بحران های افسردگی ساز

زهرا نظری مهر 
با هزار امید و آرزو از خانه بیرون می آیی. سعی می کنی با چهره ای بشاش و لبی خندان با مردم رو به رو شوی تا سهم خود را از امیدآفرینی ادا کرده باشی. به همسایه ات در آسانسور با لبخند سلام می کنی، اما با واکنشی سرد و پاسخ سلامی از سر بی تفاوتی رو به رو می شوی. با خودت می اندیشی شاید مشکلی دارد و بی تفاوت عبور می کنی. سوار ماشینت می شوی و در اولین چهارراه به راننده ای که در ماشین کناری نشسته، لبخند می زنی، اما بدون آنکه جوابت را بدهد، سرش را بر می گرداند. تعجب می کنی و در آیینه ماشین به گمان اینکه خودت مشکلی داری، چهره ات را نگاه و سر و وضعت را برانداز می کنی، اما هیچ مشکلی نداری و امروز با دقت بیشتری از خانه خارج شدی و اوضاع بهتری داری. با کنجکاوی و دقت بیشتر جامعه را بررسی می کنی و تازه متوجه می شوی که مردم حالت طبیعی ندارند و همه عصبی هستند. در افکار خودت غوطه ور شده ای که یک باره فریاد بلندی توجه ات را جلب می کند. یک راننده جلوی راننده ای دیگری پیچیده و بدون آنکه خسارتی به خودروهایشان وارد شود، گلاویز می شوند. هنوز کلمات رکیکی که برای خانواده های خود نثار کرده اند در فضا معلق است که یقه یکی پاره و صورت دیگری در نتیجه مشت جهالت و عصبانیت دیگری خون آلود می شود و مردمی که برای میانجیگری آمده و هر کدام یکی را گرفته و به سویی می کشانند، خیابان را به محل کارزار تشبیه می کنند. هنوز از این رفتار در تعجب هستی که راننده کناری ات با تو درگیر می شود، اما چون شان خودت را با این رفتارها و کردارها بیگانه می دانی، او را نادیده می گیری، ذهن کنجکاو رهایت نمی کند. با نگاهی به داخل خودروها، حالت افسردگی و بی تفاوتی زن و شوهرها آزارت می دهد و تعجب می کنی که حتی کلامی بین آنها جاری نمی شود، بدتر اینکه برخی ها داخل ماشین مشاجره می کنند. یک باره احساس می کنی شرایط خفقان کننده شده و دیگر از شادابی صبح خبری نیست.برای آنکه حواست را پرت کنی، پیچ رادیو ماشینت را می چرخانی تا به اخبار گوش بدهی، اما شرایط بدتر می شود. خبر روند رو به رشد قیمت ها آن هم در ساعتهای ابتدای روز، همه چیز را آوار می کند. گوینده از افرادی خبر می دهد که قیمت ها را گران کرده اند و در تماس با یکی از مسوولان، هشدارهای تهدیدآمیز به گرانفروشان آغاز می شود و تو یک باره یاد قیمت کالاهایی می افتی که دیشب هنگام رفتن به خانه خریده بودی. گوینده رادیو درست می گفت، هیچ نظمی در کار نیست، هر کس هر جوری دلش می خواهد می فروشد و ترسی هم از مجازات در کار نیست، زیرا مجازاتی در کار نیست و اگر هم باشد، مستمر و بازدارنده نیست. بی اختیار ابروهایت در هم می شود.
گویا اخبار ویرانگر پایانی ندارد. گوینده خبر ادامه می دهد که وزارت اقتصاد اعلام کرده تاکنون پرونده ۶۶ فعال غیرمجاز ارزی با گردش مالی بالای ۸۰ هزار میلیارد تومان به مراجع قضایی ارسال شده و ۳ هزار و ۶۷۱ شرکت صوری در لیست مظنونین به پولشویی قرار گرفته اند، این در حالی است که بررسی پرونده ۳۶ هزار و ۴۷۳ نفر از اشخاص فعال در حوزه رمزارز نیز در دستور کار قرار دارد. تعجب می کنی! مگر داریم؟ مگر می شود که این افراد مدتها چرخهای اقتصاد کشور را برای منافع شخصی به چالش بکشانند و تازه به قوه قضاییه معرفی شوند؟! از خودت می پرسی یعنی با این اخلالگران اقتصادی چه کار می کنند و قبل از آنکه بیشتر به خودت زحمت اندیشیدن به عاقبت آنها را بدهی، با لبخندی تلخ، آینده اسفباری را پیش بینی می کنی؟!
