دلواپس درس کودکان سرچهارراه ها

مسعود خدیـوی کاشانی-مهر است و بیشتر کودکان سر کلاس و مدرسه پس به این بهانه از یکی از مدارس کودکان بدسرپرست در دروازه غار تهران دیدار کردم
مدرسه ای خاص ویژه آنان ، ابتدا سرگشته و مات و مبهوت بافت سنتی و معماری قشنگ آنجا را نگاه می کردم که رایحه ای بدجور آزارم می داد
بوی....  و آدم هایی که دنیای شان این بود لای باغچه ها را بگردند، شاید بساط امروزشان جور گردد!! 
مدرسه را با صدای هیجان بچه ها پیدا کردم، بچه هایی پر از شور و نشاط و اتوبوسی اسقاطی که گوشه حیاط، تفریحگاه ساده آنان بود! 
کودکانی شاد با کارمندانی همراه اما برای آنان این پایان یک روز نبود، چرا که هریک می‌بایست برای گذران زندگی بعداظهر را تا پاسی از شب در محلی یا سر چهارراهی یا خط مترویی کاری کند از دست‌فروشی تا گل‌فروشی... 
معلمی می گفت، یک روز زنگ اول، فهمیدم بچه های کلاسم تا نیمه های شب کار کرده اند، زنگ اول را اختصاص دادم به استراحت وه چه خوابی عمیقی آن روز داشتند، فارغ از تازیانه های دردآور روزگار... 
در این مدرسه با روش های نوین آموزشی و کمک جمعی فرهیخته و عریان شده از نام و نشان، بچه ها را با کار گروهی آشنا می کنند از پرورش قارچ تا برق کشی
و چه حالی می‌کردند وقتی تو را میهمان می‌کردند به محصول تلاش خویش
آدم هایی آکنده از فعل خواستن بی شک استعدادهایی که بجای هرز رفتن و تباه شدن چنانچه کشف گردند، سرمایه ای خواهند شد برای وطن در ورزش و حتی مبانی علمی کشور. 
خانواده آنان معمولا به جهت ضعف فرهنگی، هفت و هشت نفره هستند که یا بی سرپرست بوده و یا اگر مشمول سرپرست باشند، پدر یا مادری معتاد و با معضل نبود کار و سختی امرار معاش، دست‌فروشی و حضور در سر چهار راه ها خوش‌بینانه ترین شکل اتفاق زندگی آن‌هاست!!! 
ازدواج هایی زودهنگام فرجام این ناهنجاریست
متاسفانه این خانواده ها در محیط سکونت و وضعیت اسفناک زندگی به بزه های متنوع سوق داده می‌شوند
پارک نزدیک دبستان، پُـر بود از زن و مرد معتاد ، مشغول به تزریق و کشیدن و کودکانی که چون کبوتری سفید هر روز در گذر و یا فرار از این دام های پیرامون خویش هستند! 
خانه هاشان عمدتا ، اتاقیست کوچک با یک دستشویی که هم آشپزخانه است و هم پذیرایی و هم اتاق خواب! 
فارغ از حمام با اجاره هایی عقب افتاده و سفره هایی خالی و کودکی که از همان سنین با انواع معضلات اجتماعی آشنا می‌گردد و خویش را قربانی این جامعه بی‌رحم می داند که در مواردی درصدد انتقام از آن بر می آید. 
لاکچری غذای شان که اگر گیرشان بیایید ، سیب زمینی ، مخلوط شده با پیاز است!!
بدشانسی یک فرد ، شکستگی یا عفونت است ، مریضی لاعلاج با قیمت داروهایش بماند برای بعد...
کودک ماه‌ها درد را تحمل می‌کند ، چرا که والدین نه وقت توجه دارند و نه بودجه درمان ! 
آری همین گوشه تهران این تنوع جمعیتی زندگی می‌کند که گاهی شکار لنز دوربینی می‌گردد تا در جشنواره ای جهانی مدالی را دریابد ! 
در ابتدای ورود به مدرسه ، دخترکانی کوچک کلام را با خوش آمد گویی آغاز می کنند تا اینگونه رسم مهمان‌نوازی را ادا کنند که البته لبخند وصله ناجوریست بر سیمای دردمندشان بس که غم دیده اند .
گویی خنده درد دارد بر صورتشان! 
چنان فرهیخته، گزارش کار گروهی خویش را می دادند که آدم، حیرت زده و مدهوش می گردد. 
دنیا را با فردایی پر از آرزوهای قشنگ در رویاهایشان قاب گرفته اند و سکوتِ ترسی از فرداها که نکند چو امروز سیاه ماند ! 
دیوار آرزوهای شان، آکنده بود از حرف های زیبا، داستانی کوتاه در پس یک کلام قشنگ
این‌ها به‌ دنبال فرایندی هستند برای تسریع گذر از امروز...
بیا باهم شویم و گذر قبله نگاهایمان را به آنجاها سوق دهیم ، شک ندارم قدری با آنان نشستن و خندیدن ، خدا را به رضایت می‌خنداند. 
و ایران فردای من و تو با آنان فرداها را خواهد ساخت.
بیا عطر حضرت دوست را در شیرخوارگاه آمنه و دبستان صبح رویش ها و سرچهارراه ها و در میان کودکان کار دنبال کنیم.
دانش آموخته دکتری حقوق
دلواپس درس کودکان سرچهارراه ها
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه