غزه ثابت كرد؛

باد، طوفانِ طغيان مي‌زايد


ایرج گلشنی- اين قانون طبيعي فيزيك است:‌ اگر هر جسمي را تحت فشار قرار دهيد، انرژي آزاد مي‌كند. آزادكردن انرژي شايد آخري دفاع يك جسم از خود است؛ حتا اگر بي‌جان باشد. يك جسم كه نه روح دارد و نه روان، تحت فشار، گاهي ماهيت عوض مي‌كند و از بستر يك ماهيت فيزيكي به يك ماهيت شيمايي تبديل مي‌شود. به هر روي، تحت فشار، هيچ چيزي جاي خود و به شكل خود باقي نمي‌ماند. 
قانوني از نيوتن مي گويد: اگر به يك جسم، فشاري وارد نشود، آن جسم مايل است همواره در يك مسير مشخص به حركت خود ادامه دهد. اما اگر فشار وارد كنيد چه مي‌شود؟ آيا آن جسم همواره در يك مسير مشخص حركت مي‌كند؟
اين مثال‌ها از قوانين فيزيك براي يك جسم بي‌روح و بي‌جان است؛ اما اگر يك جسم روح و روان داشته باشد چه مي‌شود؟ به طور طبيعي واكنش يك جسم با روح و جان و روان، در مقابل يك فشار، بسيار شديدتر خواهد بود. آيا چنين نيست؟
75 سال اشغال-17 سال محاصره
اسراييل، بيش از 75 سال است كه با زد و بند سياسي با انگلستان، كشور فلسطين را به نام خود زده است. بخشي را كامل اشغال كرده و بخش ديگر را مطالبه مي‌كند. يك بخش را با پول خريد، يك بخش را با زور اسلحه گرفت و بخش ديگر را مي‌خواهد با اعمال فشار و محاصره بگيرد. اين فشار 75 ساله و پتك‌هاي 17 ساله، تا كي قرار بود جسم‌ها كه نه، بلكه هزاران انسان را زير ضربه قرار دهد و هيچ واكنشي هم نداشته باشد؟
طي اين همه سال، تحقير و محاصره و خفت و خواري، جسم‌ها خرد شد و روح‌ها شكست. محاصره در شهر و بند در زندان، خوراك چند دهه فلسطيني‌هاست. كساني كه به هر دليل، چه اشتباه خود چه زور ديگران، از وطن خود آواره و در ميهن خود تحت محاصره و شكنجه قرار گرفتند. يك انسان آزاده بايد خودش را جاي يك فلسطيني قرار دهد و بي‌توجه به مذهب و مسلك ديني به اين قضيه فكر كند و از خود بپرسد: اگر من به جاي فلسطيني‌ها بودم چه مي‌كردم؟
از بحرين تا افغانستان
بخش مهمي از كشورمان ایران  فروخته شد يا به تارج رفت. بهانه مزخرفي مانند قرارداد تركمن‌چاي و گلستان و بحرين و... همه بازي‌هاي سياسي و زد بند بر اساس زور و قدرت و سياست. وقتي هويدا پاي سند واگذاري بحرين را امضا كرد، بحرين از ايران جدا شد و شاه وقت اين خسارت را تاييد كرد. اما همه چيز تمام نشد و نشده است. هر ايراني راستين، همچنان در ذهن خود مرور مي‌كند كه بحرين را به دليل ضعف و زبوني شاه وقت از ما ربودند و روزي بايد به مام ميهن برگردد. 
افغانستان هم همين طور. كشوري امروز و استان ديروز ما. يك شاه بي عرضه، افغانستان را مي‌دهد به بهاي حمايت از شاهي وليعدش. به قول آن تبلیغ لوازم خانگي:‌  اين شد دليل؟
و ديگر شهرهاي ما كه هر كدام به حيلتي از چنگ ما ربودند. اين‌ها دزديده شده‌اند و جنس دزدي، هيچ وقت مال دزد نمي‌شود. اين را همه ما در پس ذهن خود داريم و البته بنا به مصالح يا موقعيت، كسي گاهي از آن ياد مي‌كند و كسي آن را كتمان مي‌كند؛ اما هيچ‌كس آن را انكار نمي‌كند. 
فلسطين هم همين است. اما نه به اين شدت. نه به اين بهانه كه هويدا نخست وزير وقت ايران به دستور شاه وقت ايران امضايي زير سند واگذاري و جداسازي بحرين زده است؛ زيرا فلسطيني‌هاي نگون‌بخت، همين امضا را هم ندارند كه دل‌شان را به آن خوش كنند. زجرآور است اشغال كشوري براي يك جوان پر انرژي و با اراده. دردآور است كه كسي ببيند خاك وطنش را ديگران چپاول كرده‌اند. فرقي ندارد فلسطيني باشد يا ايراني يا هر ملت ديگر. و هيچ فرقي نمي‌كند مسلمان باشد يا مسيحي يا هر دين ديگر. اساسا اين مساله مساله شخصي و دروني يك انسان است و در گام اول هيچ ربطي به دين و مذهب ندارد. دين و مذهب د رگام دوم اين احساس را يا تاييد و تاكيد مي‌كند يا رد. يك جا دين مي‌گويد: اگر به يك سمت صورت شما سيلي زدند، طرف ديگر صورتت را بياور تا دوباره بزند. اما دين ديگري مي‌گويد: حب الوطن من الايمان. اين دو دين فرق اساسي دارند.
مي‌گويند زماني كه نبي‌اكرم (ص) موفق به فتح مكه شد، اشك از چشمان مبارك‌شان جاري شد و به عشق وطن اصلي خود كه همان مكه بود؛ گريه شوق كرد و فرمود: عشق به وطن از ايمان است. 
از دور روزگار، فلسطيني‌ها تابع چنين پيامبري هستند كه عشق به وطن را تاييد و تاكيد مي‌كند. حال آيا يك فلسطيني مي‌تواند با آرامش بخوابد و فشار تحمل كند و سيلي بخورد و به فكر طوفان طغيان و انتفام سخت نباشد؟ مي‌شود؟ 
جواب باد، طوفان است
قاعده مشخص است: موشك در برابر موشك. اين زماني است كه فشار نظامي بر كسي تحميل شده باشد. اگر چوب بر سرتان كوبيدند، با چوب بر سرشان بكوبيد. اين  حداقل يك منطق در مقابه و دفاع است؛ كما اين كه گاهي جواب يك موشك، مي‌شود هفت هزار موشك. 
اما همين قاعده در مباحث ديگر بايد كاربست داشته باشد. اگر فشار تفنگي بود، جواب تفنگي است؛ اما اگر فشار فرهنگي باشد چه؟ اگر منطق را بجوريم، جواب فرهنگ، فرهنگ است. نمي‌شود با موشك و چوب و زور، يك فرهنگ را عوض كرد. موشك و چوب جاي فرهنگ را نمي‌توانند بگيرند. چوب و زور فرهنگ‌ نمي‌سازند زيرا از جنس فرهنگ نيستند. اگر چوب و زور رو كنيم تا فرهنگي ساخته شود يا از فرهنگي ممانعت شود، آب در هاون كوفته‌ايم و نتيجه‌اش عكس مي‌شود. نتيجه‌اي مانند طغيان فلسطين. 
باد، طوفانِ طغيان مي‌زايد
ارسال دیدگاه
اخبار روز
ضمیمه