خبر بعدی مربوط به وزارت رفاه است که آن نیز خبر امیدوار کننده ای نمی دهد و اعلام می کند که خط فقر برای سال ۱۴۰۱ بر اساس برآوردها به طور متوسط در کل کشور به طور سرانه ۲.۸۵ میلیون تومان و برای خانوار چهارنفره در حدود ۷.۷ میلیون تومان است. این عدد برای خانوار چهارنفره و سه‌نفره در شهر تهران برای سال ۱۴۰۱ در حدود ۱۴.۷ و ۱۱.۹ میلیون تومان برآورد می‌شود. اعدادی که بیانگر فقر و بدبختی است و از سوی دولت اعلام می شود. اعدادی که هیچ کس نمی تواند عددی کمتر از آن اعلام کند، اعدادی که نسبت به زندگی هشدار می دهد و مردمی که پایین تر از این عدد درآمد را دارند را به فقر مطلق تهدید می کند. هنوز سعی می کنی زندگی هموطنانت را با حقوق پایین و هزینه های بالا تصور کنی که کودکی گونی بر دوش از مقابلت عبور می کند و برای یافتن پسماندها، تا کمر در سطل زباله فرو می رود. دلت برای هموطنانت می سوزد و این بار خطر افسردگی تهدیدت می کند.
برای آنکه در این مملکت فقیر بمانی و به زیر خط فقر اعلام شده از سوی وزارت رفاه! سقوط نکنی، باید بتوانی ماهیانه نزدیک به 15 میلیون تومان درآمد داشته باشی، اما سوال دردآور "چگونه؟"، روح و روانت را آزار می دهد. با نگاهی به شرایط درآمدی روزانه و مصوبات افزایش حقوق، می بینی که شورای عالی کار حقوق کارگران را 5 میلیون و 600 هزار تومان تعیین کرده و حقوق بیش از 60 درصد بازنشستگان نیز در همین اندازه و کمتر است. از سوی دیگر دولت که به سومدیریت متهم است و همگان ریشه بحرانها و گرانی ها را در سومدیریت می بینند، برای افزایش حقوق کارکنان دولت عدد 10 درصد را مطرح می کند. اینجاست که در جایت میخکوب می شوی و از خودت می پرسی که مگر می شود دولت بدین اندازه غیر منصفانه در مورد مردمانش نظر بدهد و تصمیم بگیرد. از خودت می پرسی که مگر این مردم برای اداره مملکت، بهبود شرایط و پرشدن سفره های خالی شان، رای نداده اند؟
در حالی که آلودگی هوا به اوج خود رسیده و ذرات معلق در هوا به اندازه ای زیاد شده که شعاع دید محدود است و حتی برج میلاد را هم نمی توان دید و نه تنها مراکز آموزشی، بلکه ادارات دولتی را نیز تعطیل کرده اند، رئیس مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیط زیست اعلام می کند که سال گذشته ۲۱ هزار نفر در ۲۷ شهر کشور با جمعیتی حدود ۳۵ میلیون نفر فوت کرده‌اند که گفته شده فوتشان منتسب به آلودگی هوا بوده و برآورد شده این تعداد مرگ و میر خسارت ۱۱.۳ میلیارد دلاری برای کشور به دنبال داشته است. این آمار زنگ خطر جدی برای تمام مردمی است که همه روزه ناچار هستند فاصله خانه تا محل کار را در همین فضای آلوده طی و آلودگی را تنفس کنند. خطر را بیخ گوش خودت احساس می کنی و باز هم افسرده می شوی، زیرا تو نیز یکی از همین مردمی هستی که باید همه روزه در همین هوای آلوده مرگ آور، مسیر خانه تا محل کار را تنفس کنی.
یک باره به خودت می آیی و متوجه می شوی که چقدر با شرایط صبح هنگام خروج از خانه فاصله گرفته ای. هرچقدر سعی می کنی، دیگر لبخند بر لبهایت نمی نشیند. هنوز به محل کارت نرسیده ای و تا پایان شب زمان زیادی باقی مانده، اما گویا همه چیز را باخته ای. نگران می شوی که مبادا شرایط بسیار بدتر از اینها باشد و هر لحظه منتظر شنیدن خبر بدتری می شوی. پیچ رادیو را می بندی و به شنیدن موسیقی متوسل می شوی تا به آرامش نسبی برسی، اما از خودت می پرسی که مگر می شود بی تفاوت بود؟ مگر می شود ندید، نشنید و ندانست؟ یک باره خودت را در برزخ می بینی، برزخی که نسبت به آینده هشدار می دهد. /حقوقدان
بحران های افسردگی ساز
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه