و آوای دلچسب آبادانی از سر گرفته شود و امید به زندگی افزایش یابد. 
جنگ تمام شد و گذشت. چند سال گذشت. چندین سال گذشت و بیش از سی سال گذشت و اما آن خبری که باید باز می آمد، باز نیامد و سواحل زیبای آبادان، در همان ویرانی جنگ باقی ماند و این برای هیچ ایرانی وطن دوستی قابل قبول نبوده و نیست. 
صدها لنج در آبادان، از این سو به آن سو می رفتند. بازار ته لنجی ها خیلی غوغا بود و گردش لنج ها خیلی تماشایی. بیش از 1200 لنج در اطراف آبادان مانند دلفین های خوش ذوق، می چرخیدند و هم کار می آوردند و هم نشاط. 
اکنون به گفته مسولان بندر آبادان از آن همه لنج، حدود 70 فروند باقی مانده است. باقی کو؟ باقی کجاست؟ گویا لنج های آّبادان هم مهاجرت کرده اند. 
مهاجرت، پدیده تلخی است که از کرانه ها به مرکز و از مرکز به آن سوی مرزها، ما را رنج می دهد. هر شهروند ایرانی، معادل معدن طلایی است که با سرمایه این مرز و بوم، پرورش یافته و رشد کرده است. زحمتش را مردم این سامان کشیده اند و افسوس که نتیجه به دیگران می رسد.
مانند نهالی که باغبان رنج ها می برد تا از آن محافظت کند، به آن رسیدگی کند و زمانی که به بار می نشیند، ببیند که نهال درخت شده اش را ندارد و نصیب دیگرانی شده است که هیچ زحمتی برای پرورش آن نکشیده اند و هیچ سرمایه ای برای آن صرف نکرده اند. 
پدیده مهاجرت، پدیده ای شوم است. از یک سو، در  داخل کشور، فشردگی جمعیت ایجاد می کند و تضاد فرهنگی به وجود می آورد، از دیگر سو فرهنگ بومی را به سمت نابودی می راند و باعث افزایش فاصله طبقاتی می شود. نیروی متخصص کار یک جا جمع می شود و دیگر جاها از نیروی کارآمد تهی می شود. فشار جمعیت در جایی مانند تهران، پرخاشگری اجتماعی می آورد و ترافیک را به اوج می کشاند و در شهرهای دیگر مانند آبادان، رکود و افسردگی اجتماعی. 
مهاجرت به خارج کشور که دیگر مصیبت بزرگ تری است. سرمایه واقعی که نیروی کار و به خصوص نیروی فکری و مغزی است از کشور خارج می شود و سال ها هزینه و زحمت مردم را می برد و می اندازد به دامن غریبه ها. 
اکنون به طور ویژه در آبادان، نیاز به اشتغال داریم و سال «اشتغال آفرین» با تمام قوا باید به این مهم می پرداخت. اگر موقعیت اروند رود به سطح  مطلوب برسد، لنج ها بر می گردند. سواحل آبادان اگر بهسازی شوند، موج بزرگ گردشگری به آن دیار بر می گردد. فشار بیش از حد مسافرت ها- به ویژه مسافرت های نوروزی- به سمت شمال است و آن جا از فشار جمعیت، دچار کاهش ارزش نسبی شده است؛ در حالی که جایی مثل آبادان می تواند بخش بزرگی از این گردشگری را به خود جذب کند و برای اهالی آبادان، ایجاد اشتغال می کند. این ها مسائل بدیهی است و گفتن آن هیچ حرف تازه ای که موجب شعف یا تعجب شود، ندارد؛ اما چیزی که باعث تعجب است، بی توجهی مسئولان امر به این نکات بدیهی است. نمی توان فهمید که چگونه باید تحلیل کرد و چگونه باید توجیه کرد که در نهایت مشخص بشود دلیل بی توجهی به این ظرفیت ها چیست؟
همجواری خرمشهر با آبادان، وجود اروند زیبا و ده ها ظرفیت تفریحی و گردشگری که در آن جا می توان برشمرد، با قطعیت می گوید که آبادان و خرمشهر نه تنها نیاز به مهاجرت ندارند؛ بلکه می توانند مهاجر پذیر باشند و از سراسر کشور، نیروی متخصص و عادی کار را به خود جذب کند؛ پس چرا چنین نیست؟ واقعا چرا چنین نیست؟ سوالی است که پاسخگویی ندارد و ما دوست داریم صدایی به ما برسد و کسی به ما پاسخی بدهد. 
شعارهای شیرین می شنویم اما واقعیت های تلخ را می بینیم. چشم ما لنج ها را نمی بینند. لنج ها کجا هستند؟ لنج ها که گویی خون در رگ آبادانی های خونگرم هستند، در رگ کدام غیرآبادانی می چرخند؟ 
بی توجهی به ظرفیت های آبی آبادان 
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه